حسین رفیعی

شاه در 1341 آیت‌الله خمینی را بازداشت، در 1342 قیام را سرکوب و در سال 1343 آقای خمینی را تبعید می‌کند. اتفاقی نمی‌افتد ولی در بهمن 1357 آیت‌الله خمینی با جلال و شکوه وارد ایران می‌شود و ارتش عظیم شاه، قادر به اقدامی بازدارنده نیست و قبلاً توسط آمریکایی‌ها خنثی شده و شاه قبل از آن صحنه را ترک کرده است. چه تحولی از 42 تا 57 در ایران اتفاق افتاده که چنین تغییراتی، پیش آمده است؟ با اصلاحات زمان شاه روحانیون مخالفت کردند ولی بعد از انقلاب بعضی از همان اصلاحات شاه را که مترقی بوده‌اند، خود انجام دادند. مانند حق رأی به زنان و اصلاحات ارضی. علت تغییر این نگرش روحانیت چه بود؟

حسین رفیعی

شهید مطهری گفته است که: «این جمهوری، این انقلاب رفتنی است اگر ما به آزادی، عدالت، برابری، اخلاق و معنویت وفادار نباشیم... اگر انقلابی هم بماند، آن انقلاب دیگر این انقلاب نیست، چیز دیگری است». آلبرت انشتاین هم گفته است که: «مذهب باید از انسان موجودی صبورتر، مهربانتر، آزادتر و دلیرتر بسازد. اگر مذهبی نتوانست این کار را انجام دهد، چیزی جز شرّ پلیدی و حقه‌بازی نیست».

در منشور پارسوماس، از قول کوروش نقل شده که: «بگذارید هر کسی به آئین خویش باشد، زنان را گرامی دارید، تهی‌دستان را دریابید، بگذارید هر کس به زبان خود سخن گوید... هوادار دانایی و تندرستی باشید... فرمان‌روایی که همدل مردم خود نباشد، زودتر سرنگون خواهد شد... شهریاری که نداند شهروندانش چگونه شب را می‌گذرانند، گورکن گم‌نامی است». ملاحظه می‌شود که واقعیت حکومت دینی ایران نشانی از این تعاریف ندارد.

حسین رفیعی

به نظر می‌رسد که بخش مهمی از طرفداران جمهوری اسلامی و حاکمان منصف و مطلع؛ حساسیت شرایط را فهمیده‌اند و روش‌های گذشته را کارساز نمی‌دانند و در عرصه‌ی عمومی با تلویح و صراحت، راه‌حل ارائه می‌دهند.

چهل سال است که ایران، توسط روحانیت با تعمیم و گسترش تئوری ولایت فقیه و اجرای فقه و غمض‌عین اصول قانون اساسی مربوط به حقوق مردم و منافع و مصالح و امنیت ملی، اداره شده است. امروز حتی، فقیهی چون آیت‌اله مصباح یزدی برای تئوری ولایت فقیه ـ حتی در حوزه‌های علمیه ـ اظهار نگرانی می‌کند. و یا آقای ازغدی از سکولار شدن حوزه‌ها، شکایت دارد. صحبت از طلبه‌های لائیک در حوزه‌هاست!

حسین رفیعی

ریاست جمهوری در سخنرانی مورخ 6 تیرماه 1397 با روحیه‌ای مصمم گفتند که حاضرند جانشان را فدای ایران کنند. باید این اطمینان را داد که خیلی‌ها حاضرند جانشان را فدای ایران کنند ولی سؤال این است که: چرا؟ برای چه منظوری؟ فدا کردن جان باید توجیه‌پذیر، منطقی و همانطور که آقای روحانی گفته؛ برای امری ارزشی ـ اعتقادی ـ ملی باشد. یعنی برای حفظ و تداوم استقلال، تمدن، شأن، منزلت و منابع ملی ایران.

حسین رفیعی

در بخش کارگری، از همان اول انقلاب، با تشکیل «خانه‌ی کارگر» دست به کار شدند تا کنترل جنبش کارگری را به دست گیرند و بعد با تشکیل «حزب اسلامی کار»، این روش را «مدرن‌تر» کردند و با جلوگیری از تشکیل سندیکاهای مستقل و پرونده‌سازی و بازداشت و سرکوب فعالان سندیکاهای مستقل، عدم صدور مجوز برای اعتصاب و اعتراض و حتی برگزاری روز کارگر، اول ماه می، اراده‌ی سرکوب جنبش کارگری را نشان دادند. با همه‌ی اینها، هنوز کاملاً نتوانسته‌اند، در این بخش کنترل را به دست گیرند و جنبش کارگری، همچنان با حاکمیت مسأله دارد و درگیر است. بحران‌های مالی و معیشتی کارگران و کنترل این بحران‌ها با سرکوب و امنیتی کردن محیط کار، پاشنه‌ی آشیل حاکمیت است و این تنش را پایانی خوش نخواهد بود. امروز با 14 میلیون کارگر و شروع مبارزات مدنی آنها، نمی‌توان، چون گذشته آنها را کنترل کرد. فکری مدنی و به رسمیت شناختن سندیکاهای مستقل آنها راه‌حل است. و نه همه‌ی فعالیت آنها را امنیتی دیدن.

حسین رفیعی

مهندس بازرگان گفته بود که «امام ایران را برای اسلام می‌خواهند و من اسلام را برای ایران» این دو نگرش از همان اول بود که آیا منافع، مصالح و امنیت ملی باید برای ما اصل باشد یا توسعه‌ی اسلام شیعی و حمایت از جنبش‌های جهان و علی‌الخصوص جنبش‌های اسلامی و دشمنی با امریکا و غرب.

حسین رفیعی

تجربه‌ی بشری، در جهان امروز، برای پیشرفت و توسعه، استقلال نهادهای مذهبی و دانشگاهی است. در فقه شیعه استقلال اجتهاد به رسمیت شناخته شده و در هزار سال گذشته، سعی بر این امر بوده. هرچند در مواردی دولت‌ها با دخالت خود قصد کنترل حوزه‌ها را داشته‌اند ولی در اروپای بعد از رنسانس پویایی مسیحیت از استقلال این حوزه‌ها نشأت گرفته و در دانشگاه‌ها، استقلال آنها بوده که رشد و توسعه و پیشرفت کشورها را محقق ساخته. در حکومتی کردن این دو، خلاقیت بروز نمی‌کند. در شرایط کنونی حوزه‌ها منفعل، ساکت، رام و دانشگاه‌ها دلخوش چاپ مقالات ISI هستند و هیچ پیشرفتی در تولید علم و کالایی کردن مقالات ادعایی نداشته‌اند. دانشگاه‌ها رابطه‌ای با جامعه ندارند. این همه چاپ مقاله در سی سال گذشته، باید تأثیر خود را در واردات کالاها می‌گذاشت.

حسین رفیعی

مرحوم شجریان، ریشه در فرهنگ و تاریخ و تمدن ایران داشت. او خود گفته بود که «فردوسی زبانم را نجات داد و من موسیقی را». معنی این حرف این است که فردوسی فارسی را که در آستانه نابودی بود، همچون زبان بومی در مصر، یمن، کشورهای شمال افریقا، با خلق شاهنامه، زنده کرد و شجریان موسیقی اصیل ایرانی را که مورد تهاجم بود، نجات داد. این کار آقای شجریان، کاری ارزشمند است ولی محبوبیت شجریان در بین مردم ایران، رمز و راز دید دیگری هم دارد.

حسین رفیعی

رجوی برنامه‌ریزی کرده بود که به کمک بنی‌صدر که یک مقام قانونی است، کل قدرت را تصاحب کنند و بعد، بنی‌صدر را حذف کند و سازمان مطلق‌العنان شود. بنی‌صدر هم، با خود فکر کرده بود که با استفاده از تشکیلات رجوی، روحانیت را حذف می‌کنند و چون مقام انتخابی است، او مقام اول مملکت ـ رئیس جمهور ـ و رجوی، نخست‌وزیر خواهد بود. محاسبات اشتباه، کوری مطلق در تحلیل واقعیت‌ها.

حسین رفیعی

مهندس بازرگان، رئیس دولت موقت، استعفا داد. مهندس بازرگان، طالب قدرت نبوده است. او انسانی رک، شفاف، شجاع، لیبرال دمکرات و مسلمانی معتقد و آشنا به مدیریت صنعتی و فرهنگی بود. چند بار، مهندس بازرگان استعفا داده بود و آقای خمینی نپذیرفت. علت این بود که در آن مقطع زمانی، مهندس بازرگان جایگزینی نداشت. این بار هم، پس از استعفا در قم و در حضور رهبری انقلاب، قانع شد که کار را ادامه دهد. ولی همکاری سیداحمد خمینی ـ قطب‌زاده، متن استعفا را بدون هماهنگی از صدا و سیما، پخش کردند تا همه را در مقابل عمل انجام شده، قرار دهند.