سید علیرضا واسعی

در روایات مانده،‌ هیچ سخنی از ابن ملجم و همراهانش (خوارج) ‌مبنی بر ستمگری امام یا فساد او یا ناشایستگی‌اش در اداره مملکت و یا دیگر عذرهایی که شوریدن را موجه نماید، دیده نمی‌شود،‌ بلکه آن‌چه آنان را به چنین رفتار خشونت‌باری کشاند،‌ دینداری جاهلانه و فهم غلط از توحید افعالی خداوند بود؛‌ اسلام رادیکال و خشک که نقش و اختیاری برای انسان نمی‌بیند، چنان‌که وقتی شمشیرش را بر سر امام زد، گفت:‌ الحکم‌لله یا‌علی لا ‌لک و لا لاصحابک (الاستیعاب،‌ج۳، ‌ص۱۱۲۴)، ‌نگاهی که هرگونه کنش انسانی را در نهایت به محاق می‌برد و امکان تغییر آن نیز وجود ندارد، ‌چنان‌که تمام تلاش‌های تأثیری در آن نداشت، چون چنین آدمیانی جز به حقانیت خود تصوری دیگر ندارند.

در چند ماه اخیر، واکنش هایی از سوی برخی از افراد حوزه ایی در رویارویی با بعضی از افراد – و اتفاقا از سوی بزرگان آن و علیه هم سلکانشان- ابراز گردید که حتی فکر کردن به آنها موجب رنجش خاطر و دل گیری آدمی می شود؛ از سخنانی که برخی از روحانیون دارای مقام های سازمانی حوزه یا مدرسان عالی آن علیه افرادی چون آقایان سید کمال حیدری، حسن روحانی یا دیگران ابراز کرده و انعکاس رسانه ای یافت تا کنش هایی که از سوی برخی از طلبه ها در مقابله با بعضی قضایای سیاسی یا اجتماعی یا فرهنگی سرزده که عموما با ادبیات اخلاقی و رفتار مدنی فاصله دارد.