فقیهان و متکلمان مسلمان، برای مشروعیت بخشیدن به ساختارهای سیاسی این جهانی، نیازمند خداوند متعال اما همیشه ناظر بودند. ناگزیر بودند شیطان را از وجه هستی شناسانه اش ساقط کنند، تا بتوانند مدعی یک ساختار حکومتی کاملاً پاک باشند و در همان حال، امیال، زنان، جوانان، و بسترهای متعارف زندگی روزمره را پناهگاه شیطان بیانگارند. در چنین جهانی، رسالت حکومت رفت و روب کردن مستمر زندگی از بقایای شیطان است و وظیفه مردم اطاعت.
امروز سویههای زوال یابنده حیات انسانی در حال غلبه بر سویههای بارور زندگی است. در شرق و غرب جهان امروز، آرمانهای خوف انگیز و مرگبار در حال روئیدن است. شیطان لباس عدالت و آزادی و امنیت پوشیده و به هستی آدمی آتش کینه میپاشد. منجی انسان امروز آن است که تلاش کند در این میدان پرمخاطره، بسترهای بارور را به یادمان بیاورد. عدالت و آزادی و رفاه و امنیتی که در شوره زار پرمخاطره شرارتها روئیده است، دروغین است، باید در آتش افکنده شوند. باید دوباره به یاد آوریم که این آرمانها را در زمینی دیگر بجوئیم. زمینی که از آب علاقه به انسان به منزله یک نوع دوست داشتنی و شریف تغذیه میکند.
تنها یک پناهگاه قابل اعتماد از این آتش جان و سرمایه سوز وجود دارد: اعطای قدرت به مردم. مردم وقتی خود عهده دار قدرت شوند، معجزه روی میدهد. آتش گلستان میشود. اما اگر همین مردم عهده دار قدرت نباشند، لاجرم خود به هیزمهای تشدید زبانه آتش تبدیل میشوند. خودشان میسوزند و خانمان میسوزانند.
برای اینجا و اکنون ما، عشق سخن رمانتیک در عرصه سیاسی نیست. یک استراتژی است. توان دوست داشتن نیروی امید خلق میکند. شاید ضروری باشد مناسکی تازه با مضمون دوست داشتن دیگری خلق و ابداع کنیم. مناسکی که در آن، هر کدام خود را به پرسش میگیرد و به دیگری دل میبندد. نفرت سترون مان کردهاست. تنها عشق چشمههای زایشگر را زنده میکند.
شربعتی فرد را به یک جستجو گر مدام تبدیل میکند. نه از سنخ جستجوگری های آکادمیک. از آنها که مرتب به این کتاب و آن کتاب سرک میکشند. بلکه به یک جستجوگر ناآرام که زندگی را عرصه بی پایان جستجوی ناکام تجربه میکند. فرد زخمی تولید میکند. در جان و دلش دردی عمیق مینشاند و قرار از او میستاند. یک فرد فعال و تلاشگر در عرصه اجتماعی و سیاسی خلق میکند اما معلوم نیست چگونه در همان حال، یک تنهایی عمیق در دل و جانش مینشاند. منظومه و کلیت فکری شریعتی، تنهاییهای در اجتماع میآفریند و این برای سازماندهیهای متمرکز معجون شگفتی است. نه جذبت میشود و نه رهایت میکند.
جمهوری اسلامی هنوز هم میتواند از قابی که برایش ساخته میشود بیرون بیاید. میتواند با گشودن میدانی تازه در عرصه سیاست و فکر و فرهنگ، خدا را از قفس تنگ نظریهای خاصگرایانه رها کند. گشاینده افق تازهای باشد از میدان گفتگو میان جهان جدید و جهان دینداران.