دومین زلزله ،که ماهیت سیاسی داشت، توسط خود اسرائیل و با نتایج انتخابات عمومی سال گذشته و با به قدرت رسیدن صهیونیسم دینی افراطی در تل آویو در دسامبر رخ داد که منجر به جنگ داخلی سیاسی شد.
از سوی دیگر اسرائیلیها و موج جدیدی از خشونت علیه فلسطینیها به کار بردند و آن تأثیر منفی از خود در روابط دولت اسرائیل و دولت آمریکا به جا گذاشت.
سه رویداد بزرگ در یک سال رخ داد که اوضاع جهان، خاورمیانه و جهان عرب را به شکلی غیرقابل تغییر سامان داد: حمله شوروی به افغانستان در دوران ریاست جمهوری لئونید برژنف، انقلاب اسلامی ایران به رهبری ...خمینی. و امضای توافقنامه کمپ دیوید بین رژیم صهیونیستی و رئیس جمهوری عربی مصر، انور السادات. این وقایع به شکلی ریشهای در روابط بینالمللی، منطقهای و عربی آثار خود را بر جای گذاشت و جایی برای محو آثار عمیق آن وجود ندارد. ابتدا تاکید می کنم که آن رویدادهای بزرگ، در هم تنیده و در نهایت پی در پی، بر آرمان فلسطین تأثیر منفی گذاشته اند و فلسطینی ها، مردم و مقاومت، بهای سنگینی را برای آن تحولاتی که لزوماً نقشی در ایجاد آن ندارند، پرداخته اند. من آنها را به ترتیب اهمیت از دیدگاه خودم مرور می کنم.
در قرن هجدهم، در مواجهه با جنگهای دینی و خشونتهای فرقهای در فرانسه، ولتر متفکر فرانسوی (1778-1694) فریاد نجاتبخش خود را صادر کرد: «شرم را در هم بشکن!» و امروز در سودان، مبتکر و مربی بزرگ آنان همین فریاد را به راه انداخته و بر آن افزودند: «از انقلاب خود محافظت و دریچههای امید را باز کنید!» پس از آن که ابرهای سرشار از نگرانی و آغشته به نفرت از جنگ و سختی سودان را درنوردید و پس از بیماری « "کرنش"» در برابر کرسیهای قدرت حاکمان دیروز به مرز رسید و فاجعه رخ داد. حافظ ائتلاف فساد و استبداد که به دست مردم سرنگون شد، گوش های خود را حتی به قیمت خون مردم ریخته شده به صدای عقل کر کردند تا به تخت های حکومت بازگردند. این بوی تعفنی است که امروز از گسترش آن برای سوزاندن و نابودی نه تنها در حومه کشور، بلکه در مرکز و پایتخت آن – خارطوم - خبر می دهند.
ضربه سختی که به آمریکا از این مسئله وارد می شود این است که حتی اگر این توافق دستاوردهای زیادی به دست نیاورد اما نقشه های آمریکا در منطقه به رهبری اسرائیل به بهانه مقابله با تهدید ایران در منطقه که رئیس جمهور در سفر سال گذشته خود به منطقه مطرح کرده بود. ، درباره ساختن «ناتوی عربی» و خاورمیانه را خدشه دار می کند، ایران بیش از هر زمان دیگری مشتاق آشتی با عربستان است زیرا روابطش با غرب پس از عدم بازگشت به توافق هسته ای بسیار متشنج شده است و بحث تنبیه آن با ابزار نظامی و تحریم ها مطرح است. فشار تحمیل شده اقتصادش را ویران کرده تا جایی که به دنبال راههایی برای خروج از بحرانهای داخلی خود است، مهمترین چیز این است که توافق ادعایی ضربه محکمی به واشنگتن که بزرگترین دشمن در استراتژی ایران است می باشد همچنین زیان بزرگی به اسرائیل، دشمن منطقه ای ایران است . در نتیجه، تشدید تنشهای آمریکا و اسرائیل علیه ایران به عنوان تشدید تنش در منطقه تبدیل شده و به نفع تهران است که کشورهای حاشیه خلیج فارس را از این درگیری دور نگه دارد. بیاد بیاوریم که پیش از آن، روابط امنیتی و اقتصادی و همکاریهای مالی بین ایران و امارات صورت گرفته بود و تضمینهای لازم در باره موشک بالستیک انجام شده مبنی بر این که موشک ها و برنامه هسته ای ایران امارات را تهدید نمی کندو در نتیجه امارات هم متعهد شد که اجازه نخواهد داد از خاک خود به عنوان پایگاهی برای حمله به تاسیسات هستهای ایران استفاده شود و و آن را به عنوان یک مرکز امن برای تجارت جهانی حفظ می کند.
اما در مورد پدیده دوم، «تروریسم» است که تقریباً کل تجربه عراق را نابود کرده است. مسئولان تصریح کرده اند که این پدیده خودسرانه نیست، بلکه برخی از علل آن مربوط به الگوهای برخورد با نهادهای دولتی به ویژه نهادهای امنیتی است. این نهادها با روش هایی برخورد کردند که برخی را تشویق به همسویی با گروه های تروریستی نمود و از جمله این روش ها نقض اعتقادات و مقدسات طرف مقابل بود که آنهادر فرقه های متفاوتی که از نظرمذهبی ومقدسات قرار دارند.
رژیم صدام با یک نظام سیاسی جایگزین شد که شیعیان را در وهله اول حاکمیت و تصمیم گیری قرار داد و به بهار عربی در سال 2011، که خاورمیانه را تکان داد، کمک کرد تا ایران بیشتر از قبل وارد عرصه شود و خلا قدرت را پر کند.
شبهنظامیان شیعه از دوردستهای افغانستان و پاکستان به سوریه سرازیر شدند و اکنون نیز در لبنان، حزب الله به قدرت سیاسی غالب تبدیل شده است. در یمن، یک جنبش سیاسی احیاگر تحت لوای حوثی ها وارد صنعا پایتخت شده اند و از شمال، غرب و شرق، حوثیها حملات پهپادی را علیه عربستان سعودی، مرکز اسلام سنی، حمله به کاخهای سلطنتی در ریاض، پایتخت، انجام دادند و برای مدت کوتاهی مانع از عرضه نفت عربستان شدند.
توصیف واقعی واقعیت کنونی نشان میدهد که کشور بزرگی به نام ایالات متحده است وجود دارد که تلاش میکند جایگاه اول خود را در نظام جهانی حفظ کند اما کشور بزرگ دیگری هم بوده که جایگاه خود را از دست داده و تا حدی از طرف ایالات متحده تحقیر شده است و اخیراً شروع کرده به این که دوباره بزرگ شود و جایگاه خود را بدست آورد.
گفتنی در این باره فراوان است، ولی برای دربستن این گفتمان بیفزایم: جامعه روشنفکری ایران هنوز یاد اندیشه های ناساز در این باره را مانند پرولترگرایی که فرآورده گروندگان به دیکتاتوری پرولتاریا بود، فراموش نکرده است، و هنوز داغ امت گرایی را بر گردن خود احساس می کند. حال ملت گرایان می خواهند با برافراشتن پرچم ملت که اشراف و بورژواها سنگ اش را در گذشته به سینه می زدند، انحراف دیگری ر ا بر جامعه سیاسی ایران تحمیل کنند. بعنوان سخن آخر، این نکته را بیفزایم که بهره جویی از واژه «ملی» همان بار ارزشی را ندارد که بهره گیری از واژه «ملت». در پس واژه «ملی»، فرهنگ چند هزار ساله ایرانیان و خاطره رویدادها و داستان هایی که در سیر تاریخ بر مردمان این کشور گذشت، قرار دارد. و این خود موضوع دیگری است که بار سیاسی آشکار مانند واژه ملت ندارد.
اعلام توافق عربستان، ایران و چین برای احیای روابط بین عربستان سعودی و ایران از آن جهت از دید تحلیلگران جالب بود که نشانه مهمی از گسستن گرهها بود. به نظر می رسد به دلیل مناقشه عربستان و ایران در یمن، لبنان، عراق، سوریه و شاید بحرین ، احساسات فرقه ای سنی ها و شیعیان در امتداد جغرافیا، به هم پیوسته یا درهم تنیده شده اند. چنین اظهارنظرهایی بعد از این توافق شنیده شد کثل اینکه شاید این خونریزی با تجدید روابط مصر، اردن، مراکش و سودان با ایران شدت یا عناوینی "زلزله" و "ضربه ناک اوت" عربستان علیه واشنگتن که به هر حال همه چیز اینطور نیست.
سال 1401 سالی ویژه برای نظام آموزشی کشور بود.در ابتدای سال و با کنترل بیشتر همهگیری کرونا بهتدریج شرایط حضور دانشآموزان در مدارس مهیا شد و دانشآموزان بعد از دو سال به مدارس بازگشتند. هنوز زمان زیادی از بازگشت دانش آموزان به مدارس نگذشته بود که شواهد نشان داد آنچه پژوهشگران و کارشناسان آموزش برای تمام کشورهای جهان به ویژه کشورهای در حال توسعه پیشبینی کرده بودند محقق شده است؛ افزایش شدید فقر آموزشی به دلیل شرایط آموزش غیرحضوری. واقعیت آن بود که آموزش غیرحضوری نه تنها گروهی از کودکان را از چرخه آموزش رسمی خارج کرد بلکه سایر کودکان نیز با سطح یادگیری بسیار پایینتری ازآنچه انتظار میرفت مواجه شدند. شنیدن صحبت معلمانی که از ناتوانی کودکان در نوشتن نام خود در پایه سوم یا چهارم ابتدایی صحبت میکنند دیگر چندان عجیب نیست.