تا هنگامی که حقیقت روشن نشده باشد، نمیتوان بخشید. اینها را منیره برادران میگوید که پیش و پس از جمهوری اسلامی زندان را تجربه کرده و برادرش – مهدی برادران- هم یکی از اعدام شدگان پس از انقلاب است. او نخستین بار در سال ۱۳۵۷ و پیش از انقلاب دستگیر و به دو سال زندان محکوم شد که شش ماه از آن دو سال را در زندان گذراند و سپس آزاد شد. دو سال پس از انقلاب، منیره برادران یک بار دیگر دستگیر و به ۱۳ سال زندان محکوم شد. او در حالی که ۹ سال از دوران محکومیتش را سپری کرده بود، آزاد و از ایران خارج شد. پس از آن، وی همه تلاش خود را برای مستند سازی آنچه که در زندانهای جمهوری اسلامی گذشته به کار گرفته است. حقیقت ساده، روانشناسی شکنجه و علیه فراموشی سه کتاب او در باره وقایع دهه ۶۰ و خاطراتش از زندانهای جمهوری اسلامی است. او می گوید: هنگامی میتوان از بخشیدن یا نبخشیدن سخن گفت که همه حقایق روشن شده باشد.
یکی از پرسشهایی که این روزها در برابر بسیاری از فعالان و گروههای سیاسی قرار دارد این است که نسبت به وقایع دهه ۶۰ چگونه باید برخورد کرد که به روند دموکراسی در ایران کمک کند؟
من معتقد به دادخواهی هستم. دادخواهی مفهوم گستردهای است که شامل راهها و گامهای مختلفی است که در کنار یکدیگر معنا پیدا میکنند. یکی از پایههای دادخواهی هم تشکیل کمیسیون حقیقت یاب است که بتواند تمام جنایتهایی را که در جمهوری اسلامی بر آن سرپوش گذاشته شده، نمایان کند. همچنین قربانیان و خانواده آنها از تجربیات خودشان بگویند که به درست نویسی تاریخ هم کمک کند.
همچنین در این روند باید اسنادی که در اختیار نظام جمهوری اسلامی قرار دارد منتشر و مورد تحقیق قرار بگیرد. علاوه بر این باید آمران و عاملان این جریان را وادار به اعتراف و پذیرش این فاجعه کرد. اینها راهکارهایی است که در آینده باید پیگری کرد.
در حال حاضر هم امکان آن وجود دارد و نمیتوان دست روی دست گذاشت. کاری که از سالها قبل شروع شده و خانوادهها و بازماندگان این جنایتها اقدام کردهاند، مستند سازی در باره آن دوران است. نوشتن از اعدامها در جمهوری اسلامی که از نخستین سال پس از انقلاب شروع شده و همچنان ادامه دارد، و باید تدام داشته باشد.
کمیسیون حقیقت یاب باید صدای داغ دیدگان را به صورت گسترده در داخل کشور منعکس کند و با این کار جامعه را دچار چالش کند. شاید عدهای بخواهند که این چالشها نباشد و گذشته را فراموش کنند ولی باید بدانیم تا هنگامی که اینگونه چالشها در جامعه نباشد نمیتوان امیدی به تکرار نشدن جنایت داشت.
یکی دیگر هم تشکیل دادگاه و مسوولیت پذیری است. اصل مسوولیت پذیری در دادگاه نهفته است. کسانی که مسوول بودند باید در دادگاه پاسخگو باشند و محاکمه شوند و مسوولیت خویش را بپذیرند. اما اینکه چه زمانی این در داخل کشو امکان پذیر است ما نمیدانیم اما باید نسبت به این مساله آگاه بود و ضرورت آن را پذیرفت.
ما باید از تجربیات دیگر کشورها هم بیاموزیم. به ویژه مثال من آرژانتین است که در اواخر دهه ۸۰ به تشکیل کمیسیون حقیقت اقدام کرد و سالهای زیادی کارزار خانواده ناپدیدشدگان سبب شد که بالاخره مصونیت قضایی که نظامیان برای خود گذاشته بودند، از میان برداشته شد. تلاش سازمانها حقوق بشر و خانوادههای ناپدیدشدگان سبب شد که فرمان بخشودگی را از بین بردند. حالا این محاکمات صورت میگیرد. ممکن است که این محاکمات به تاخیر بیافتد اما بالاخره انجام شد.
هم اکنون برخی توصیه میکنند که با راهکار ببخش اما فراموش نکن، نسبت به وقایع دهه ۶۰ برخورد کرد، آیا با این راهکار میتواند در برخورد با آنچه که در دهه ۶۰ رخ داده برخورد کرد؟
معمولا کسانی که در این کارها دست داشتند، چنین میخواهند. به گمان من نوعی فرصت طلبی است. ببخش اما فراموش نکن یک شعار انحرافی است در حال حاضر. در آینده دور نمیدانم این چه گونه خواهد بود. اما در حال حاضر انحرافی است. وقتی حقیقت هنوز روشن نشده و صدای قربانیان در سطح گسترده شنیده نشده، مسوولان اعتراف نکردهاند و آن جنایتها را نپذیرفتهاند و تمام چیزهای پوشیده بیرون نیامده، این بخشش میتواند ناحق را حق جلوه دهد. چه چیزی و چه کسی را باید ببخشیم. قربانیان گفتهاند اما مسوولان انکار کردهاند. به صورت مثال آیا حکومت جمهوری اسلامی اینها را پذیرفته است؟ در باره دهه ۶۰ و یا حتی من به عقبتر میروم در همان سالهای نخست بعد از انقلاب، که بسیاری در دادگاههای دو دقیقهای محکوم و اعدام شدند، این افراد به خاطر عقیدهشان کشته شدهاند، وقتی که فرد بدون دادگاه کشته میشود، این دادگاهها چقدر داد بود. ضمن اینکه من مخالف اعدام هستم در هر شرایطی برای هر کسی، اما مساله این است که همین دادگاهها چقدر عادلانه بوده و امکان دادخواهی وجود داشته است؟
حرف شما من را یاد صحبت اخیر آقای موسوی اردبیلی انداخت که درخواست بخشش کرده، ایشان در بالاترین مسوولیت قضایی قرار داشتند در آن دوران، اما آیا مسالهای از ابهامهای آن دوران را که ما قربانیان خبر نداریم، ایشان روشن کردهاند که طلب بخشش میکنند؟ آیا او به مسئولیت شخص خویش در آن جنایتها اعتراف کرده است. این بخشش خیلی فراتر از این است که یک نفر آن را فرمان دهد. اگر هم بنا بر بخشش باشد، در درجه اول حق خانوادهها و داغدیدگان و بعد تصمیم جامعه است و آن هم در زمانی که همه ابعاد پنهان روشن شده باشد و مسئولیت جنایتکاران مشخص شده باشد و آنها محاکمه شده باشند.
یک نگرانی که برخی از فعالان سیاسی دارند این است که این نبخشیدن به تکرار چرخه خشونت در ایران بیانجامد، آیا میتوان راهکار مشخصی برای تکرار نشدن این چرخه در نظر گرفت؟
من مخالف شعار ببخش ولی فراموش نکن هستم اما بدیلش هم نبخش و فراموش نکن را قرار نمیدهم. اصلا مساله را به بخشیدن و نبخشیدن نباید تنزل داد. من با این فرمولها مشکل دارم. ببخش مرز حق و ناحق را خدشه دار میکند. نبخش هم ممکن است به انتقام بیانجامد. من با انتقام مشکل دارم. مساله ما انتقام نیست بلکه دادخواهی و پاسخگویی است. در جامعهای اگر مسوولیت و پاسخگویی نباشد، دموکراسی تنها روی کاغذ میماند.
در چند وقت اخیر شاهد برگزاری دادگاههای نمادین برای رسیدگی به کشتارهای دهه ۶۰ بودیم. این دادگاهها چه نقشی میتوانند داشته باشند و آیا میتوانند در رسیدن به حقیقت و حق خواهی به خانواده قربانیان کمک کند؟
این دادگاهها در حد خودش ارزشمند است اما آلترناتیوی بر دادگاههای قضایی نیست. شاید از وضعیت کنونی ما ناشی میشود که امکان برگزاری دادگاههای حقوقی را در سطح ملی و بین المللی نداریم. این دادگاهها میتواند بخشی از فرایند کشف حقیقت باشد تا ما به حقیقت دست پیدا کنیم. اما اگر بخواهیم با این دادگاهها کار دادخواهی را تمام شده بدانیم، اشتباه است. این دادگاه گامهایی برداشت برای امکان دادن به خانواده که صداشان شنیده شود. اما باید روی واژهها و مفاهیم دقت کرد و شفاف بود تا بدانیم که چه میخواهیم و برای رسیدن به آنچه باید بکنیم.
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است.