حال سوال این است که روحانیت حق دارد تخصص را ملاک قرار دهد اما اگر دقت کنیم هم شریعتی آرمان گرا و هم سروش معقول در نقد خود به روحانیت علت را به جای دلیل گرفته اند. یعنی باید تقلید کور را نقد کرد نه تخصص و صلاحیت روحانیت را. پس مشکل تخصص نیست بلکه مشکل تقلید با چشم بسته است. اما کار زمانی سخت می شود که در محافل عرفانی نظیر جلسات عرفانی سروش شاهدیم که شاگردان در تمجید سواد استاد خود چه قدر راه مبالغه می پیمایند و سروش چه تضمینی می دهد که در این محافل عرفانی گاه استاد یاران را به فاجعه نخواند.
این نوع اقدام غرور افرین است اما این اقدامات زمانی در جهت امنیت پایدار در ایران و منطقه است که نظامیان در ادامه سیاست خارجی باشند و سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی باشد.
امروز گفتگو از منظر اجتماعی و انسانی و حقوق فردی و جمعی انسان ها ،با فقها امری ضروری است که با الهام از ایده های شریعتی این گفتگو می تواند شکل بگیرد.به عبارتی به رسمیت شناختن سازمان رسمی دین و فقه هم عنوان قبول نظرات فقهی نیست بلکه احترامی متقابل است تا دو جریان با هم صحبت کنند و هم از هم تاثیر بگیرند و نشان دهند که موجودیت دیگری را قبول دارند نه درستی نظرات یکدیگر را.در سایه چنین برخوردی است که گقتگو و پرسش از فقه و فقها معنی پیدا می کند و اثر می گذارد.
موج حسینیه تبدیل به نهضتی شده بود که با اسلام سیاسی بنیاد گرا در تقابل و تعامل قرار می گرفت. هر دو این جریان ها نفوذ خویش را در جامعه نشان داده اند. قانون اساسی شکل گرفته، نقش افراد در حکومت (که مذهب سیاسی بنیاد گرا در آن دست بالا را دارد ولی در عین حال در کنار نیروهای متاثر از اندیشه روشنفکران مسلمان قرار گرفته) و مجموعه دستاوردهای خاکستری بعد از انقلاب، همه اینها نشان می دهد اندیشه و روشی که شریعتی در ایران با حسینیه شاخص کرد چه تفاوتی با دیگر کشورهای مسلمان برای ایران ایجاد کرده است و این فرق بسیار قابل تامل است.
حال خودش هم باید در این ماه حماسه می شد . نامه ملی مذهبی ها به او نرسید تا اعتصاب بشکند. زندانبان به رسم بد قولی بدعهدی به تیمار او توجه نکرد . پس حماسه هدی خلق شد تا سه پرده خرداد را در سال 1390 کامل کند. فاجعه مرگ مهندس ،تراژدی مر گ هاله و حماسه هدی این سه پرده را کامل کرده و جلوی روی ما گذاشته است این سه پرده موج ها خواهد داشت .
به دنبال تصفیه حساب با دیگران نباشیم. این ویژگی جوامع توسعه یافته و جمع های توسعه یافته است. در مقابل جمع های غیر دقیق و فهیم در چنین مواقعی مانند حمله به دو مکان مهم در تهران جا برای تصفیه حساب با دیگر گروه باز می کنند که در عمل به بی ثباتی ذهنی و نا امنی در جامعه دامن می زنند.
همین رهبر نظام می داند که آن کس که وی آن را سمبل اسلام ناب دانست به ناب بودن اسلام پسرش هم شهادت داده است. آن دختر هم که کشته شد به روش پدر اسلام ورزید و ایران را دوست داشت.آن هدی که به اعتراض قتل تراژدیک هاله حماسه خلق کرد هم سحابی را عصاره اسلام علوی و ایران مصدقی می دانست.اینک حاکمان مدعیان فاطمه سه تابلو از قتال در برابرخود دارند که در این سه تابلو نقش خود را ببیند تا مشخص شود چه کسی بر سخن خود عمل می کند بر سر پیمان می ایستد و چه کسی به نام فاطمه ،هاله می کشد.
هم او بودکه برای ایران و مردمش ایده توسعه متوازن را آورد .سحابی برای ایران مدلی تجربه به ارمغان آورده که هنوز زمین مانده است این مدل ایذه مانند از نطرات دیکتاتوری منور که نسخه پیچی غربی است و هم از نظراتی که به استبداد در ایران کمک کرده است فاصله گرفته است. این ایده که توسعه متوازن برای ایران نام دارد. در کوچه پس کوچه تئوری نمی ماند این مدل نور افشانی دارد و می گوید ایران را باید برای مردمش و حقوق مردمش حفظ کرد اصل ایران نه گروه من اما ایران توسعه یافته ایران برای همه مردمش.
کرباسچی به قصد چنین نکرد اما بر کرده خود اصرار کرد خیابان نواب نمادی از پروژه کرباسچی است و هم سیاسی شدن شهرداری هم میراث وی است.دولت در دولت سازی هم سنتی است که او در برابر رقیب در شهرداری به آن میدان داد اما گمان نمی کرد از همین نردبان احمدی نژاد بالا خواهد آمد او از شهرداری یک حزب ساخت که احمدی نژاد و قالیباف از آن نهایت استفاده را کردند. کرباسچی قانون فروشی را موجه کرد.کرباسچی خدمت هم کرد اما وی نمی دانست این ایده که تهران شهری گران است پس اگر پول ندارید خوب به تهران نیایید با سیاست اقتصادی صنعت محور هاشمی مردم را به حاشیه شهر می برد بعد حاشیه می شود طعمه و میدان مانور پوپولیسمی که در سودای یارانه گرفتن به دلیل فقر هم به خود ضربه می زند و هم به کشور.