نیاز کنونی به محفل های مطالعاتی – مبارزاتی

چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند

امروزه نیروهای فعال و آزادشده اما منفرد و متفرق حاضر در صحنه روند دموکراتیزاسیون در ایران نیازمند هم‌یابی و ارتباط منظم و مستمر و تشکیل  جمع های  فکری – حرکتی و حضور بزنگاهی مبتنی براصل  بقا و اصل تطابق بود و نمود‌اند.
.

شرایط نیرو بدون نهاد

حکومت نظامی – امنیتی – رانتی در سالیان اخیر به دنبال منفردسازی و اتمیزه کردن فصای سیاسی – مدنی کشور بوده است. حاکمان هوس «دهه شصتی» کردن فضا را کرده‌اند، در حالی که شرایط به کلی دیگر شده است. آن‌ها «هر کنشی» را «بی‌واکنش» سرکوب‌گرانه نمی‌گذارند و – بیهوده البته – قصد دارند فضای سیاسی – مدنی را قبرستانی کنند و صدایی و نفسی از احدالناسی برنیاید.

گر چه صحنه «عمومی» و «علنی» مورد سرکوب واقع می‌شود، اما حیطه و صحنه خصوصی از خانه تا فضاهای جمعی – ولی کوچک – مانند تاکسی و صف نان و… ، تا کلاس درس و هر جمع محدودی ؛ به خوبی و با وضوح تمام بیان‌گر «نارضایتی» – در سطوح و حوزه‌های مختلف – است.

این وضعیت را شاید بتوان وضعیت «نیرو بدون نهاد» نام نهاد. نهادها (اعم از سیاسی و مدنی و…) مورد سرکوب قرار می‌گیرند و هر «جمع» و «تشکل» سیاسی و مدنی مورد حساسیت و سرکوب قرار می‌گیرد و به رکود رسانده می‌شود، اما نیروهای آزادشده از فعل و انفعالات سیاسی و مدنی و… به وفور یافت می‌شوند. وضعیت فکری – روانی این نیروها البته خود حکایت دیگری است.

تکرار قبض و بسط های سیاسی امنیتی در تاریخ معاصر ما

در تاریخ معاصر نزدیک ما فراز و فرودهای سیاسی – تشکیلاتی چندانی از همین منظر قابل رویت و تأمل‌اند. فراز و فرودهایی هم‌چون دوره از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 و دوره 32 تا 39؛ دوره سال‌های 39 تا 42 و دوره پس از 42 تا 57؛ دوره 57 تا 60 و دوره دهه 60 تا اوایل دهه 70؛ دوره موسوم به دوم خرداد و اصلاحات از 76 تا 79 و دوره از بستن فله‌ای مطبوعات در سال 79 تا اواسط دهه 80؛ دوره پس از انتخابات 88 و جنبش سبز تا یک سال و نیم بعد و دوره از سال 90 تا کنون.

روشنفکران و فعالان سیاسی در دوره‌های باز و شرایط فرود و شتاب یادشده معمولا دچار انبساط خاطر، سرخوشی ، امیدواری و معمولا خود بزرگ بینی و کوچک انگاری صف مقابل ‌اند. و در دوره‌های انقباضی و سربالا دچار یاس و ناامیدی و خودکم‌بینی. دوره‌های آسان فرود معمولا رنگی و آفتابی و دوره‌های سخت فراروی و سربالایی معمولا سیاه و سفید و عمدتا تیره‌رنگ .

 فصل میان این دوره‌ها، معمولا دوره‌های «جمع‌بندی» است. روشنفکران و فعالان و نیروهای سیاسی به یاد ارزیابی، انتقاد و جمع‌بندی می‌افتندکه البته بسیار مثبت و مبارک است.

هم‌چنین مشی‌ها و رویکردهای تازه نیز در همین مفصل‌ها و دروه های میانی و از درون همین جمع‌بندی‌ها متولد می‌شوند. به طور مثال در سال‌های آغازین دوره سختی سال‌های 42 به بعد سه نیروی متفاوت هیئت‌های موتلفه، چریک‌های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق، از سه بستر و پیشینه مختلف به یک جمع‌بندی واحد رسیدند: مبارزه مسلحانه! (اصلاحات و پارلمانتاریسم دیگر پاسخ نمی‌دهد).

اولی جوانان مذهبی سنتی و عمدتا بازاری یا پیرامون بازار و مقلد روحانیت بودند، دومی جوانان حزب توده و یا جبهه ملی و سومی جوانان نهضت آزادی و جبهه ملی؛ که هر سه دیگر امید چندانی به بزرگترهای خود نداشتند و خود دست به عمل زدند. هر چند جمع‌بندی آنها کامل نبود (و شاید «نقدی انحرافی بر یک انحراف» تلقی می‌شد) اما مقطعی سرنوشت‌ساز بود و به استقبال و تدارک دوره و شرایطی نوین می‌رفت.

تحلیل این قبض و بسط‌ها و فراز و فرودهای سیاسی – تاریخی می‌تواند از منظرهای مختلفی صورت گیرد مثلا منظر استراتژی، تشکیلات، وضعیت فکری و یا وضعیت روانی نیروهای کنشگر، شرایط بین‌المللی و بسیاری زاویه‌ها و برش‌های دیگر.

دوره‌های بسط و فرود دوره‌های انبساط روحی و شتاب استراتژیک و شکل‌گیری «جمع‌»ها و «تشکل»هاست و دوره‌های قبض و فراز دوره‌های خمودی، سرگشتگی استراتژیک و فروپاشی یا توقف جمع‌ها.

 هم چنین در دوره‌های مفصلی و شرایط دشوار پس از آن نیز نیروهای سیاسی و روشنفکری به صورت طبیعی و غیرارادی و خود به خودی و یا به صورت ارادی (حال با ابتکار یا با تقلید از شرایط و نمونه‌های جهانی رایج) به دنبال نوع متناسب هم‌یابی، ارتباط و کار جمعی و تشکیلاتی بوده‌اند.

نیاز تشکیلاتی کنونی به محافل مطالعاتی مبارزاتی( فکری حرکتی)

اینک نیز ما در شرایط  مفصلی (و بستری عمدتا شبیه به دوره‌های انقباضی سیاسی – امنیتی) هستیم. جنبش مدنی سبز هشت ماه بسیار پرفروغ حرکت کرد، اما به تدریج با سرکوبی بی‌رحمانه و شدید مواجه شد. سرکوبی که فراتر از سرکوب یک جنبش مدنی و مسالمت‌جوست. بدین ترتیب نقطه‌چین تحرکات عینی و علنی جنبش نقصان یافت و نارضایتی و اعتراض از سطح به عمق و از صحن علنی جامعه به زیرپوست آن منتقل شد (هر چند مقاومت ازصحنه باز خیابان، به مقاومت صحنه بسته بازتولید شد و هم‌چنان نمایان است).

مهندس سحابی در این مفصل  با توجه به توازن قوای استراتژیک ، نامه‌هایی آموزنده و هشیار و هشدار دهنده داد. امروزه هنوز کسی به ارزیابی این دوران و مواضع خود و نقد و بررسی استراتژیک آن ننشسته است. اما در هر حال اگر در ارزیابی خط‌مشی‌ها و تاکتیک‌های اتخاذشده اختلاف نظر باشد، به نظر نمی‌رسد در ارزیابی شرایط کنونی کشور و بستر پیش‌رو و وضعیت «قفل»‌شده آن اختلاف چندانی وجود داشته باشد. «قفل» شدن به این معنا که نه حکومت توانسته است  کنشگران را قانع یا راضی کند و آنها را به سکوت محض وادارد و نه جنبش توانسته خواسته‌های خود را بر حکومت تحمیل کند و به نتایج و دستاوردهای نسبی برسد. هر چند «تاثیرات» بسیاری  (که خود در یک معنا «دستاورد»اند) بر شرایط (داخلی و بین‌المللی) گذاشته است.

اتمیزه شدن فضای سیاسی، تفرد و تفرق نیروهای آزادشده و نوسان بسیاری از آنها بین امید و نااامیدی که به انفعال کنشگر  و ترک صحنه (هر چند موقت) بخشی از آنان منجر می شود  از مشخصات نسبتا روشن پیش روست.

مهندس سحابی در اواخر عمر خویش به دنبال تدارک نامه‌ / بیانیه‌ای خطاب به نسل نو بود تا هم آنها را از ناامیدی پرهیز دهد و هم  به هم‌یابی و «جمع» شدن متناسب با شرایط روز فرا خواند.

«تاریخ» منبع آگاهی و انگیزه

یک منبع مهم کسب «آگاهی» و «انگیزه»، تاریخ است. مطالعه عمیق «تاریخ» و به ویژه قبض و بسط‌ها و فراز و فرودهای یادشده به نیروی کنشگر استراتژیک می‌آموزد که «چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند» و نشان می‌دهد دوره ها و فضاهای نفس‌گیر و امنیتی و پرده‌های سیاه پیش روی زیادی بوده‌اند که با وزیدن نسیمی و تلألو نور امیدی به سرعت دیگرگون شده‌اند.

در نامه / بیانیه در حال تدارک مهندس سحابی، بحث و آموزه اصلی ایشان، که از تجارب تاریخی و مبارزاتی بیش از نیم قرن نشات می گرفت ؛ تشکیل محفل‌ها یا هسته‌ها و جمع‌های مطالعاتی – مبارزاتی یا فکری – حرکتی بود. جمع‌هایی که به صورت آرام و چراغ خاموش، اما منظم و باانضباط گرد هم آیند و نظم و مداومت داشته باشند؛ تبادل خبر  و تحلیل کنند؛ کتاب‌خوانی کنند؛ کارگاه فکری برقرار کنند و… (و مخصوصا به مطالعه تاریخ سیاسی  و دینی و… بپردازند)؛ و در شرایط مقتضی فعالیت متناسب و نمود بیرونی داشته باشند. اصل راه‌نمای مهم این جمع‌ها باید اصل «بقا» و اصل «تناسب بود و نمود» باشد.

در اتصال، هم‌یابی و زیست و حرکت جمعی است که «آگاهی» افزون می‌شود، «انگیزه» مرتب صیقل می‌خورد و زایش و افزایش می‌یابد؛ افق‌های جدید گشوده می‌شود و اتصال و ارتباط جمع‌ها با یکدیگر میسر می‌شود. به عبارتی این کانون‌های آگاهی  و حرکت می‌توانند کانون‌های «مستقل و مرتبط» باشد.

نیاز به صبوری و تحمل زمان

در این جمع ها اما از ابتدا باید با «تحلیل شرایط» (در چهار حوزه جهان و منطقه – حاکمیت – مردم – نیروها و جنبش) و نیز «تحلیل استراتژی» (در سه حوزه تحلیل شرایط – که در سطر قبل از آن یاد شد – هدف نهایی یا اهداف تدریجی پیش رو – «مرحله» کنونی حرکت و مبارزه – نیرو یا نیروهای کنشگر حامل و فاعل استراتژی) و به ویژه توجه به فرصت‌ها و تهدید‌ها (یا نقاط قوت و ضعف)؛ اعضای جمع حوصله، تحمل و  «حلم» (به عبارت اخلاقی و مذهبی) داشته باشند. تحمل زمان به این معنا که به طو ر مثال اگر فردی در تهران سوار ماشینی شود که مقصدش مشهد است اما او تصوری در حد تهران – کرج از راه داشته باشد پس از مدتی دچار  بی‌تابی و بی‌طاقتی و عدم تحمل زمان و شرایط راه و حرکت می‌شود. اما اگر از ابتدا بداند که چقدر باید در راه باشد کمتر بی‌تابی می‌کند و یا دچار بی‌تحملی، بی‌دستاوردی و ناشکری!‍ می‌شود. او وقتی در ساری و گرگان است نمی‌گوید پس کی می‌رسیم، چرا نرسیدیم؟، بلکه می‌بیند که چقدر از راه را طی کرده‌است!

در مفصل های تاریخی  حوصله زمان و تحمل شرایط را داشتن اصلی بسیار اساسی و راهگشا برای کنشگران سیاسی است. دردوران سیاه دهه 60، بسیاری از زندانیان سیاسی تنها با امید و آرمان ایدئولوژیک تحمل حبس می‌کردند: روزی حق بر باطل پیروز می‌شود. و به قول عرفات (در هنگام ترک شوربختانه لبنان به سمت تونس و در هنگام سوار شدن بر کشتی:) ما وارد یک تونل تاریک شده‌ایم اما روشنایی را در انتهای آن می‌بینیم!

اما امروز، متاسفانه (یا خوشبختانه!) نیروها  و به خصوص کنشگران جوانی که اولین تجربه فراز – فرودی زندگی‌شان را پشت سر می‌گذرانند ، ‌بسیار نزدیک‌بینانه و دستاوردگرایانه به واقعیات پیش رو می‌نگرند.

اما تجربه تاریخی بارها نشان داده (و باز نشان خواهد داد) که وضعیت موجود بارها و بارها تغییر خواهد کرد. همان طور که پس از دوران سیاه دهه 60 ناگهان فضای دوران موسوم به دوم خرداد و یا فضای بعدی جنبش سبز  پدیدار شد. گویی نقطه‌چین خودنمایی اقشار  نوگرای جامعه ایران برای مشارکت‌جویی سیاسی – مدنی مرتب نزدیک‌تر می‌شود و فاصله بین اتفاقات که قبلا دهه‌ای و چند دهه‌ای بود به چند سال  تقلیل یافته است.

جمع‌بندی آن که امروزه نیروهای فعال و آزادشده اما منفرد و متفرق حاضر در صحنه روند دموکراتیزاسیون در ایران نیازمند هم‌یابی و ارتباط منظم و مستمر و تشکیل  جمع های  فکری – حرکتی و حضور بزنگاهی مبتنی براصل  بقا و اصل تطابق بود و نمود‌اند.

اما یک آموزه اولیه که باید از هر منظر فکری، دینی، ادبی و…؛ اما به  هر حال برای این نیروها تبیین و مستندسازی شود این است که روند دموکراتیزاسیون در ایران یک دوی ماراتن است نه دوی صد متر (همان گونه که روند تکوین استبداد در ایران تاریخی است، روند استبدادزدایی نیز زمان‌بر خواهد بود – به ویژه در یک دولت نفتی) و باید تاب و تحمل و حوصله یک دوره مستمر  و ممتد را داشت و نه کوتاه و مقطع .و به تعبیر ورزشی یک تیم هر روز مسابقه ندارد، اما هر روز تمرین و آماده‌سازی دارد تا سرفرم و آماده بماند. هر چند در روند دموکراتیزاسیون خود راه و رهرو و مقصد گاه یکی می‌شود و تمرین خود مسابقه‌ای است اما اگر با دید صرفا دستاوردگرای بیرونی و سیاسی به مسئله بنگریم باید گفت مسابقات مهمی در پیش روست و مواجهه ملی و با سرعت متناسب با تحولات روند دموکراتیزاسیون در ایران به خاطر شرایط خاص کنونی کشور و بحران‌های گوناگون درونی و بیرونی که آن را در بر گرفته‌اند در افق نزدیک‌دست پیش رو آمادگی زیادی می‌طلبد. آمادگی که نه در شرایط مسابقه، بلکه در شرایط تمرین‌های سخت و طاقت‌فرسا و بی‌تماشاچی! تمرین و تمرین و تمرین می‌باید کسب شود.

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه‌های گوناگون است

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله