برای نسل ما که مطالعات خود را با کتابهای دکتر شریعتی آغاز کردیم، پوران شریعت رضوی و احسان و سوسن و سارا و مونا چندان آشنا و صمیمیاند که گویی از لابلای آثار دکتر، سالهای سال با آنها زیستهایم، در غم و شادیشان شرکت داشتهایم، فراز و فرود زندگیشان را تجربه کردهایم و در تلاطمات زندگی همراهشان بودهایم.
از همین جهت است که مرگ پوران خانم برای ما مانند مرگ مادرمان سخت و سنگین است، پورانی که با شجاعت و قدرت تمام، بار یک زندگی پر از رنج و ناامنی را به دوش کشید، مرگ زودرس همسرش را با صبوری تحمل کرد و در تربیت و مراقبت از فرزندانش سنگ تمام گذاشت.
او را نخستین بار در اوایل دهۀ 80 به اتفاق سوسن در تبریز دیدم که برای سخنرانی در مراسم یادبود 16 آذر به دانشگاه صنعتی سهند و مرکز تربیت معلم تبریز دعوت شده بودیم.
پوران خانم در آنجا در مقام زنی تحصلکرده و مستقل و مقتدر پشت تریبون رفت و از سالهای نخستین پس از پیروزی انقلاب گفت، زمانی که به گفتۀ او خشونت و برادر کشی بین نیروهای دخیل در انقلاب اوج گرفت و او “مجبور شد فرزندان قد و نیمقدش را به نیش گیرد و به پناهگاهی امن در اروپا برساند.”
پوران خانم در فرانسه همّ و غمّ خود را صرف تربیت و تحصیل فرزندانش کرد، فرزندانی که هر کدام به نوبۀ خود، استعدادی از پدر و اخلاقی از مادر را به ارث بردهاند و چنان گرم و صمیمی و فعال و پویا و فروتناند که باقیات صالحاتی بهتر از آنان برای پوران خانم متصور نیست.
با اندوهی عمیق وفات پوران خانم را به خانوادۀ شریعتی و شریعت رضوی و بخصوص فرزندان برومندش احسان و سوسن و سارا و مونا تسلیت م گویم و از خداوند میخواهم که روح رنجکشیده و مقاوم او را در کنار ارواح بزرگانی چون استاد محمد تقی شریعتی و دکتر علی شریعتی با اولیاءاش محشور دارد و به بازماندگانش صبر و اجر عطا فرماید.