چگونه یک روز به نماد فساد، سوء مدیریت، کاسبی بحران تبدیل شد؟

زاینده‌رود شمایلی از ورشکستگی آبی و سرزمینی

ملی مذهبی _  زاینده‌رود، روزگاری شاهرگ حیات در قلب فلات مرکزی ایران بود. رودی خروشان که از دامنه‌های شرقی زاگرس در استان چهارمحال‌ و بختیاری سرچشمه می‌گرفت و با گذر از دشت اصفهان، زندگی و تمدن را برای زیست‌بوم منطقه به ارمغان می‌آورد.شرایط امروزی زاینده‌رود، نمادی بارز از فساد، سوء‌مدیریت منابع آب و بی‌توجهی به پیامدهای اجتماعی تصمیم‌گیری از بالا است. حکمرانان و مدیران، این منطقه را به مرز ورشکستگی رسانده‌اند. اما چگونه؟

ورشکستگی امروز، ریشه در دیروز دارد

زاینده‌رود اگرچه در طول تاریخ دوره‌های کم‌آب را تجربه کرده، اما آغاز بحران فعلی را باید در دهه ۱۳۲۰ شمسی جست‌وجو کرد؛ زمانی که ساختار مدیریت آب کشور تغییر کرد و طرح‌های انتقال آب از حوضه کارون با همکاری انگلیسی‌ها به سرچشمه‌های زاینده‌رود آغاز شد. ورود یک منبع جدید به سامانه آبی زاینده‌رود، بدون ارزیابی و برنامه‌ریزی دقیق، زمینه‌ساز گسترش بی‌رویه‌ی اراضی کشاورزی و بعدها توسعه صنایع بزرگ و آب‌بری مانند فولاد و ذوب‌آهن شد، آن هم صنایعی که با اقلیم نیمه‌خشک منطقه هیچ تناسبی نداشتند. در دهه ۱۳۸۰ و با استانی‌ شدن مدیریت منابع آب در دولت محمد خاتمی، رقابت بر سر منابع میان استان‌های هم‌جوار شدت گرفت. برداشت‌های بی‌رویه در بالادست، به‌ویژه در گذر زاینده‌رود از بخشی از استان چهارمحال‌وبختیاری، هم‌زمان با تداوم انتقال آب به یزد و کاشان و کاهش ذخایر و منابع برفی، فشار سنگینی بر محدوده‌های دیگر این حوضه وارد کرد. کشاورزان مناطق پایین‌دست، در نزدیک به تالاب گاوخونی، بیش از همه قربانی این فشارها بر رودخانه شدند.

دانشمندان و فعالان محیط زیست سال‌ها است نسبت به سوءمدیریت و فقدان نگاه محیط‌زیستی در ساختار کشور هشدار داده‌اند. یکی از مسائل مهم، نبود مدیریت حوضه‌ای یکپارچه است. دخالت‌های غیرکارشناسی و تصمیم‌گیری‌های سیاسی، زاینده‌رود را در اغلب روزهای سال دچار خشکی کرده است. تالاب گاوخونی که زمانی مقصد نهایی این رودخانه بود، حالا به یکی از کانون‌های گرد و غبار در منطقه بدل شده؛ نمادی از فروپاشی یک سامانه‌ی طبیعی. کشاورزی در شرق اصفهان به‌شدت آسیب دیده و بسیاری از روستاهای اطراف ورزنه امکان کشت و زرع در زمین‌های‌شان را از دست داده‌اند. کشاورزان، سال‌ها است که در بستر خشک رودخانه تجمع می‌کنند، فریاد می‌زنند، اما صدای آن‌ها یا شنیده نمی‌شود یا سرکوب می‌شود. این اعتراض‌ها نه فقط بیان‌گر خشم یک جامعه، بلکه نشانه‌ی فروپاشی اعتماد عمومی هم هست. ورشکستگی آبی، فلاکت را برای منطقه به بار آورده است.

کاسبان بحران: مافیای آب

در نبود برنامه‌ای برای مدیریت جامع منابع آب و در شرایطی که بحران محیط‌زیستی وضعیت کل منطقه را نابسامان کرده، تنها گروهی که از بحران سود برده‌اند، شبکه‌ای اختاپوسی از مدیران پروژه‌ها، ناظران، مشاوران، پیمان‌کاران، لابی‌گران و برخی چهره‌های سیاسی محلی‌اند که از راه تداوم پروژه‌های سازه‌محور، منافع مالی خود را تضمین کرده‌اند. طرح‌هایی مانند سد و پروژه انتقال آب بین‌حوضه‌ای خرسان ۳، بهشت‌‌آباد و ماندگان، اگرچه به‌روشنی تهدیدی برای حوضه کارون بزرگ و ناپایدار از نظر محیط‌ زیستی هستند، اما همچنان با توجیه‌های فنی غیرواقع‌بینانه و در سایه‌ی فشارها و لابی‌های سیاسی و اقتصادی، به‌عنوان نسخه‌هایی موقت و پرهزینه، به سیاست‌گذاران و بودجه و جوامع مختلف تحمیل می‌شوند. مافیای آب هرگاه نتواند از حوضه کارون آبی بدزدد، به فکر انتقال آب شیرین شده از خلیج فارس و دریای عمان می‌افتد، از آب شوری که هزینه نمک‌زدایی و انتقالش، بهای گزافی بر روی مردم می‌گذارد و رد پای کربن بالایی دارد و اکوسیستم‌های دریایی را نیز به سوی نابودی می‌کشاند. از سوی دیگر، تاثیر اقتصادی چنین پروژه‌هایی بر کشاورزان و صنایع کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در دنیای امروز، آب شیرین‌شده برای کشاورزی استفاده نمی‌شود، و بهای یک متر مکعب آب شیرین‌شده انتقالی به فلات مرکزی ایران، کمتر از متر مکعبی ۵ دلار نخواهد بود.

بی‌توجهی به واقعیت‌های اقلیمی و نیاز به ایجاد سازگاری بیشتر با وضعیت جوی گرم‌تر و کم‌آب‌تر، چیزی نیست که از چشمان مافیای آب دور مانده باشد، اما نفع آنها در نگرانی بیشتر کشاورزان سنتی است. اعتراضات کشاورزان گاه تضمین کننده پروژه‌های بعدی آنها است. در شرایطی که کشاورزی سنتی در بسیاری از مناطق ایران، از جمله اصفهان، مسیر زوال را می‌پیماید و در همان حال، صنایع بزرگ آب‌بر مانند فولاد و ذوب‌آهن همچنان به فعالیت خود در اقلیمی نیمه‌خشک ادامه می‌دهند، تغییر درسیاست‌های اقتصادی و بازنگری در الگوهای توسعه به ضرورتی انکارناپذیر تبدیل شده است. باید دانست که از همان ابتدا، استقرار چنین صنایعی در مناطقی با ظرفیت محدود اکولوژیک، تصمیمی پرهزینه و پرسش‌برانگیز بود، اما هشدارهای کارشناسان درباره توسعه نامتوازن صنعتی و کشاورزی، سال‌ها است که در هیاهوی پروژه‌های سیاسی و منافع کوتاه‌مدت گم شده است.

دامن گستراندن بحران میان استان‌ها در کنار بحران داخلی، طرح‌های متعدد انتقال آب از حوضه‌ی کارون به زاینده‌رود و از آنجا به حوضه‌های دیگر در محدوده استان‌های یزد، کرمان و مناطقی دیگر از جمله کاشان، تنش‌های منطقه‌ای گسترده‌ای را به همراه داشته‌ است. اختلاف‌نظر بر سر حق‌آبه‌های تاریخی، احساس تبعیض در تخصیص منابع و بی‌اعتمادی مزمن میان استان‌ها، بارها به اعتراض‌های خیابانی در چهارمحال‌ و بختیاری و خوزستان منجر شده، اعتراض‌هایی که گاهی با برخوردهای خشن نیروهای امنیتی مواجه شده است. این ناآرامی‌ها نشانه‌ای روشن از تضعیف انسجام اجتماعی پیرامون مساله‌ای‌ است که سال‌ها صرفاً محیط زیستی تلقی می‌شد، اما اکنون به تنش تمام عیار ملی و اجتماعی و امنیتی بدل شده است.

پیامدهای محیط‌زیستی این وضعیت تنها به خشکی رودخانه‌ها و تالاب‌ها و یا نارضایتی‌های محلی محدود نمی‌شود. اضافه‌برداشت گسترده از منابع آب زیرزمینی، برای مصارف شهری، صنعتی و کشاورزی، ساختار زمین را سست و لرزان کرده است. در اصفهان، فرونشست زمین که نتیجه کاهش نگران‌کننده ذخایر آبخوان اصفهان-برخوار است، اکنون به یکی از جدی‌ترین تهدیدهای زیربنایی کشور بدل شده. جاده‌ها، راه‌آهن، خطوط انتقال گاز، برق، تاسیسات شهری و حتی بناهای تاریخی، همه در معرض آن چیزی هستند که کارشناسان از آن با عنوان «زلزله خاموش» یاد می‌کنند؛ فروپاشی آهسته اما پیوسته‌ی سطح زمین، بدون هشدار، اما با پیامدهایی ویرانگر.

یزد، در مسیر پرشتاب بیابانی شدن

خانواده‌های قدرتمند و بانفوذ یزد، از جمله عوامل مهم نابودی تدریجی از منطقه هستند. دخالت‌ها و لابی‌گری‌های خاندان خاتمی، صدوقی، تابش و یاران بانکدار آنها که به سامان‌دهی جیب خود می‌اندیشند، ناحیه یزد در حوضه آبخیز سیاه‌کوه را به سمت نابودی پیش می‌برد. با دخالت مستقیم سید محمد خاتمی، حبیب‌الله بیطرف از دهه ۱۳۶۰ خورشیدی تا اواخر دهه ۱۳۷۰، انتقال آب به یزد انجام گرفت که باعث آمدن کارخانه‌ها و صنایع آب‌بر به محدوده یزد تا اردکان شد. این منطقه به به‌عنوان یکی از خشک‌ترین نواحی ایران، در شرایطی که ایران نیازمند سیاست‌ها و برنامه‌هایی سازگار با اقلیم گرم‌تر و کم‌آب‌تر است، نمی‌تواند آینده‌ی خود را بر پایه‌ی وابستگی به آب انتقالی از زاینده‌رود بنا کند. سیاست‌های مبتنی بر توسعه ناپایدار نه‌تنها از نظر اکولوژیکی آسیب‌زننده است، بلکه موجب تعمیق تنش‌های بین‌استانی و افزایش بی‌اعتمادی در میان جوامع حوضه‌ بزرگ‌تر فلات مرکزی ایران شده است. راه نجات این منطقه نه در لوله‌های انتقال آب، بلکه در بازگشت به عقلانیت تاریخی‌اش نهفته است؛ همان عقلانیتی که هزاران سال پیش با ساخت شبکه‌های قنات، بهره‌برداری از منابع آب زیرزمینی را با کمترین آسیب و بیشترین سازگاری ممکن کرده بود. مدیریت علمی و مشارکتی آب‌های زیرزمینی، احیای قنات‌ها، و تغذیه مصنوعی آبخوان‌ها از طریق مهار سیلاب‌ها می‌تواند بنیانی پایدار برای توسعه در یزد فراهم کند. در کنار آن، تمرکز بر صنایعی با مصرف پایین آب، بر پایه‌ی دانش بومی و شرایط اقلیمی منطقه، باید جایگزین توسعه صنایع آب‌بر شود. ادامه فعالیت کارخانه‌های کاشی، سرامیک، لاستیک، فولاد و دیگر واحدهای صنعتی بزرگ در مناطق کم‌ آب مانند یزد و اردکان، تصمیمی ناسازگار با واقعیت‌ها و ظرفیتهای اقلیمی است و باید در چارچوب یک سیاست‌گذاری مسوولانه، این واحدها به مناطق پرآب‌تر منتقل شوند تا هم منابع محدود یزد حفظ شود و هم زمینه برای توسعه‌ای متناسب با ظرفیت‌های طبیعی و واقعی منطقه فراهم آید.

راهکارهایی برای برون رفت از بحران

مدیریت آب مساله‌ای ساده و خطی نیست. نمی‌توان با یک الگوی ساده همه مشکلات را با دستور و امر و نهی و تکرار روش‌های دیگران حل کرد. با این حال، می‌توان با توجه به متغیرهای موجود و پیش‌نمایی متغیرهای آینده، درباره وضعیت منطقه فلات مرکزی اندیشید و راهکارهایی پیشنهاد کرد. برون‌رفت از ورشکستگی آبی کار راحتی نیست، و مستلزم مجموعه‌ای از اقدامات هم‌زمان، هماهنگ و پایدار است؛ از بازنگری جدی در نظام تخصیص منابع آبی با رعایت حق‌آبه‌های تاریخی و اولویت‌بندی مصرف، تا جایگزینی تدریجی مصرف آب شرب و کشاورزی در صنایع بزرگ با پساب تصفیه‌شده. اصلاح الگوی کشت، تغذیه آبخوان‌ها از طریق مهار سیلاب‌هایی که سال به سال بیشتر مناطق را تحت تاثیر قرار می‌دهند، ترویج فناوری‌های نوین آبیاری به‌ویژه در مناطق بحرانی، و سرمایه‌گذاری در بازچرخانی و تصفیه فاضلاب در شهرها و شهرک‌های صنعتی، از دیگر اقداماتی است که باید در دستور کار قرار گیرد. در کنار این تدابیر فنی، تقویت دیپلماسی آب، گفت‌وگوی شفاف بین استان‌ها و مشارکت واقعی جوامع محلی در فرآیند تصمیم‌سازی، می‌تواند راه را برای بازسازی اعتماد عمومی و رسیدن به توافق‌های عادلانه و ماندگار در مدیریت منابع آب هموار کند.

در نهایت باید بدانیم که بدون برنامه‌ریزی جامع و تنظیم و به کارگیری راهکارهای فوری، کوتاه، میان و بلند مدت، و گرفتن مشارکت مردمی، اتفاق مثبتی برای فلات مرکزی و دیگر نقاط ایران نخواهد افتاد و روند پرشتاب فروپاشی اقلیمی، شدت خواهد گرفت.

منبع: یورونیوز / روزبه اسکندری: پژوهشگر مستقل محیط زیست و کارشناس سازه‌های هیدرولیکی

مطالب مرتبط

اروپا در مذاکرات میان تهران-واشنگتن چه کاره است؟

در نبود این فشارها، توافق احتمالی میان تهران و واشنگتن ممکن است به معامله‌ای یک‌سویه تبدیل شود که در آن امنیت منطقه‌ای یا کنترل برنامه هسته‌ای اولویت پیدا می‌کند و وضعیت حقوق بشر به حاشیه رانده می‌شود

عامل اصلی وضع کنونی با هزاران بحران کوچک و بزرگ، شرایط داخلی است

استعمار، امپریالیسم، اسرائیل، کشورهای همسایه و چین و روسیه از منافع ملی خود دفاع می‌کنند و مسوولیت مستقیمی در وضع کنونی کشور ما ندارند. در این مقطع با ملموسات و واقعیت‌های میدانی می‌توان سخن گفت و هنوز قدرتمندانی از حاکمان تغییر نکرده‌اند. هدف این نوشتار، واکاوی، عملکرد خطرناک حاکمان ایران و ماهیت اسرائیل در این 46 سال است. مسأله‌ای که به مهمترین تهدید ایران هم می‌تواند، تبدیل شود

چرا مذاکرات عمان می‌تواند یک فرصت برای تنش‌زدایی میان ایران و آمریکا باشد؟

یکی از انتقادات دونالد ترامپ از توافق هسته‌ای با ایران، عدم سود بردن آمریکا بود؛ ترامپ این پرسش را مطرح می‌کرد که چرا واشنگتن باید در چنین توافقی که در بهترین حالت منافعش برای اروپا خواهد بود مشارکت کند؟

مطالب پربازدید

مقاله