یکی از فعالیتهای قدیمی و قانونی که چندین دهه است توسط زندانیان سیاسی انجام میگیرد، اطلاعرسانی فردی و یا جمعی پیرامون نظراتشان است. سال گذشته که اوین بودم در سی و چهارمین شماره از اطلاعرسانی «در زندان چه میگذرد» توضیحی داده بودم. مبارزینی که با فضای زندانهای عمومی بعد دههی شصت آشنایی دقیق داشته باشند هم میدانند که راههای متعدد علنی و مخفی برای انتقال نظرات به بیرون از زندان وجود دارد.
تجارب زیسته دکتریزدی درباب کارجمعی وتطبیق آن با شرایط ایران عبرت آموز و قابل توجه است. مخصوصا از آنجا که یکی از پایه های دموکراسی درجوامع پاگرفتن احزاب قوی وتوانا است در سوی دیگر عمر این احزاب در جامعه ایران به دلیل عدم تحمل و یا انشعاب و شکست و ضعیف بسیار کوتاه می باشد . اما با همه اینها چند نام از جمله حزب توده ایران، نهضت آزادی و...و.... هنوزبرسرزبان هاست و جا دارد علل برخی کامیابی های آنان و چگونگی سخت جان بودنشان مورد ارزیابی قرار بگیرند .
این گروهها متاثر از جنبش دانشجوی دهه ۸۰ ایران شکل گرفتند و حضور خودشان در صحنه سیاست را با آکسیونهای اعتراضی و بعضا بدون مجوز در مقابل سفارتخانهها، و شیوه اعتراضی متفاوت از نسل پیشین به مسئله فلسطین، و همراه با درگیری با پلیس و قانونهای دستو پاگیر آغاز کردند. با وجهای اعتراضی و غیرمحافظهکارانه.
او به معاونانش دستور می دهد تا استعفای خود را بنویسند و نزد او به امانت گذارند و از آنها نخواست فورا تسلیم شوند و چون این اتفاق نیفتاد، خیابان تنها راه برای به چالش کشیدن مخالفانش شد، شعار او این بود: «اگر نمی خواهید من حکومت کنم. من هم نمی گذارم تو حکومت کنی.» طرف مقابل هم این پیام را خیلی واضح درک کرد و علناً گفتند که اعتراض صدر علیه نامزد نیست، بلکه اعتراضی گسترده به هر نامزد دیگری است که بخواهد جایگزین شود.
اپوزیسیون دموکراتیک آن را دید و نیروهای مدنی مدرن عرب نیز آن را تهدیدی جدی، برای خودشان میدانستند که با آن ایده مدرنیته خود نیز تهدیدی برای داعش به نظر می رسید، از سوی دیگر ظهور (داعش) چالشی را برای شیوه معمول درک اسلام ایجاد کرد و غرب در برابر ظهور آن ایستاد. اما در آن ایستادگی توجیهی برای شکست خود در حمایت از جنبش دموکراتیک یافت و توجیه ای برای بازگشت هماهنگی با رژیم های عربی (و منطق سلفی گری که بخشی از آن را می شکند)دراین شیوه برای خودش مشکلی ندید. در این زمینه لازم است غرب به درس شرق شناسی که فراموش نکرده است، بازگردد.
آخرین وسوسۀ مسیح اثری زیبا و سترگ از کازانتراکیس است. در این کتاب علاوه بر شرح دلنشین منازعات سیاسی و اعتقادی در یهودیۀ عصر عیسی، دلهرههای ایمان مسیحی به طرزی صادقانه و دلانگیز مورد واکاوی قرار گرفته است. در این واکاوی، کازانتزاکیس عیسی را بر بالای صلیب در معرض وسوسۀ شیطان قرار میدهد. جوهر وسوسه شیطان این است که چرا عیسی با انتخاب یک زندگی عادی از طریق ازدواج با مجدلیه، خانوادهای برخوردار از عشق زمینی و مواهب دنیوی برای خود تدارک ندیده و در عوض به عزم نجات روح انسان، خود را درگیر فشار و شکنجه و صلیب کرده است؟ بر اساس این وسوسه، مسیح بر روی صلیب یک زندگی عادی از جمله عشقورزی با مجدلیه را در ذهن خود مرور میکند و در این صیرورت فرضی، فرزندانی سر به دنیا میدهد تا اینکه به تدریج پیر میشود و عزرائیل به سراغش می آید. در آن لحظه، مسیح به عینه میبیند که آن زندگی عادی و آرام او چقدر پوچ و خالی از معنا بوده و در عوض تلاشش برای نجات روح انسانها به بهای رنج بردن و مصلوب شدن، تجربهای بینهایت غنی و معنابخش با خود داشته است.
اگر اسرائیل و سرویسهای امنیتی آن در حال نفوذ به مهم ترین مواضع سیاسی و امنیتی در کشورهای بزرگ، از جمله بزرگ ترین متحد آن آمریکا هستند، پس چرا این کار را با دشمنان اطراف خود انجام ندهد؟
علیرغم همه روابط ویژه بین آمریکا و اسرائیل، واشنگتن چند سال پیش جیمز پولارد، یهودی آمریکایی را که از سال 1985 به مدت 30 سال به اتهام جاسوسی برای اسرائیل دستگیر شده بود، آزاد کرد و بعدتر مأموران جدیدی که برای اسرائیل کار می کردند به او پیوستند. سایت های امنیتی آمریکا نیز از طریق رابطه آن ها با آیپک، که یک لابی اسرائیلی در واشنگتن است، در عمل متوجه شدند که چه پروژه هایی برای منطقه تحت عنوان «پروژه های اسرائیلی» از نظر پروژه های فرقه ای، و قومیتی درنظر گرفته شده که وحدت نهادهای ملی را از بین می برد و موانع خونی بین فرزندان همان ملت ایجاد می کند.
تمام بازوهای تبلیغاتی حاکمیت علیه میرحسین موسوی، زندانی ویژه آیت الله خامنه ای به پا خاسته اند تا انتقاد او را از سرداران بی افتخاری که علیه شهروندان قمه کشی کردند و خون جوانان این کشور را به خاطر یک اعتراض ساده زمین ریختند تخطئه کنند. فشار حاکمیت به فعالان سیاسی برای تبرّی جستن از موسوی افزایش یافته. نهادهای امنیتی میخواهند به زور علیه موسوی اعتراف نه در زندان که اینبار در بیرون از زندان بگیرند. حالا حتما بسیاری در برابر این موج سرکوب مقاومت میکنند اما عده ای به پیشواز میروند.
تروما و آسیبهای روانی ناشی از چاقیهراسی و چاقیآزاری زیست این زنان را دچار اختلال میکند. «جمیله زارعی»، روانشناس در گفتگو با دیدبان آزار توضیح میدهد که تحت تئوری زیستی-اجتماعی، اساسا نباید فرمولی ثابت درباره چاقی افراد مطرح کرد: «وقتی درباره چاقیهراسی صحبت میکنیم یک هجمه ثابت بهویژه در شبکههای اجتماعی علیه این حرفها ایجاد میشود. در واقع چاقهراسها مطرح میکنند که چاقی آسیبهای متعددی دارد و شما با دفاع از چاقی به سلامت افراد آسیب میزنید. معمولا دیدگاهی که افراد عام و حتی برخی از خواص یعنی متخصصان سلامت دارند این است که فرد چاق برای درمان چاقی و یا کاهش اضافه وزن باید رژیم غذایی بگیرد و ورزش کند. در صورتی که از اوایل قرن بیستم دیدگاه زیستی-روانی-اجتماعی به سلامت مطرح است. یعنی هر پدیده سلامت و یا مرتبط به سلامت به دلایل مختلفی ممکن است ایجاد شده باشد. مثل عوامل ژنتیکی، به دلایل روانشناختی، مسایل شخصیتی، مکانیزمهای مقابلهای، روابط بین فردی، تعارضهای بین فردی و یا به دلایل رخدادهای اجتماعی مثل شرایط سخت اقتصادی. پس ما نمیتوانیم یک نسخه واحد برای همه افراد بپیچیم و بگوییم که مشکل شما کمبود تحرک و غذای زیاد خوردن است و در نتیجه باید برای رسیدن به سلامتی وزنتان را کاهش دهید.»
عمرو حمزاوی ( زاده 28 اکتبر 1967) استاد علوم سیاسی، فعال حقوق بشر ، استاد سیاست عمومی در دانشگاه آمریکایی در قاهره ، عضو سابق مجلس مردم مصر در انتخابات 2012 و رئیس حزب آزادی مصر می باشد . او قبلاً در دانشگاه برلین تدریس می کرد و از سال 2005 تا 2009 به عنوان محقق ارشد مطالعات خاورمیانه در بنیاد کارنگی برای صلح بین المللی خدمت کرد. علایق تحقیقاتی او بر بحران گذار دموکراتیک ، رژیم های اقتدارگرا و نیروهای سیاسی در کشورهای عربی ، جهان و فرصتهای کثرتگرایی، جنبشهای اعتراضی ـ اجتماعی و تأثیر آنها بر رژیمهای استبدادی، پویایی مشارکت در زندگی سیاسی رسمی و غیررسمی، جنبشهای اسلامگرا، نقش جامعه مدنی و دموکراسیسازی در جهان عرب در مصر و به ویژه کشورهای شمال آفریقا و اردن متمرکز بوده است.