دولت رفاه که تزریق اجباری برخی از برنامه های سوسیالیستی به دولت لبیرال بود نشان از قدرت جامعه مدنی داشت که دولت های لبیرال خود را وادار به اتخاذ سیاست های رفاهی می کردند. این خدمات در دو دهه اخیر با کاهش وحشتناک روبرو بوده است که داستان جلیقه زردها در فرانسه از آن جمله از بروز نارضایتی از این کاهش امکانات بوده است.
امروز در برای شیعه انگلیسی از شیعه های دیگر هم سخن می رود.می دانیم که شیعه انگلیسی اتهامی ناوا بود که خمینی و حکومت برای مرعوب کردن روحانیون مخالف خود باب کرد. البته جواب این قطبی کردن جواب و متهم کردن حکومت به شیعه روسی نیست.
چرا که نشان داده شده که شیعه در ایران هیچگاه جوهره اش نه انگلیسی نه روسی و نه غیره بوده است بلکه این شیعه دچار بحران است این بحران ریشه اش در حکومت دینی است که جایگاه نهاد بحران زده دین را دچار مشکل کرده است.
نظام ایران در زمان های مختلف یک روش را آزموده و بلد است. ان هم استفاده از تفاوت اماری برای مخدوش کردن کل مسئله می باشد. در این مورد چند مثال می زنم.
در دهه 1360 در اوین لاجوردی ماشین اعدام راه انداخته بود در برابرموتور ترور مجاهدین خلق.
تعداد اعدامی ها به مرور زمان به علت فراوانی آن اعلام نشد. در عوض مجاهدین خلق با اغراق در مورد اعدام ها که چند برابرامار واقعی اعلام می کردند. حکومت را وارد بازی جدیدی کردند که تا امروز ادامه دارد. آن بازی این است که اگر مجاهدین می گفتند 10000 اعدامی حکومت با اثبات این که 10000 نبوده است اصل اعدام را که کاری نادرست و سرکوی گرایانه بود را لوس می کرد.
در روایت رهایی بخش هم مسیح می گفت آمده ام پدر را از پسر جدا کنم.اما در پانتئون رومی که خانه برخی ابدی پاپ ها و شاهان است. پیوند صلیب با شمشیر و با طلای ناب برای توجیه نظم موجود همراه شده است.
میرحسین از دوستان و همفکران خود در اول انقلاب جدا شد چون می پنداشت اقای خمینی عدالت طلب تر از بازرگان است.او با این باور به نظام خدمت کرد که نظام پا برهنه گان را دشمن نمی خواند. هم میر حسین و هم رهنورد برای این موضع عدالت طلبانه به رای شریعتی استناد می کردند. اما میر حسین به خاطر همان عدالت طلبی حاضر بود که بر سر موضع نظام علیه شریعتی وارد موضع گیری علنی با مخالفان شریعتی نشود
در ایران معاصر ظلم مذهبی الویت داشته است قبل از انقلاب داستان مرکز و پیرامون به دلیل دولت مدرن بر پا شد اما لایه پنهانی بود که شیعه ها قدرت و ثروت داشتند،بعد از انقلاب این ظلم رسمی شد.
تمدن ایرانی را با دین و عرفان محکم کرده اند اولی ساختار را مشروعیت داده اما استعداد سخت کیشی دارد و تحجر ،دومی به این دین نرمشی و انعطاف داده است. دیوان سالاری ایرانی با نهاد دین و عرفان قوام یافته است.
در میانه عاشورا و اربعین قرار داریم. عاشورا فرهنگی دارد که اگر در قدرت باشی باید مانند علی در کوفه عمل کنی. اگر مجبور به انتخاب میان شرف دادن و بی شرفی شدی، مرگ را انتخاب کنی.اگر در قدرت و حکومت سرکوب گر شدی دیگر مامون و معاویه هستی نه حسینی.
مسئله این است که جامعه در مسیر کند خود دستاوردهایی بدست اورده است که به دلیل شرایط بد اقتصادی و فشل بودن اصلاح طلبان به نظر نمی اید اما مهم هستند. این دستاوردها را می توان مدنی شدن کم شتاب جامعه دانست که هر حکومت را به عقب نشینی در اینده وا می دارد اما این دستاورد ها می توانند نابود شود، این نابودی هم زمانی رخ می دهد که نظام دست به سرکوب مرگبار بزند یا با جنگ روبرو شود پتاسیل جامعه مدنی را به صفر تبدیل کند.