حال که نمیتوان روی قدرت چانهزنی و سازماندهی مدنی و «فشار از پایین» جناحهای چپ و ضد جنگ اسراییلی تکیه کرد و جناح چپ اسراییل توانایی بلند کردن و پژواک دادن به صدا و موضع خود علیه جنگ و حمله نظامی در میان توده مردم اسراییل را ندارد، میتوان گفت تنها مانع حمله اسراییل به ایران – در بعد داخلی و نه جهانی- جناح راست ولی «بیحزب» اسراییل است.
.
نگاه به چپ، امید به راست
چندی پیش کارزاری فیسبوکی توسط یک اسراییلی به راه افتاد با این عنوان «ایرانیها ما عاشق شما هستیم،نمیخواهیم شما را بمباران کنیم.»
چندی بعد یک راهپیمایی متشکل از ایرانیان و اسراییلیها در آلمان علیه جنگ و تحریم به راه انداخته شد.
من این شانس را داشتم که به عنوان اولین روزنامهنگاران ایرانی با «رانی ادری» طراح این کارزار ضد جنگ از طرف رادیو بینالمللی فرانسه گفتگویی انجام دهم. زمانی که از او پرسیدم آیا به نظرت این کارهای تو باعث ایجاد تغییری در تصمیم سیاستمداران اسراییلی خواهد شد یا خیر؟ جواب قابل توجهی به من داد. وی – نقل به مضمون- چنین گفت:«چه من از این سیاستمداران خوشم بیاید و چه نه، در اسراییل دولتمردان منتخب مردم هستند. مردم اسراییل هستند که به این سیاستمداران رأی میدهند. اگر سیاستمداران بفهمند که عده زیادی از مردم با جنگ مخالفند، بنابراین جنگی در کار نخواهد بود، چرا که سیاستمداران اسراییلی باید در انتخابات بعد از همین مردم رأی بگیرند.»
در یک دستهبندی اجمالی باید گفت تمامی احزاب قابل توجه سیاسی اسراییل در مورد برنامه هستهای ایران و حمله به ایران در صورت دستیابی به سلاح هستهای تقریباً هم نظر هستند. شاید این واقعیت تلخ را باید پذیرفت که احزاب چپ که جزء احزاب ضد جنگ در این کشور هستند از قدرت و نفوذ چندانی برخوردار نیستند.
شاید در توصیف بهتر ماجرا بتوان از ادبیات سیاسی آمریکا بهره گرفت: در اسراییل این «بازها» هستند که اکثریت فضای سیاسی را در دست دارند تا «کبوترها».
مئیر جاودانفر کارشناس مسایل ایران و اسراییل زمانی در گفتگو با من برای رادیو زمانه موضع احزاب اسراییلی پیرامون ایران را-نقل به مضمون- اینگونه توصیف کرد:«در کشوری که همه در مورد همه چیز با هم اختلاف نظر دارند، هیچکس در مورد مسئله هستهای ایران اختلاف نظر ندارد.»
میتوان این سخن را اینگونه ترجمه کرد که متأسفانه گروههای ضد جنگ و چپ در اسراییل در اقلیت محض به سر میبرند. کما اینکه طبق آخرین نظرسنجیهای صورت گرفته در اسراییل بنیامین نتانیاهو و دولت راست افراطیاش در انتخاباتی که اگر قرار بر برگزاری آن باشد،( که با وارد شدن شایول موفاز رهبر حزب کادیما، به کابینه و ایجاد نوعی دولت وحدت این احتمال بسیار ناچیز به نظر میرسد) به راحتی پیروز خواهد شد.
این همان نتانیاهویی است که نیکولا سارکوزی رئیس جمهوری سابق فرانسه او را دروغگو خواند، باراک اوباما رئیس جمهور امریکا رسما روابطش با او تیره و تار است و در جایی گفته بود که من هر روز باید او را«تحمل» کنم،وزیر امورخارجه سابق اتریش او را به دروغگویی در مورد ایران متهم کرده است و به گفته بسیاری از کارشناسان اروپایی، آمریکایی و اسراییلی، دولت او اسراییل را به کنج انزوای جهانیای کشانده که در تاریخ این کشور تنها با روزهای اولیه اعلام وجود خود قابل مقایسه است.
حال در این میانه که نمیتوان به هر دلیلی، که خود جای بحث و گفتگوی فراوان دارد، روی قدرت چانهزنی و سازماندهی مدنی و «فشار از پایین» جناحهای چپ و ضد جنگ اسراییلی تکیه کرد و جناح چپ اسراییل توانایی بلند کردن و پژواک دادن به صدا و موضع خود علیه جنگ و حمله نظامی در میان توده مردم اسراییل را ندارد، میتوان گفت تنها مانع حمله اسراییل به ایران – در بعد داخلی و نه جهانی- جناح راست ولی «بیحزب» اسراییل است یا به بیان بهتر، در واقع طیفها و چهرههایی از جناح راست اسراییل که منافع ملی اسراییل در ذهنشان بر منافع حزبی و ادامه حضور در سطوح بالای قدرت سیاسی، میچربد دیوار دفاعی بین تهران و تلآویو هستند.
البته به این نکته نیز باید توجه داشت که تنها انگیزه احزاب و جناحها و اشخاص تندرو در اسراییل منافع حزبی نیست.
زمانی که آمریکا به عراق حمله کرد، کارشناسان بسیاری از ایرانی و غیر ایرانی به انگیزهخوانی دولت بوش برای حملهای که هزینههای آن امروز کمر اقتصاد خم شده آمریکا را به درد آورده، پرداختند. عدهای از به کنترل درآوردن نفت عراق گفتند، عدهای آن را زمینهساز کنترل بر ایران دانستند، عدهای گفتند آمریکا سعی دارد زمین «جهاد» القاعده را از خاک خود به سرزمینی هزاران کیلومتر آن سوتر بکشاند، عدهای نیز به این نکته اشاره کردند که فتح بغداد تبدیل به نوعی «استراتژی ایدئولوژیک» در جناح نئوکان حزب جمهوریخواه بدل شده، ایدئولوژیای که از زمان بوش پدر توسط این طیف از قدرت آمریکا در حال رشد و نمو و نظریهپردازی و پردازش عملی بوده است.
به نظر میرسد انگیزه طیفهایی از جناح راست در اسراییل علاوه بر منافع حزبی داخلی و منافع استراتژیک منطقه ای در راستای عوض کردن توازن قوا به ضرر جمهوری اسلامی ؛ از نوعی «استراتژی ایدئولوژیک» نیز تبعیت دارد.
در این راستا است که در مدت اخیر بسیاری از شخصیتهای سیاسی اسراییل که اتفاقاً میتوان گفت هیچ کدام در دستهبندی سیاسی، جزء جناحهای چپ و ضد جنگ به حساب نمیآیند و از قضا خود رهبری بسیاری از جنگها، حملات اسراییل به لبنان و کرانه باختری، غزه و … را بر عهده داشتهاند با ادبیاتی تند به طرح حمله نتانیاهو و باراک وزیر جنگ او به ایران حمله کرده و انگیزه و تواناییهای فردی این دو رهبر اسراییلی را نیز به شدت زیر سؤال بردهاند.
چند ماه پیش یوال دسکین رئیس سابق سرویس اطلاعات داخلی اسراییل در مورد طرح حمله اسراییل به ایران گفت: این احمقانهترین حرفی است که تاکنون شنیدهام. او که مدتهای مدیدی مدیریت سرویس «شینبت» را بر عهده داشته است، به صراحت گفت من به نتانیاهو و باراک اطمینان ندارم.
او تلویحا با اشاره به «استراتژی ایدئولوژیک» این دو در انگیزه خود برای حمله به ایران گفته است: من نه به نخست وزیر و نه به وزیر دفاع اطمینانی ندارم، من به رهبریای که تصمیماتش را بر اساس احساسات «منجیگرایانه» میگیرد اطمینان ندارم.
نکته قابل توجه آنکه شائول موفاز رهبر حزب کادیما نیز در آن زمان در مصاحبهای با رادیو ارتش اسراییل از اظهارات دسکین حمایت کامل به عمل آورد. اما از زمانی که وارد کابینه نتانیاهو شده است در این زمینه اظهار نظری نکرده است.
میر داگان که تا چندی پیش نیز ریاست موساد را بر عهده داشت و بر سر اختلافاتش که شاید همین اختلاف او با دولت نتانیاهو بر سر حمله به ایران باعث کنار رفتنش شد، نیز رسما به طرح حمله دولت نتانیاهو به ایران انتقاد کرد و گفت این حمله تهران را از بمب هستهای دور نمیکند و این حمله میتواند«ویرانگر» باشد.
داگان، صراحتاً در مصاحبهای در مورد احساسش پیرامون حمله به تاسیسات هسته ای گفت:«من همواره ترجیح میدهم اگر حملهای قرار است به ایران صورت بگیرد، آمریکا این حمله را انجام دهد.»
ناتان ساش از محققان برجسته مؤسسه کارنگی نیز در همین رابطه نوشته است: نتانیاهو در واقع پیشتر و برای دههها موضوع ایران ذهنش را مشغول کرده بود و شاید اکنون او توقف برنامه هستهای ایران را به عنوان «چالش نسلی» خود میبیند که توضیح و تعریفی برای دوره ریاست جمهوری او است.»
با این اوصاف که به نظر میرسد سرنوشت ماشه مسلسلها در تهران و تلآویو در دستان «منجیگرایان» دو سوی مرزها افتاده است، باید امیدوار بود که روند حوادث توازن قوایی که فعلاً در تلآویو بین دو سمت مخالفان و موافقان حمله به ایران ایجاد شده است به نفع موافقان حمله نظامی به هم نخورد؛توازنی که نتانیاهو سعی کرد با وارد کردن شایو موفاز به کابینه خود آن را بر هم بزند.
توازنی که مذاکرات مسکو میتواند تأثیر فراوانی در آن داشته باشد. توازنی که شاید مهمترین عاملی است که باید در انتخابات ریاست جمهوری آینده ایران در نظر گرفت.
سایت ملی – مذهبی مکانی برای بیان دیدگاههای گوناگون است.