گزارش تلخ «شرق» از زندان خانگی

روایتی تکان دهنده از 6 شش سال حبس خانگی یک مادر و دختر قفس آهنی

ملی مذهبی _ «مریم» نام مستعاری است برای زنی جوان که شش سال از عمر خود و دختر خردسالش را در شرایطی غیرقابل تصور سپری کرده؛ در قفسی آهنی میان فضله کبوترها، کرم‌ها و زنجیرها. او و دخترش سال‌ها اسیر مردی شدند که با ترفندی تکان‌دهنده، آنان را از خانواده جدا کرده و در پشت‌بام خانه‌ای در اهواز زندانی کرد. این روایت هولناک را روزنامه «شرق» منتشر کرده و اکنون تحقیقات قضایی برای روشن شدن تمام ابعاد آن در جریان است.

در بخشی از گزارش شرق آمده است:
«مریم»، این زن جوان از دل خانواده‌ای آسیب‌دیده بیرون آمده که در سن کم ازدواج کرد و نتیجه آن سه فرزند از همسر اول و یک فرزند از همسر دومش شد؛ همسری که خلافکار بود. شاید 20 سال داشت که صاحب سه فرزند قد‌و‌نیم‌قد از ازدواج اولش شد. همان زمان در گیر‌‌‌ودار خلاف‌های خانواده همسر اول، برای اولین بار همراه آنها دستگیر شد. بعد از مدتی، پدر «مریم» از دوستش خواست تا برای آزادی او وثیقه‌ای جور کند؛ آزادی موقتی که ۱۰ سال از عمرش را به یغما برد. زن می‌گوید: «با اینکه شوهر و بچه داشتم، پدرم من را با یک مغازه به این مرد تاخت زد».

بین جملاتش مدام در زمان گم می‌شود، از شکنجه‌های جنسی که بر خودش و دختر خردسالش گذشته، می‌گوید و دوباره به زمان حال برمی‌گردد که در چهار‌دیواری زندان گیر کرده است. بین صحبت‌هایش صدایی به طور مداوم تکرار می‌شود: «این تماس از زندان و تماس‌گیرنده زندانی است». سعی می‌کند ماجراهایی را که از سر گذرانده، به ترتیب روایت کند، هر‌چند‌ فشار روانی این روزها و محدودیت‌های تماس از زندان این پروسه را طولانی می‌کند. به‌ همین ‌دلیل یک هفته زمان برد تا بین مکالمه‌های کوتاه روزانه، قصه‌اش را کامل کند. جمله اول را این‌طور شروع می‌کند: «این آقا دوست پدرم بود. آن زمان خانواده همسرم خرید‌و‌فروش مواد مخدر می‌کردند و من هم همراه آنها بودم، یک روز پلیس همه ما را دستگیر کرد. بعد از یک مدت، پدرم به این دوستش گفته بود برای من وثیقه بگذارد تا موقت بیرون باشم. ولی این آقا به پدرم پیشنهاد یک مغازه داده بود و گفته بود جای این مغازه، دخترت برای من. در‌حالی‌که من همسر و فرزند داشتم، پدرم قبول کرده بود. آن زمان دخترم یک‌سال‌و‌نیم داشت و الان ۱۰ سال دارد، یعنی حدود ۱۰ سال است که زندگی من با این ماجرا گره خورده است». «مریم» از روز آزادی‌ موقتش می‌گوید که پدر همراه دوستش جلوی در زندان منتظر او بودند تا زودتر آزاد شود و پدر دخترش را تحویل مرد «خریدار» بدهد و برود: «این «آقا» با یک ماشین سانتافه جلوی در زندان منتظرم بود. پدرم هم با یک پراید زهوار دررفته آمده بود که وقتی آزادی‌ام را دید، بلافاصله محل را ترک کرد. مرد غریبه من را سوار ماشین کرد و گفت دختر کوچکت که در خانه پدرت بوده، حالا پیش من است و پدرت هم تو را به من داده و تو دیگر حق نداری چیزی بگویی. من هرچه گفتم خودم شوهر دارم و تو زن و بچه داری، فایده نداشت.

وکیل مریم، «امین ریاحی»، تایید کرده که با دستور قاضی، تحقیقات تکمیلی درباره این پرونده آغاز شده و در حالی‌ که متهمان آزاد شده‌اند، موکل او همچنان در زندان سپیدار اهواز نگهداری می‌شود.

داستان از جایی آغاز شد که مریم برای نخستین‌ بار همراه خانواده همسرش به اتهام مشارکت در فعالیت‌های مجرمانه، بازداشت شد. برای آزادی موقت، پدرش از دوست قدیمی‌ خود کمک خواست. این کمک اما بهای سنگینی داشت؛ «آن مرد به‌جای وثیقه، دختر را خواست.» معامله‌ای بی‌رحمانه بسته شد؛ در حالی که مریم، همسر و فرزند داشت.
او پس از آزادی، مقابل زندان سوار ماشین همان مرد شد؛ کسی که در ادامه، او و دختر یک‌سال‌‌ونیمه‌ او را به خانه‌ای برد، در اتاقی با درها و پنجره‌های قفل‌شده حبس کرد و کابوس ۶ساله را آغاز کرد.

پس از فرار ناموفق نخست، مرد شکنجه‌گر آن دو را به قفس پرندگان در پشت‌بام خانه‌ خود منتقل کرد. محلی مملو از پر کبوتر، جانور و کرم. قفسی فلزی با درهایی قفل‌شده، مکانی که نه پنجره داشت، نه نور، و نه راه فراری. مریم می‌گوید: «تمام شش سال را در آن طبقه بالا، کنار فضله کبوترها، در تنهایی و وحشت گذراندیم.»
طی این مدت، شکنجه‌های روحی و جسمی به اوج رسید. از شکستن بینی و دندان‌ها، تا زنجیر شدن پاهای مادر و دختر. تجاوزهای مکرر جنسی و خشونت، بارها تکرار شد، حتی مقابل چشمان مادر. همسر مرد نیز با او همدستی داشت.

مریم در طول این شش سال، پنج بار تلاش کرد تا فرار کند. هر بار پیدا شد، برگردانده شد و شکنجه‌ها تشدید شد. یک بار در روزهای شیوع کرونا، او و دخترش توانستند از خانه خارج شوند و نیمه‌شب خود را به خانه همسر اولش برسانند. خانواده‌ از زنده بودن آن دو قطع امید کرده بودند. اما این رهایی دوام نداشت.

پس از جدایی از همسر اول و سال‌ها آوارگی، مریم با مردی دیگر ازدواج کرد و صاحب پسری شد. اما هنگامی که برای فروش وام ازدواج به اهواز برگشتند، مرد آزارگر و همسرش دوباره او را ربودند. بار دیگر چشم‌بسته و با اسپری فلفل، به همان قفس پشت‌بام بازگردانده شد. این بار حتی پسر خردسالش را نیز کنار خیابان رها کردند.

مریم یک بار دیگر تلاش کرد با پریدن از پشت‌بام فرار کند، اما هر دو پایش شکست. با زنجیر او را به اتاق بستند و بدون مراجعه به پزشک، همان‌جا پاهایش را گچ گرفتند. یکی از پاهایش به‌صورت ناقص جوش خورد. او حالا با پلاتین در بدن، با درد مداوم زندگی می‌کند. دخترک نیز که از کودکی قربانی این جهنم بوده، با مشکلات روانی جدی روبه‌روست.

در نهایت، به کمک یکی از بستگان مرد شکنجه‌گر، کفتربازی مامور شد تا قفس را از برق و دوربین پاکسازی کرده و مریم را نجات دهد. او موفق شد فرار کند، اما چند روز بعد خبر رسید مرد شکنجه‌گر با گلوله کشته شده است.

در کمال ناباوری، مریم به اتهام معاونت در قتل بازداشت شد و اکنون نزدیک به دو سال است که در زندان سپیدار اهواز محبوس است. این در حالی‌ است که سایر متهمان با قرار وثیقه آزاد شده‌اند.جزییات پرونده مریم را وکیلش امین ریاحی تایید کرده است. مریم به اتهام معاونت در قتل در زندان به سر می‌برد و ریاحی به «شرق» توضیح می‌دهد: «این پرونده با صدور کیفر‌خواست برای پنج متهم به دادگاه کیفری اهواز ارجاع داده شده است. مردی که برای قتل اجیر شده بود، به‌ عنوان متهم ردیف اول و همسر مرحوم مباشرت در قتل و خواهر همسر مرحوم و همچنین مریم (نام مستعار) به‌ عنوان معاونان، در کیفر‌خواست ذکر شده‌اند. با‌این‌حال جز مریم، سایر متهمان منکر نقش خود در قتل شده‌اند و وکلای آنها تأکید می‌کنند‌ مرحوم با مریم ارتباط نامشروع داشته است.

مطالب مرتبط

ضیا نبوی

اگر قرار است در کشاکشِ این تراژدی هولناک، جبهه‌ای را انتخاب کنیم، بهتر آن است که آن سو، طرفِ زندگی باشد و ازینکه بواسطه یک چنین انتخابی چگونه داوری می‌شویم و مطابقِ گفتارهای زندگی‌ناباورِ موجود، در کدام دسته قرار می‌گیریم، پروایی نداشته باشیم. اگر آری گفتن به شیوه‌ی پوششی که می‌پسندیم ما را از نظر مدافعین وضعیت، در صفِ براندازان تعریف می‌کند، نهراسیم و اگر بواسطه‌ی آری گفتن به غریزه‌ی زیستن یا همدلی با هموطنانمان آسیب‌دیده‌ از جنگ در صف مدافعین نظام قرارمان می‌دهند، پروایی نداشته باشیم.

گزاره ای خطرناک برای ایران و‌ همه‌ی ما ایرانیان

همه می‌دانیم جنگی که اکنون درگرفته، محصول مشترک «نظم بین الملل نابرابر» و وحشی، از یک طرف و «ساختار غیردموکراتیک و فاسد داخلی» از سوی دیگر است.
«این جنگ ما نیست، جنگ جمهوری اسلامی با اسراییل است». خطر این گزاره برای ایران و‌ همه‌ی ما ایرانیان در شرایط کنونی، بسیار بیشتر از جنگنده های F35 است. این گزاره ایست که اسراییل، خیلی بیشتر از ادوات جنگی اش روی آن حساب باز کرده است و بال رسانه ای اش یعنی شبکه اینترنشنال بسیار عریان در حال القای آن است و بی پروا مردم را به شورش دعوت می کند. متاسفانه بستر چنین گزاره ی خطرناکی را با هزار آه و افسوس، فساد نظام سیاسی ایران مهیا کرده است.

در پی حمله اسرائیل به مناطق غیرنظامی

بنا بر گزارش‌های منتشرشده در رسانه‌های بین‌المللی همچون هدف اصلی حملات، ایجاد اختلال در زیرساخت‌های برنامه هسته‌ای ایران و ضربه به فرماندهان ارشد نظامی اعلام شد. با این حال، شواهد میدانی و گزارش‌های منابع داخلی ایران از تلفات گسترده میان شهروندان غیرنظامی حکایت دارد.

مطالب پربازدید

مقاله