تقی رحمانی

 ما معمولا متأثر از سه پارادایم روشنفکری غربی هستیم:
 1-جریان روشنفکری دولت- ملت برای پیشرفت
 2- جریان روشنفکری عدالت سوسیالیستی
 3- جریان روشنفکری آزادی وحقوق بشر در دوره جهانی شدن و دولت‌های ملی.

تقی رحمانی

ما در فهم تاریخ گذشته خود با متدلوژی های غربی و دل دادن به مقاطعی از تاریخی که تاریخ ما نیست، دو مشکل بزرگ پیدا کرده ایم: مساله اول این است که ما همان متدلوژی هایی را به کار می گیریم؛ درحالی‌که متدلوژی ها بی تأثیر از نظریه ها و فضایی که در ان شکل می گیرند، نیستند.
مساله دوم این است که ما در مقاطعی از تاریخ غیرخود الگو می گیریم. مثلاً تاریخ 23 سال حضور و مبعث پیامبر، حکومت علی، انقلاب اکتبر، انقلاب فرانسه و... این مقاطع تاریخ را آن چنان عمده فرض می کنیم که می خواهیم تاریخ خودمان را با این مقاطع انطباق – و نه تطبیق- دهیم که باعث می شود که ما به دو خطای عدم فهم تاریخ  و عدم مساله خودمان  گرفتار شویم.

تقی رحمانی

غربی ها و اروپای غربی فهم و تبیینی از تاریخ خود دارند که در این فهم و تبیین از تاریخ گذشته خود متد و روش‌هایی اتخاذ کرده اند که به طور معمول روشنفکران سایر کشورها ازجمله روشنفکران ایرانی و حتی روشنفکران مسلمان با اقتباس از این متدها از تاریخ گذشته خود دچار بدفهمی شده اند.
حال ما به‌عنوان یک حوزه تمدنی که دارای نوعی از حکومت، فرهنگ و روابط بودیم اگر بخواهیم برای تبیین دوره تاریخی خودمان مثل دوران اشکانیان، ساسانیان یا بعد از اسلام به این مقاطع تاریخی غرب رجوع کنیم چه می توانیم بگوییم؟

تقی رحمانی

به کارگیری متدلوژی های علوم انسانی غربی و الگوهایی که از تاریخ و اندیشه غرب گرفتیم(این الگوها و اندیشه ها برای این جوامع کارآمد بوده است و بحثی در آن نیست) در تبیین تاریخ گذشته نه تنها باعث بدفهمی ما از گذشته خود می شود، بلکه باعث بد ساختن آینده نیز خواهد شد.

تقی رحمانی

در بخش آخر این رشته مقاله به این مساله  می پردازیم که ما به ‌واسطه متدهای علوم انسانی وام گرفته از غرب(که برای جوامع غربی مناسب است) و در حالی که این متدها خود نیز یکسان نیستند، از فهم تاریخ گذشته و حال خود دچار بدفهمی شده ایم.
این بدفهمی در ارائه طریقه و نقشه راه برای ما نیز اثر منفی گذاشته است. البته مد نظر من  از این بحث صفر و صد بودن یک فرضیه و یا تلقین نظریه این که بین دو گانه همه یا هیچ، باید به نتیجه برسیم، ابدا نیست.

تقی رحمانی

 حتی بخشی از متفکران ما که دارای سواد آکادمیک و اطلاعات خوبی هستند نیز در قالب بندی و فرمول بندی درباره جامعه ایرانی دچار مشکل هستند، و این فقط مشکل مارکسیست های ایرانی نیست بلکه مشکل تیپ های آکادمیک مانند آقای کاتوزیان (در تحلیل تاریخ) و جوادطباطبایی (در تحلیل فلسفه) نیز هست. طباطبایی وقتی از ایرانشهر و فلسفه یونان صحبت می کند سعی دارد تمام آن قالب های فهم یونانی و فلسفه یونانی را برای فهم اندیشه و فلسفه ایرانی- که البته بیشترحکمت بوده است تا فلسفه- برای درک مطلب به میان بیاورد.

تقی رحمانی

این بحث فتح بابی در کاوش های ذهنی من با مرور تجربه گذشته خود و دیگران است که به شکل سلسله مقالاتی پیاپی منتشر می شود و بی گمان بدون نقض و ایراد در تحلیل و نتیجه نیست.

 تقی رحمانی

باید دید خانه سینما می تواند در برابر این حق خواهی دیر هنگام روندی را ایجاد کند که به انچه ظلم و تعرض خوانده می شود تا حدی پایان دهد.
خانه سینما هم زیر فشار همین نگاه اول است . این نهاد اگر بتواند کاری انجام دهد به حمایت نیاز دارد حمایت هم باید از طرف صنف هنرمندان مزبور باشد.
خانه سینما نشان خواهد داد تا چه میزان صنف هنرمند را حمایت می کند هنرمند هم نشان خواهد داد تا چه میزان نهاد خود را حمایت می کند.
باشد که این بیانیه با چند جمله احساسی و یا تهدیدی به بایگانی سپرده نشود که در این حکومت این بایگانی کردن ها برای حق حساب گرفتن و باج خواهی بعدی به کار می رود.

تقی رحمانی

سخن این بود که آیا انقلاب دستاوردی داشته است یا خیر؟ در مورد مساله دستاورد بحث فراوان است. بهطورکلی نظر من این است که انقلاب یک کاتالیزور است و این ساختارها هستند که انقلاب را صاحب دستاوردهایی می کنند یا نمی کنند؛ اما چگونه؟
اگر به انقلاب های قرن جدید؛ یعنی انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب سوسیالیستی شوروی و انقلاب کوبا نگاه کنیم متوجه می شویم که با جنگهای استقلال یا استقلال چین یا الجزایر فرق دارند، و می بینیم که صرف انقلاب لزوما دستاورد روبهجلو ندارد.

تقی رحمانی

یک روایت کلاسیک در مورد انقلاب‌ها وجود دارد که با توجه به آن می توان پرسید آیا آن چه که در کلیت آنان رخ می دهد به هم شبیه است یا خیر؟ (با توجه به انقلاب فرانسه که اولین انقلاب سیاسی مدرن در جهان تلقی می شود، انقلاب اکتبر روسیه، انقلاب کشور‌هایی مثل کوبا و ایران. در حقیقت یعنی توجه به مساله انقلاب در کشو‌رهایی که در آن انقلاب به مفهوم دگرگونی در اساس حکومت صورت می‌گیرد نه استقلال و جدایی یک مستعمره از کشور بیگانه مثل هندوستان یا آمریکا / انقلاب کمی با استقلال‌طلبی فرق دارد.)