مهدی رجبی

«بازگشت به تاریخ» و شکست جهان یک قطبی غرب!

ملی مذهبی _ سی واندی سال پیش با فروریزی قلعه «ستبر» اردوگاه سوسیالیسم به رهبری روسیه شوروی، وضعیت ژئوپولیتیک جهان دگرگون شد. جهان دوقطبی پس از جنگ جهانی دوم که غرب به رهبری آمریکا را دربرابر جبهه کشورهای سوسیالیستی قرار می داد، در عرض چند سال دگرسان شد، و اغلب کشورهای سوسیالیستی منهای چین و کوبا با هر آنچه بوی سوسیالیسم می داد، وداع کردند. رویدادهایی که این دگرگونی سیاسی ـ جهانی را ترسیم کردند، مانند در هم شکستن پیمان نظامی ورشو، ورود کشورهای اروپای شرقی به ناتو، جنگ کشورهای غربی با عراق و اشغال کامل آن در سال 2003 و تسخیر لیبی توسط انگلیس و فرانسه بکمک آمریکا فرازهای مهم این دگرگونی ژئوپولیتیک بودند که ابرقدرتی و سلطه بی رقیب آمریکا را بر جهان تثبیت کردند.

آغاز شدن روند سلطه انحصاری آمریکا بر جهان را که جلوه نمادین آن فروریختن دیوار برلین بود، چنین تعبیر کردند: پایان تاریخ، بدین معناکه جهان دو قطبی و کشاکش هایی که از این میان بر می خاست، به پایان رسید. فوکویاما که پنداره پایان تاریخ را بمیان آورد، این برداشت را رواج داد که دوران جنگ و درگیری نظامی بین کشورهای بزرگ به پایان رسیده است، آن هم بدین دلیل ساده  که آمریکا به قدرتی بی منازع تبدیل گشته، و صحنه سیاسی جهان یک قطبی شده، و جهان غرب به رهبری آمریکا در تعیین سیر رویدادهای سیاسی جهانی نقش محوری دار د.

هفته گذشته، رویدادی که بلحاظ جهانی چندان مهم نبود، ولی اهمیت نمادین بسزایی داشت، فراز آمدن دوره یی نوین و شکل گرفتن فضای ژئوپولیتیک تازه یی را نوید داد. تحقیر شدن وولادیمیر زلنسکی رئیس جمهور اوکرائین بوسیله ترامپ و دستیارانش در کاخ سفید و دربرابر چشمان شگفت زده مردمان کره زمین، بخودی خود اهمیت زیادی نداشت، ولی بازتاب نمادین پر سروصدایی داشت. فردای این روز تاریخی، کشورهای اروپایی پیرامون زلنسکی در لندن گرد امدند، تا از یکسو به افکار عمومی اروپا نشان دهند که آنها بگونه یی نوکرمآب از آمریکا پیروی نمی کنند، و از سوی دیگر جراحت ناشی از آن تحقیر بزرگ را درمان کنند. کشورهای اصلی اروپا که پایگاه اروپایی ناتو را تشکیل می دادند مانند آلمان، انگلیس، فرانسه، اسپانیا، هلند و غیره در کنار زلنسکی جمع شدند تا ضمن دلداری دادن به او، حرکت سیاسی جدیدی را که در تاریخ ناتو از جنگ جهانی دوم بدنسو سابقه نداشت، آغاز کنند.

آن ها آشکارا از در  مخالفت با آمریکای ترامپ بر آمدند، و اعلام کردند که باوجود خودداری آمریکا در حمایت از اوکرائین در جنگ با روسیه، آنها بیشتر از گذشته به پشتیبانی از اوکرائین ادامه خواهند داد و بطور غیر مستقیم در جنگ دفاعی اوکرائین علیه روسیه شرکت خواهند کرد. افزون براین، بسیاری از رهبران سیاسی کشورهای اروپایی ضمن انتقاد از برخورد رئیس جمهور آمریکا در رابطه با زلنسکی، رویکردی را در پیش گرفتند که در 70 سال گذشته از جانب هیچ یک از کشورهای ناتو منهای فرانسه مشاهده نشده بود. آنها این ندا را سر دادند که از این به بعد نمی شود روی حمایت آمریکا حساب کرد، و باید شرایط استقلال نظامی و به خود متکی بودن اروپا را فراهم ساخت.

بدین ترتیب زنگ درهم شکسته شدن جهان یک قطبی به رهبری آمریکا به صدا در آمد؛ صف آرایی کشورهای اروپایی در برابر آمریکای ترامپ حکایت از وجود شکاف جدی در جبهه واحد غرب است. پدید آمدن این شکاف فرآورده پدیده مهمتر دیگری است که آن نیز نشان از تغییر فضای سیاسی یک قطبی جهان می داد. از سه سال پیش بدینسو، روسیه پس از آغاز نمودن جنگی تجاوزگرانه علیه اوکرایین توانست این جنگ را علیرغم بسیج شدن کشورهای ناتو علیه آن و پشتیبانی همه جانبه آنها از اوکرایین و ارسال صدها میلیارد دلار اسلحه و مهمات ادامه دهد. ارزیابی کشورهای غربی در آغاز جنگ این بود که روسیه نخواهد توانست دربرابر شرکت غیر مستقیم ناتو در این جنگ و بویژه محاصره اقتصادی تاب بیآورد، و درنتیجه جنگ را خواهد باخت. جای تاسف است که این جنگ خانمان سوز که به کشته و زخمی شدن حدود یک میلیون اوکرایینی و روسی و بی خانمانی چند میلیون اوکرایینی انجامیده است، ادامه پیدا کرد و هنوز ادامه دارد. ولی راست اینکه توانایی روسیه در ادامه این جنگ و ناکام شدن ضد حمله گسترده اوکراین باوجود پیامدهای ناخوشایند آن برای اوکرایین و غرب، رساننده این حقیقت است که جهان یک قطبی به رهبری آمریکا نتوانست دوام بیآورد، و روسیه توانست دربرابر آن سر کشیده و همآوردی کند. فراموش نکنیم که اوباما رییس حمهور آمریکا در دوره حکومتگری خود گفته بود : روسیه یک نیروی منطقه یی است، یعنی آنکه توانایی رویارویی با جهان یک قطبی را ندارد.

افزون براین واقعیت که روسیه از چند سال پیش آشکارا و بطور غیر مستقیم با این صف آرایی یک قطبی جهان همآوردی می کرد، بلکه و بلحاظی مهمتر از آن، کشورهای اروپای غربی و شرقی منهای روسیه و بیلوروسی دربرابر آمریکا سرکشی آغاز کردند، و دعوی ایجاد قطبی مستقل از آمریکا را بمیان آوردند.

دیدار زلنسکی و ترامپ در کاخ سفید و چند روز پس از آن، گردآمدن کشورهای اروپایی پیرامون رئیس جمهور اوکرائین به تنهایی گویای دگرگونی تاریخ سازی نیستند، ولی اگر این ماجرا را بر متن روندی قرار دهیم که با روی کار آمدن رئیس جمهور تازه آمریکا آغاز شده، یعنی رفتار آمرانه و قلدری آمریکا بر سر تعرفه های گمرکی، ابعاد این دگرگونی ژئوپولیتیک را بهتر مشاهده خواهیم کرد. در چند دهه گذشته کشورهای غربی که اهرم های اقتصاد جهانی را در دست داشتند، ناسازگاری های سیاسی و اختلاف های خود را پیرامون منافع اقتصادی بگونه یی حل می کردند که از چارچوب چانه زنی های دیپلماتیک خارج نمی شد. با روی کارآمدن ترامپ، ابراز نظرهای تند و توهین آمیز و گاه ناسزاگویی که ویژگی شخصیتی این لومپن سیاسی است، جایگزین ملاحظه گری های دیپلماتیک و روابط محترمانه شده است. این پرسش که کشاکش های دیپلماتیک کنونی شدت یافته و به درگیری های تند خواهند انجامید، یا اینکه وضعیت گذشته دوباره حاکم خواهد گشت، پاسخ روشن و قطعی ندارد. با این وجود تردید نمی توان کرد مادام که ترامپ و جریان راست افراطی جمهوری خواه بر گردونه حکومت آمریکا سوار اند، روند رشد اختلاف های سیاسی و اقتصادی آمریکا و اروپا ادامه خواهد یافت.

آنچه در روز دوم مارس 2025 در اتاق بیضوی کاخ سفید رخ داد، بلحاظ ظاهر بیان گر رفتار تحقیرآمیز وشماتت بار رهبر سیاسی یک کشور به رهبر یک کشور دیگر است، و  بطور نمادین دوره ژئوپولیتیک نوینی را در تاریخ سده بیست و یک بشارت می دهد.

تامل روی سه نکته یی که ترامپ بگونه یی آمرانه و تحقیرامیز بیان کرد، کمک خواهد کرد تا بهترجلوه های پدید آمدن دوره نوین را مشاهده کنیم:

ـ جنگ اوکرائین برای آمریکا هزینه بسیار دارد، بی آنکه نتیجه یی بدست آید.

ـ میلیون ها نفر زخمی و کشته شده اند، و چشم انداز امیدبخشی برای اوکرائین و آمریکا وجود ندارد.

ـ ادامه این جنگ خطر جنگ جهانی سوم را دربر خواهد داشت.

می بینیم که جنگ اوکرائین و روسیه که سه سال پیش آغاز شد، در کانون تقاطع عواملی قرار دارد که دگرگونی در صحنه ژئوپولیتیک جهان را رقم زدند. پس باید روی این جنگ تمرکز کرد بی آنکه وارد تحلیل همه جانبه آن شد، چراکه پیرامون بررسی آن نگرش های مختلفی در میان هست که ریشه در آغشته شدن تحلیل ها و ارزیابی ها با موضع گیری های ایدئولوژیک دارد. تردیدی نیست که جنگ اوکرائین و روسیه با تجاوز ارتش روسیه در فوریه 2022 به اوکرایین و اشغال بخش های مهمی از خاک آن کشور آغاز شد، جنگی تجاوزگرانه که به کشتن و زخمی شدن حدود یک میلیون اوکراینی و روسی و بی خانمان شدن میلیون ها اوکرایینی انجامید. ولی در عین حال می دانیم که این جنگ ادامه منطقی سه عامل زیر بود:

ـ نخست درگیری های خونینی که بین اقلیت روسی اوکراین ساکن بخش خاوری آن با پشتیبانی روسیه علیه ناسیونالیست های اوکرایینی از 2014 بدینسو جریان داشته است.

ـ دوم نگرانی روسیه از اینکه اوکرایین به جبهه ناتو بپیوندد.

ـ سوم نگرش امپریالیستی روسیه به جایگاه خود در جهان و بویژه در اروپای شرقی.

یورش برق آسای روسیه به اوکرایین به پیروزی نیانجامید. پشتیبانی همه جانبه ناتو، امریکا و کشورهای غربی از اوکرایین و سرازیر کردن میلیاردها دلار سلاح و مهمات، در مرحله نخست توانست مانع از پیشروی ارتش روسیه گردد، و در مرحله دوم تدارک نظامی و بسیج میلیونی اوکرایینی ها برای بازپس گرفتن سرزمین های اشغالی را به دنبال داشت.

این کارزار گسترده، بسیج میلیونی و تدارک فراوان نظامی نتوانست به پیروزی بیانجامد و ارتش روسیه در منطقه دنباس اوکراین ماندگار شد، واقعیتی که برای دولت آمریکای بایدن و کشورهای اروپایی ناتو پذیرفتنی نبود.

ادامه این جنگ برای بازپس گرفتن مناطق اشغال شده اوکراین در عمل موجب قربانی شدن صدها هزار نفر می گشت، ولی آنچه جمهوری خواهان آمریکا به رهبری ترامپ را از ادامه این جنگ آزرده خاطر می ساخت، هزینه فراوان مالی آن برای آمریکا و احتمال ضعیف پیروزی بر ارتش روسیه بود، بویژه در شرایطی که آمریکا بدلیل خطر بروز جنگ هسته یی نمی خواست بطور مستقیم و همه جانبه وارد این جنگ شود. پیروز نشدن ارتش اوکرایین در این زمینه موجب شد تا ندای دست کشیدن از کارزار جنگی و حرکت در راستای گفتگو برای صلح در کشورهای غربی و حتا در درون دولت بایدن بلند شود. بخش مهمی از این صداهای اعتراضی در میان جمهوری خواهان آمریکا به گوش می رسید. در کشورهای اروپایی نیز گفتگو پیرامون بی فایده بودن ادامه جنگ بیش از پیش گسترش می یافت.

روی کار آمدن ترامپ  و تاکید وی بر پایان دادن به جنگ فرسایشی نقطه عطفی در تاریخ این جنگ بشمار می رفت. جفری ساکس در سخنرانی خود در پارلمان اروپا گفت که آمریکای ترامپ نمی خواهد بازنده جنگ تلقی شود، و مدتی پیش از دیدار زلنسکی و ترامپ پیش بینی کرده بود که ترامپ به این جنگ خاتمه خواهد داد. ولی واقعیت تردید ناپذیری که از دل جبهه جنگ و صف آرایی نیروها رخ می نمود، این بود که ارتش اوکرایین علیرغم پشتیبانی فراوان کشورهای ناتو توانایی درهم شکستن ارتش روسیه را نداشت و ندارد. اصرار زلنسکی پیرامون ادامه این جنگ تا بیرون راندن نیروهای روسیه از اوکرایین و بازپس گرفتن سرزمین های اشغالی بیش از پیش در کشورهای غربی مورد انتقاد قرار می گرفت.

واقعیت مهمتر دیگری که در اثر این جنگ و صف آرایی های پیرامون آن نمایان گشت، به قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی روسیه بر می گردد. در ماه های نخست جنگ و پس از آنکه آمریکا، آلمان، انگلیس، فرانسه و دیگر کشورهای ناتو به تحریم همه جانبه اقتصادی و سیاسی روسیه دست زدند، تصور عمومی رهبران سیاسی این کشورها آن بود که روسیه تاب ایستادگی در برابر فشارهای اقتصادی آمریکا و اروپا را ندارد، و یا بسرعت واپس خواهد نشست، یا اینکه بلحاظ نظامی شکست خواهد خورد.

سه سال جنگ نشان داد که تصور عمومی کشورهای غربی پیرامون فروریختن اقتصاد روسیه و شکست نظامی روسیه توهم آمیز بود. بیش از پیش، گزارش ها و تحلیل هایی در رسانه ها و کتاب ها نمودار می شد مبنی براینکه  روسیه در اثر جنگ نیرومندتر شده است، و امکان شکست آن در میان نیست، مگر انکه بطور مستقیم وارد جنگ با آن شد که این نیز خطر یک جنگ هسته یی را در بر خواهد داشت.

موضعگیری آشکار ترامپ علیه ادامه جنگ و دعوت از اوکراین به پذیرش آتش بس و آغاز کردن گفتگوهای صلح که پشتیبانی کل جمهوری خواهان و بخش مهمی از افکارعمومی آمریکا را با خود داشت، بمعنای آن بود که دنیای غرب می پذیرفت که کشور روسیه نیرومندتر از آن است که بتوان بسادگی آن را شکست داد، چه رسد به فروانداختن حکومت آن که بوسیله برخی از نیروهای غربی درخواست می شد.

برخی از تحلیل گران سیاسی با حرکت از این برداشت که ادامه حمایت از اوکرایین باوجود هزینه فراوان آن برای آمریکا و اروپا می تواند به شکست نظامی روسیه بیانجامد، گمان می کنند که چرخش سیاسی دولت ترامپ در پشتیبانی نکردن از ادامه جنگ، موضع شخصی ترامپ و نزدیکان وی است. حال آنکه نگاهی به جنگ های گذشته آمریکا از دوره جنگ ویتنام بدینسو گواه بر این است که حکومت آمریکا هرگاه ادامه یک جنگ خبر از پیروزی نمی داد و هزینه های کلان ببار می آورد، آشکارا و بی رودربایستی از ادامه دادن به کارزار جنگی خودداری می کردند. جنگ ویتنام، دخالت آمریکا در سومالی، در عراق و در افغانستان نمونه هایی از این برخورد محاسبه گرانه و واپس نشینی فرصت طلبانه است.

گذشته از انگیزه های مختلف و برداشت های ناهمساز در برخورد با این جنگ، واقعیتی که بگونه یی تردید ناپذیر فراروی ما سربلند می کند، همانا شکسته شدن فضای ژئوپولیتیک یک قطبی به رهبری آمریکا و فراز آمدن جهانی چند قطبی است که دربردارنده پدیده یی تازه و بی سابقه، یعنی سربر کشیدن اروپا در برابر امریکاست. رویارویی اروپا علیه آمریکا تنها ریشه در جنگ اوکرایین و ناسازگاری کشورهای اروپایی با دولت ترامپ ندارد. در گذشته نیز کشاکش های اقتصادی و گاه سیاسی مانند مخالفت دولت شیراک با لشگرکشی آمریکا به عراق در سال 2003 موجب شکرآب شدن روابط آنها می شد، ولی آن کشاکش ها اغلب بگونه یی دوستانه و در چارچوب برخوردهای دیپلماتیک محترمانه جریان می یافت. این بار، اوضاع وخیمتر از آن است که بتوان بسادگی از کنار این اختلاف ها گذشت، چه رسد به اینکه بصورت دوستانه برای آنها راه حلی یافت. اینکه روند اختلاف های اقتصادی و سیاسی بین اروپا و دولت ترامپ چگونه پیش خواهد رفت و چه شکل های احتمالی به خود خواهد گرفت، پرسشی نیست که بتوان بسادگی و با حدس و گمان بدان پاسخ گفت. جای تردید ندارد که مناسبات اروپا و آمریکا با توجه به بهم پیوستگی اقتصادی شرکت های چند ملیتی وابسته به آنها و بویژه روابط سیاسی و امنیتی درهم تنیده کشورهای غربی با همدیگر گرفتار ازهم گسیختگی و درگیری های خشونت بار نخواهد شد. ولی اینکه روابط بحرانی کنونی و سربر کشیدن اروپا در برابر آمریکا تا کجا ادامه خواهد داشت، پرسشی است که باید روی آن کار کرد.

 

مطالب مرتبط

نویسنده: د. لينا الطبال | مترجم: علی سرداری

اما در غزه چیز جدیدی در جریان نیست. نتانیاهو به نسل کشی ادامه می دهد. او توافق آتش‌بس را هر طور که بخواهد نقض می کند. کابینه وی به ایجاد دفتری برای مهاجرت داوطلبانه ساکنان غزه رأی می دهد.
آیا او واقعا فکر می کند که فلسطینی کیفش را برمی دارد و از محبت اشغالگر و شهرک نشین بلوند تشکر می کند و می رود؟ مردم غزه از گرسنگی، تشنگی، درد و سرما می میرند و همه ما منتظر تصمیمی هستیم که گذرگاه را باز کنیم و به کمک های بشردوستانه اجازه بدهیم و هیچ چیز جدیدی وجود ندارد.

حسن فحص | مترجم : علی سرداری

سیگنال‌های رئیس‌جمهور ترکیه هنگام اعلام حمایت مطلق خود از دولت آذربایجان به رهبری الهام علی‌اف، به‌ویژه در تلاش‌های این کشور برای تحمیل تعدیل ژئوپلیتیکی در مرزهای خود با ارمنستان از طریق ایجاد یک کریدور زمینی که دو بخش مرکزی آن را به منطقه نخجوان وصل می‌کند، سپس در حمایت از تنش امنیتی و نظامی که بین تهران و باکو تشدید شد و تقریباً منجر به شروع جنگ بین آنها در اواخر تابستان 2021 شد، آشکار گردید.
جاه‌طلبی‌های ترکیه برای جایگزینی ایران محدود به منطقه قفقاز جنوبی نبود، بلکه زمانی که اردوغان تلاش‌های خود را برای ایجاد "هلال ترکیه" در مرکز آنکارا که ترکیه را با کشورهای آسیای مرکزی وصل می‌کرد و سپس با ایجاد کریدورهای حمل و نقل زمینی در اطراف ایران که داخل آسیا و سواحل ترکیه را به اروپا متصل می‌کرد، آشکار کرد، فراتر از آن گسترش یافت. پروژه اردوغان برای خلع کارت‌های ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک ایران در خلأ نمی‌گذشت، بلکه یکپارچه بود و ابعاد فرهنگی داشت. این ابعاد فرهنگی از طریق تلاش برای تصرف میراث فرهنگی ایران پدیدار شد و با تلاش برای مصادره جلال الدین رومی البلخی «مولانا» و گنجاندن آن در میراث ترکیه آغاز شد. سپس در یکی از سفرهایش به باکو، پایتخت آذربایجان، از مصادره شاعر دیگر به نام نظامی گنجوی خبر داد.

ایرج سبحانی

اگر دختران جوان ایران همان "لولیتا" هستند که به‌سبب معصومیتشان مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند و بعدها به قدرت خویش پی می‌برند، پس کدام شخصیت در فیلم باید به "هامبرت"، مرد منحرف و سوءاستفاده‌گر تشبیه شود؟ زنان مقنعه‌پوش در ورودی دانشگاه؟ بازجوی زندان؟

مطالب پربازدید

مقاله