شریعتی، زمان و وجود تاریخی روزگارش را منعکس در پیکره عظیم جهان مذهب تاریخ خود می دید و در امتداد همین منطق، متد و نحوه تحول و چرخش زمان و تاریخش را نیز که از اقبال آموخته بود، در پراکسیس تئوری و عملی می دید که تشیع علوی در مرکز آن قرار دارد. این چرخش به بیان قرآنی چه بسا همان “ففروا الی الله…” است. شتابنده به سوی خداوند، “…انی لکم منه نذیر مبین”.

شریعتی خود به خوبی به این پرسش پاسخ داده ‌است. او اندیشمندی انقلابی بود و در چهارچوبه‌های هیچ نظم بوروکراتیکی نمی‌گنجید. اندیشه او نوعی قیام بود علیه هرگونه جهان عارضی، تحمیلی و تکراری. مقابله‌ای بود با عسرتِ خسته‌کننده و بی‌نشاطِ ابتذال. می‌گفت برای "برون‌شد" از این یکپارچگیِ خفه‌کننده چاره‌ای جز"نه" گفتن به تمامیتِ همه آنچه ما را بی‌پروا احاطه کرده ‌است نداریم؛ و این که گفت برای همه اینها باید "قرارگاه‌مان" را در "جهان" دگرگون کنیم، به این معنا بود که چشم‌اندازی از جهانی دیگر را می‌دید که خود در آن زندگی می‌کرد. به این معنا او یک ‌روشنفکر دانشگاهی معمولی نبود. شریعتی پیوندی یافته بود با بنیان‌هایی که همه متفکران بزرگ ادراکی از آن به دست آورده‌ بودند و به گونه‌ای نقشی دوران‌ساز داشتند. دورنماهای اتوپیایی را با مهندسی‌های اجتماعی نباید یکسان گرفت.

ابوالفضل قدیانی شان و منزلتی بسی فراتر از این قبیل محکمه‌ها و احکام آن دارد. ایمانِ او راهگشاست و میزانی است برای ما که بدانیم تلفیق سلاح و کسوت و ملغمه‌ی کاهن‌منشی و دشنه‌ی شحنه و داروغه به رخ‌کشیدن، چیزی بیش از احترام و حرمت دروغین و پوک درپی ندارد. قدیانی قلبش به نیروی همان تقوای ستیزی می‌تپد که خداوند به مومنانی هم‌چون او آموخته‌است:"واصبِر و ما صبرُک الّا بِالله و لا تحزَن علیهم و لا تَکُ فی ضَیقًِ ممّا یمکرون*انّ‌اللهَ مع الّذین‌اتّقوا والّذین هم محسنون.

تولدت مبارک کیوان. آنها برای دنیای خویش جنگیدند و تو برای یک هستیِ ثمربخش که کودکان کار، زنان خیابانی، فرزندان فقر، مردان حاشیه‌نشین و همه‌ی حاشیه‌نشینان روزگار چنان شرف بگیرند و چنان خجسته زندگی کنند که سودای تحقیر و تحمیل از میان برود‌.

به بیان اندکی فضل‌فروشانه و کاملاً پرمسامحه،اگر کانت را بدرستی از سراغازهای اصلی فکر روشنگری بدانیم،به جهت نظری بازرگان به نقد اول کانت و توجه به اصول خرد و شریعتی به نقد سوم کانت و اصول زیبایی‌شناسی نزدیکتر است ولی هردو در نقد دوم،در نقد عقل عملی،یعنی اخلاق به وحدت می‌رسند.

سیاست بوروکراتیک نیز علی‌رغم قلم‌فرسایی درباره‌ی جنبش دانشجویی، از آنجا که در زمره‌ی بازتولیدکنندگان نهاییِ نظم موجود است، با عقیم‌سازیِ جنبش دانشجویی، تلاش دارد ویژگی اصلیِ این جنبش را که سیاست رادیکال است، از آن سلب ‌کند و عملاً به بخشی از کارگزارانِ پروژه‌ی حصارکشی به دور دانشگاه تبدیل شده‌است.

آن‌چه امروز در برابر شریعتی قرار دارد بسیار پیچیده‌تر از نیم قرن پیش است اما او بود که‌ می‌گفت «در نتوانستن نیز بایستن است». بایستنی ضروری و گریز ناپذیر؛ زمانی یک ‌مترجم نهج‌البلاغه درباره کتاب امام علی عبارتی نوشت که آن را امروز در آستانه‌ی ورود به آثار شریعتی نیز می‌بینیم. آن عبارت چنین است:
«این کتاب را ستمدیدگان بخوانند.

این‌گونه است که پروین‌ها راه و مسیری متفاوت از عوام‌الناس طی می‌کنند و گویا که در غربت زندگی می‌کنند و چه درست گفت آن که فرمود: "طوبی للغربا". خوشا به حال غریبان. این همان زندگی دگرگونه و متفاوتی است که‌چشم‌اندازی در دیگر سوی دارد و مسیری که طی می‌کند یادآور سخن منسوب به آن بزرگوار است که فرمود: "من‌الغریب الی الحبیب".

حاجتی در زمرۀ صد امضاکنندۀ بیانیۀ «اصلاحِ اصلاحات» بود و می‌دانست به راست آوردن این مدار کج و بی‌سامان به لقلقۀ زبان و ترجیع‌بند بی‌رمقِ «اصلاحات اصلاحات»، در اشعار ناموزون و بی‌قافیۀ سیاست‌مداران بوروکراسی‌زده و خوش‌نشین، حاصل نخواهد شد. از این رو چشم‌اندازی داشت و دارد، فراتر از محدوده‌ای که سبکبارانِ "ساحل‌های سیاستِ معامله‌گر و دلال" ترسیم می‌کنند. حبس و زندانِ ناموجه مهدی حاجتی بنا به سابقۀ تمامی این سال‌ها، جز بر مقام و شأن این جوانِ آزاده نخواهد افزود.