تقی رحمانی

پانتئون در یونان در رم در پاریس

حافظان سه معبد و داستان سرایان و غیب گویان،روحانیون و روشنفکران
ادمی سه معبد در اروپا می بیند که نشان از سه دوره دارد .
هگل این 3 دوره را1- دوره اسطوره با شاخصه معماری عظیم 2- دوره مذهبی که شاخص شعر .3-دوره مدرن با شاخص عقل گرائی معرفی می کند. اما نگاه من از زاویه دیگری است.
1- دوره خدایان اسطوره ای، که آدمی خانه ای برای خدایان می سازد تا خدایان را در این خانه مدیریت کند به نام خدایان سخن گوید. سامان و سازمان و روابط اجتماعی را به نام خدایان توجیه کند. البته گاه با زور و زر و تزویر و زمانی با ظلم و کمتر .
اما نظم مستقر را باید توجیه کرد.نام این معبد اکروپلیس،یا پانتئون یونانی . اما نام اکروپلیس نشان می دهد که داستانی در کار است .
قرار است خدایان بانی مشروعیت نظمی شدند که آدمیان قدرتمند و ثروتمند و شهرت مند و زورمند می خواهند. روایت است که سقراط بر این حاکمان این معبد شورید اما او را شوکران دادند.
2- معبد دوم در روم است با شکوه است اما این معبد خانه خدا،نشان نمایندگان خدا و هم شاهان مسیحی قدرتمند است در این خانه قرار است به نام مسیح ،نظمی توجیه شود که مسیح آن نظم را باور نداشت البته مسیح در روایت سازشکارانه اش برای نظم سلطانی وجهی قائل بود.
در روایت رهایی بخش هم مسیح می گفت آمده ام پدر را از پسر جدا کنم.اما در پانتئون رومی که خانه برخی ابدی پاپ ها و شاهان است. پیوند صلیب با شمشیر و با طلای ناب برای توجیه نظم موجود همراه شده است.
پانتئون مسیحی روم ، ادامه پانتئون یونانی دربستر زمان است اروپای مسیحی شده اما داستان همان دفاع از نظم مستقر است گاهی با نرمی زمانی با سختی با شدت.
3- پانتئون پاریس را لوئی 15 به تقلید از روم شروع کرد تا کلیسائی شود در شان خانواده سلطنتی . اما به انقلاب فرانسه خورد . بعد در دوره بازگشت سلطنت دوباره کلیسا شد اما بر برامدن جمهوری دوم پانتئون موزه شد و هم معابد عصرخدایان روشنگری فرانسه.
پانتئون معبد مشاهیر ملی شد که به فرانسه خدمت کرده اند از ماری کوری تا روسو تا نظامیان و دیگران در این معابد دفن شده اند.اگر چه هنوز جایی برای نا پلئون و هم ژان پل سارتر در این معبد قائل نیستند.
پانتئون پاریس به نظر من سمبل عقل سرد است.صحنه اصلی ساختمان خالی اما با ابهت و لخت که لختی و عریانی عقل سرد جدید را نشان می دهد.
اما چرا صحنه اصلی چنین است. در این صحن روایتی از بازگشت مسیح است که شادمانه برای داوری جهان می آید. اما در پائین این نقاشی پیکره های است که اعلام کنواسیون بعد از انقلاب است. نگاه طبل زن ها سرد است . چهره خواننده لوح قوانین را می خواند خشک تر و هم سرد تر است همراه با اسبان سرکش در این نمای پیکر تراشانه. سراسر پیکر ها از قاطعیت حکایت می کند. یعنی همان ظلمی که باید برقرار شود.
خدایان حاکم ،خدایشان در هر لباس و دوره ای نظمی را برقرار می کند که عدالت در ان کور یا گم شده یا ضیعف است. این نظم است که باید برقرار شود نظم برای عدالت چندان طره خورد نمی کند.

مطالب مرتبط

ایرج سبحانی، استاد علوم پزشکی دانشگاه کرتی پاریس، فرانسه


در سال‌های اخیر، نظم بین‌الملل که روزگاری بر پایه احترام به قواعد و گونه‌ای اخلاق جمعی بنا شده بود، با بحران بی‌سابقه‌ای مواجه شده است. نه تنها ارزش‌های مشترک مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون تضعیف شده، بلکه نهادهای جهانی که وظیفه‌ی پاسداری از این ارزش‌ها را داشتند، به شدت مورد بی‌اعتمادی و تردید قرار گرفته‌اند.

جمال کنج*

وقتی آن حسابرسی فرا برسد، مورخان مسیر را ردیابی خواهند کرد که نشان می‌دهد چگونه قوی‌ترین ملت روی زمین اجازه داده است قدرت نظامی و سیاست خارجی‌اش برای خدمت به یک کشور خارجی برون‌سپاری شود

مطالب پربازدید

مقاله