چهل سال پس از انقلاب اسلامی، شریعتی از پاسخ، تبدیل به پرسش شدهاست و این برای شاگردان او در چهار دههی پیش غیر قابل پیشبینی بود. گمان این بود که زمانهی «کسبهی دین یا حملهی تعصب و عَملهی ارتجاع» بهسر آمده و تاریخ جدیدی آغاز شدهاست. تاریخ جدید یعنی تاریخِ ضدّ هر مرجعیتِ قدرت و اقتدارگراییِ کور که کانت بیش از همه آن را در دو مرجعیت سیاسی و مذهبی میدید و درست از همان جا بود که نقد، تبدیل به روحِ دوران جدید شد و هیچ چیز را نیز از آسیب خود در امان نگاه نداشت.
شریعتی دریافت دقیقی داشت که گفت «اقبال» عنوان یک فصل است که ما جملگی در ذیل آن قرار داریم زیرا اقبال بود که تشخیص داد بدون حضور نو پدیدِ نقد، اسلام چشماندازهای فعالِ فرهنگی خویش را از دست دادهاست و واضح است این سخن، معنایی بهجز نقدِ واپسگرایی و ارتجاعی را ندارد که شریعتی به گونهای همه جانبه با این نقد همسو بود. اما چنین عزمی بهراحتی میسر نیست زیرا یک متنگراییِ خالص و متصلّب و سکنی گزیدن و کلنجار رفتنِ ابدی با خطوط و حواشیِ متن، هر اندازه که هشیاری نیز به خرج داده شود، معیاری برای ارتجاعستیزی به دست نخواهد داد. پاسخ شریعتی برای خروج از بنبست و به تحرک دراوردن نقد در متن، تاریخ بود. متد تحلیل تاریخی به معنای دقیق یعنی که هیچ پدیدهای از جمله متن، در تمامیت و واقعیت خود، «خودبسنده» نیست و به کلیّتِ شبکهی روابط اجتماعی و گذشته و حال و آیندهی خود پیوند خوردهاست و شریعتی این نقد را در رادیکالترین شکل و تا آخرین مراحلِ منطقیش به انجام رساند.
پاسخ شریعتی که در دو کتاب «جهتگیری طبقاتی در اسلام» و «تشیع علوی و تشیع صفوی» و نیز در نامهای به استاد محمد تقی شریعتی، به شکل روشنتری بیان شدهاست گویا بدرستی درک نشد و برخی شتابزده، با اتکاء به قدرتِ نقدِ «سلاح»، قصد میانبر زدن در تاریخ را داشتند و برخی با تصور تحققِ «پایان تاریخ»، دل به ارتجاع سپردند بیآن که شاید حتی خود بدانند؛ آنچه میرفت رفتهرفته به دستاوردهای بزرگی دست یابد به ناگاه به تعلیق درامد و همانگونه که شریعتی پیشبینی میکرد به کیسه “قاسطین” سرازیر شد.
اکنون بحرانِ به وجود آمده همچون یک پرسش بزرگ در برابر شریعتی نیز قرار دارد. این همان پرسشی است که او با عنوان «ما و اقبال» طراحی کرد و ما در ادامه، ضروری است آن را در طرح «ما و شریعتی» بسط دهیم. شریعتی در «ما و اقبال» گفتهاست: «وقتی میگوییم اقبال مصلح است -یا متفکران بزرگی که بعد از سیدجمال به عنوان مصلحانِ قرن اخیر در دنیا معرفی شدند- به این عنوان نیست که آنها طرفدار تکاملِ تدریجی و اصلاحِ ظاهری جامعه بودند، نه؛ بلکه به یک معنی، طرفدار انقلابِ عمیق و ریشهدار بودند.»
آنچه امروز در برابر شریعتی قرار دارد بسیار پیچیدهتر از نیم قرن پیش است اما او بود که میگفت «در نتوانستن نیز بایستن است». بایستنی ضروری و گریز ناپذیر؛ زمانی یک مترجم نهجالبلاغه درباره کتاب امام علی عبارتی نوشت که آن را امروز در آستانهی ورود به آثار شریعتی نیز میبینیم. آن عبارت چنین است:
«این کتاب را ستمدیدگان بخوانند.»