باید از مردم خواست که این شور و حرارت در این مقطع نماند و جاری به شکل جریان وار و سازمان یافته دنبال شود. اگر این سازمان یافتگی به شکل صنفی، حزبی و سیاسی نباشد طبعاً این پیروزی به دست نمیآید و این پیشرفتهایی که داشتیم در گذشته به خاطر اتحاد و حضوری بوده است که دایماً داشتهاند و اگر مردم عقب نشستهاند یا بسنده کردهاند به شکل صوری این انتخابات پیشرفتی هم حاصل نشده است و طبعاً ما پسرفتهایی هم داشتهایم.
مشخصات ساختمان نوشریعتی چه باید باشد؟ اولین خصلت آن، آزادیخواهی در معنای مثبت آن (تحققبخشی به خویشتن انسانی) است. اما این آزادیخواهی اندیشه شریعتی بیشتر خصلتی «لیبرتر» دارد تا لیبرال. «لیبرتر» اشاره به نوعی گرایش آنارکو-رادیکال دارد که توأم با ابعاد دیگر اجتماعی، معنوی و... است؛ اما لیبرال، به معنای محدود و ناقص آزادیهای سیاسی و بیشتر اقتصادی است. دومین ویژگی، سوسیالیسم غیردولتی شورایی است که این نیز از آنجا ضرورت دارد که در کشوری هستیم که امر اجتماعی، مدنی و عمومی مغفول مانده است. در جامعه ما، نبود چپ مذهبی و ریشهکنی چپ باعث شده که این فکر به قدری ضعیف شود که ما یکی از عجيبترین نوع مناسبات سرمایهداری بیضابطه و بیحسابوکتاب را تجربه کنیم. بعد سوم، معنویتگرایی است.
شريعتي با اشاره به مشكلات انقلابهاي مدرن به تعبير هانا آرنت مثل خشونت به تغيير روشها در اصلاحات پرداخت و گفت: در دوره اصلاحات از روشهاي خشونت پرهيز، آگاهي بخش، مسالمتآميز و حتي المقدور قانوني حركت ميكنيم، يعني ميخواهيم قانون اجرا شود و اصلاح قانون نيز در چارچوب قانون صورت ميگيرد. بنابراين مبارزه اصلاحي گونه گون است، يعني جنبههاي متنوعي دارد و سازمانهاي مردم نهاد پديد ميآيند. در اين دوره جامعه مدني پيش ميرود و آن را جنبش اصلاحات ميخوانيم. جنبش اصلاحات با جناح اصلاحطلب فرق دارد. جنبش اصلاحات يعني همان انقلاب. در آن زمان اين آرمانها با روشهاي انقلابي دنبال ميشود و در دوره بعدي با روشهاي مسالمت آميز و خشونتپرهيز اما بدون تعارف و با شفافيت. شفافيت يكي از شعارهاي جنبشهاي دموكراتيك است.
ضعف روشنفكري در جامعه ما سبب شده جامعه تخيل خودش را از دست بدهد. همين كه ما همواره حال حاضر را با گذشته مقايسه ميكنيم و آينده بهتري متصور نيستيم، يعني قوه تخيل جامعه تضعيف شده و روشنفكران نميتوانند چشمانداز روشني را ترسيم كنند كه جامعه به آن اعتماد كند. يعني همانطور كه روشنفكران قبل از انقلاب چنين كردند و حالا همه آنها را متهم ميكنند،
در فضای پسا-طلوع دههٔ شصت، یک صدا میتوانست فرق داد و «بیداد» را فریاد کند. و آن کدام صدا؟ یکی از چند صدای برتر جهان. صدایی از خراسان؛ سرزمین ایمان و آزادگی، سلحشوری و عرفان، که اینهمه در «اذان» استاد تبلور یافته بود.
مدلي كه شريعتي از علي(ع) ارايه ميكند الگويي است كه براي ما انسانيت از سنخ جديدي را به ارمغان ميآورد. معيارهاي او آزادي، عدالت و به طوركلي توسعه فرهنگي و معنوي است. از نظر امام علي(ع)، جامعهاي كه در آن آزادي و عدالت نباشد، معنوي نيست و اين اصل كلام علوي است.
شریعتی در دوره حسینیه ارشاد در شرایط اختناق برای طبقه متوسط شهری جلسه برگزار میکرد و کتابهایش همهجا منتشر و پخش میشد. طبقه متوسط شهری خواستار تغییرات بود. مردم با آموزههای امثال شریعتی انتظار داشتند نواندیشان مسلمان سر کار بیایند؛ بالاخره، گرایش نواندیش در درگیریها بیشتر و بیشتر به حاشیه رانده میشود و گروهها و نیروهای سنتی میداندار میشوند، این ربطی به آموزه شریعتی ندارد؛ ازاینرو نمیتوانیم بگوییم اینها همه نتیجه آن دیدگاه است، مگر اینکه طبق دیالکتیک هگل بگوییم هر چیزی با ضد خود به دنیا آمده است! این مغلطه است و هر چیزی با ضد خود یکی نیست. سالها طول میکشد نتیجه یک انقلاب دیده شود. نتیجه انقلاب فرانسه ۲۰۰ سال بعد از آن مشخص و حاصل شد و ممکن است چنین چیزهایی پیشروی ما نیز باشد.
راهحل درست خنثي كردن «توطئه»، بهكارگيري روشهاي راديكال نيست؛ بلكه اتفاقا در گفتمان عقلاني و قانونگراست. گفتمان ملي دموكراتيكِ مصدقي يا گانديوار ميتواند به بياعتباري و خنثيسازي تمهیدات نومحافظهکار غربی بينجامد. كسي مثل گاندي است كه ميتواند امپرياليسم را بياعتبار سازد. فقط روشهاي انقلابي چگوارايي نيستند كه هميشه و همهجا موفق اند، بلكه روشهاي هوشمندانه حقوقي، عقلاني و مردمي همواره لازم است.
اوج گفتمان انتقادي در ايران در سال۷۶ بود. البته اين گفتمان در سال۸۴ به دليل چنددستگي از رسيدن به اهداف اوليه خود ناكام بود اما در سال ۹۲ دوباره «آب رفته را به جوي» بازگرداند. در طول هشت سالي كه جريان اصلاحات فضاي سياسي را به رقيب خود واگذار كرد تا حدود زيادي جامعه وارد تنگناهایی در زمينههاي مختلف اعم از اقتصادي، سياسي و فرهنگي شد. اغلب اين مشكلات نيز به این دليل بود كه گفتمان غالب در طول اين هشت سال مخالف گفتمان روشنفكري ديني بود و گفتمان خاص خود را ارائه ميكرد كه با مقتضيات زمانه هماهنگ نبود. در نهايت اما دافعه اين گفتمان به خود آنها بازگشت و در انتخابات ۹۲ مردم گفتمان ديگري را جايگزين گفتمان گذشته كردند.
شریعتی با تأیید اینکه بنیادگرایی را نوعی «معنویت» گرایی فاسد و منحرف و تحریف شده می داند، می گوید که نوعی از معنویت گرایی با نوعی از بنیادگرایی می تواند همسو شود.