شگفتتر این که آقای ارسی آوارگی فلسطینیها را معلول دست راستیهای افراطی میداند که البته «ستمی نابخشودنی بوده و باید جبران شود»! شما در میان رهبران تروریستی اولیه جنبش صهیونی و بعدها مؤسسان اسرائیل و حتی تا چند سال قبل، جز دست راستی و تروریستهای ویرانگر در خطه اسرائیل سراغ دارید؟
اشاره: ساعتی پیش دوستی تلفن کرد و خواست که مقاله جدید آقای محمد ارسی را در سایت «ایران امروز» بخوانم و نظرم را برایش بنویسم. امتثال امر شد و مقاله را با عنوان «دردهای منطقه را چگونه میتوان درمان کرد؟» خواندم. نوشته در قالب نامه سرگشاده به آقای خامنهای رهبر ایران نگاشته شده است. پس از آن چند خطی برای آن دوست نوشتم. اما پس از آن مطالب مقاله چنان ذهنم را درگیر کرد که چارهای ندیدم جز این که همان متن را با تفصیل بیشتر منتشر کنم. البته مقاله ایشان، که ظاهرا با نیت خیر و به انگیزه درمان دردهای خاورمیانه نوشته شده، حاوی مطالب متنوعی است که با بخشهایی از آنها موافقم و البته با بخشهایی نیز به دلایل گوناگون، از جمله تحریف تاریخ و یا یک طرفه به قاضی رفتن و . .، موافق نیستم. در هرحال انگیزه این نگارش صرفا پرداختن به همین بخشی است که آوردهام و نه مطالب مطول بعدی. این که اعراب و فلسطینیهای آواره چه میبایست میکردند، داستان دیگری است، اما نباید فراموش کرد که اعراب و دولهایشان هرچه بودند و هرچه کردند، ذره از شناعت تروریستهای اسرائیلی در تأسیس این رژیم قلابی و رهبران بعدی کم نمیکند. در آغاز متن نوشتار مورد نظر را میآورم و بعد ملاحظات خود را مرور میکنم. پیشاپیش از گزندگی پارهای از عبارات پوزش میطلبم.
«در صورتی که با شکلگیری دولت اسرائیل، از موضع یهودیستیزی و ایدئولوژیکی برخورد نکنیم و از نتایج مترتب بر تأسیس آن دولت، تقدیرزدایی کنیم، حق است که بگوئیم: آن دولتسازیِ یهودیان، توفیق عظیمی برای همه جهانیان بود، خود میدانید که، تمام محافل روشنفکری و مترقی جهانی به ویژه سوسیالیستها و دمکراتها و احزاب کمونیست آن روز دنیا نیز تأسیس دولت اسرائیل را بسیار گرامی داشتند و کشور شوروی هم همراه آمریکا از آن سخت حمایت کرد.
طبیعی است که هر انسان آزادهای از هر فرقه و مسلکی، مسلمان و مسیحی یا کمونیست و لاادری و غیرمذهبی… خود را در آن پیروزی بزرگ انسانی شریک و سهیم میدانست. زیرا آن یک پیروزی سیاسی و مادی خالی نبود، عشق و تدبیر و امید و بردباری بود که بر جهل و جنگ و ستمگری و ناامیدی غلبه میکرد. علم و اخلاق و معنویت بود که ارتقاء میگرفت.
باری، دوهزار سال تبعید و تبعیض و سرکوبگریها را تاب آوردن، از صدها توطئه و فتنه زنده بیرون آمدن، میلیونها نفر قربانی دادن، ولی از پای ننشستن و در بیست قرن آوارگی، فرهنگ و مذهب و زبان و آئین نیاکان و قوم خود را حفظ کردن و عاقبت به ارض اجدادی بازگشتن و دولت ساختن، اگر حماسهای بیهمتا در تاریخ بشری نیست، پس چیست؟ اگر گنج معنوی عظیمی برای بشریت نیست، پس چیست؟ آیا نظیر و نمونهای در تاریخ برای آن سراغ دارید؟
وااسفا که تأسیس دولت اسرائیل به مصیبتی برای فلسطینیها تبدیل شد و مشکل فلسطینی هم به معضلی برای منطقه و دنیا. مقدر نبود که آن دولتسازی به مصیبتی برای فلسطینی و ممالک عربی تبدیل شود. تقدیر نبود که تأسیس دولت اسرائیل به آوارگی مردم فلسطین و چند جنگ ویرانگر جنجالی منجر گردد و شرق میانه این گونه لگدکوب بربریت تروریستی و دیکتاتوری و قدرتهای سلطه جوی جهانی شود. در معنا مصائبی که بر سر عربها و مردم منطقه تا امروز آمده نه در نتیجۀ صِرف تأسیس دولت اسرائیل و آواره شدن فلسطینیها بل، به سبب نوع نگاه خود اعراب و دولتهای عربی به دولت نو بنیاد یهودی و سیاست اپورتونیستی بوده که رژیمهای ناسیونالیست عربی برای حل مسئلۀ فلسطینیها در رویارویی با اسرائیل تا کنون داشتهاند.
آری، در جریان آن دولتسازی، شماری از دستراستیهای افراطی اسرائیلی با زور و ضربه انبوه عظیمی از توده فلسطینی را با راندان از خانههایشان آواره کردند، که ستمی عظیم و نابخشودنی بوده که باید جبران شود اما سئوال اصلی این است که: آن تودهٔ آوارهٔ فلسطینی، که در اول ماجرا، این همه نبودند و در اثر جنگهای بعدی و نیز زاد و ولدها دهها برابر گشتند. جداً مهمترین مشکل و مسئله ملل عرب و مسلمان همانها بودند؟»
جناب … عزیز
طبق فرموده نگاهی به متن کردم. واقعیت این است که تحمل خواندنش نبود (هرچند اگر بخش نخست نبود بقیه به خواندنش میارزید). با این حال مروری کردم. در باره این همه جعل و دروغ پردازی آشکار چه باید گفت؟ این گزارش از کجای تاریخ درآمده و به کدامین سند معتبر متکی است؟ داستان کوچ برنامهریزی شده یهودیان از سال ۱۹۱۷ با حمایت مستقیم دولت بریتانیا به فلسطین و توطئههای پیاپی مهاجران اروپایی و غیر اروپایی و کشتارها و ترورهای بومیان عرب (اعم از مسلمان و یهودی و مسیحی) در طول سه دهه پیش از تأسیس اسرائیل در این گزارش کذب چرا غایب است؟ به راستی تمام صلحطلبان جهان پیروزی اسرائیل جانی را خوشآمد گفتند؟ در شگفتم که جناب ارسی این اندازه از تاریخ اسرائیل بیخبر است؟ گزارشهای بعدی نشان میدهد که ایشان از تاریخ منطقه بیاطلاع نیست ولی بخش مورد بحث ما برآمده از غفلت است و یا تغافل؟ در این باب صدها کتاب و مقاله به قلم نویسندگان غربی و بیطرف در باره تاریخ تحولات خاورمیانه و در ارتباط به تشکیل دولت غاصب و اشغالگر اسرائیل نوشته شده و حداقل صدها یهودی آزادیخواه از همان آغاز تا کنون به چگونگی خونبار و فاجعهآمیز پیدایش دولت تروریستی اسرائیل اعتراف کرده و شماری آن جنایات کم سابقه آن دوران را مردود و محکوم کردهاند. حال آقای ارسی رودست تمام اسرائیلیهای افراطی بلند شده و اوصافی را به رژیم اسرائیل نسبت داده که بسیار بعید میدانم تا کنون کسی مدعی شده باشد.
ایشان در جایی اشاره میکند «آن قطعه زمینی که کشور اسرائیل یافته بود»؛ آقای ارسی خوب است بفرماید که آن «قطعه زمین» کجا بود و از آن کی بود و کوچ دادهشدگان یهودی سراسر جهان چگونه و به چه حقی بر آن دست انداخته و آن را به قیمت قتلعامها و کشتارها و جنایات بیشمار تسخیر کردهاند؟ اگر بهانه این بوده که در روزگاری دور برخی از اقوام یهود در آنجا ساکن بودهاند، پس سهم اعرابی که از نظر تاریخی و زمانی بسی درازتر و آن هم مستمر و متأخرتر بر آن سرزمین سکونت داشته و دارند، چه میشود؟ اگر قرار باشد هر قومی به دلیل این که روزگاری در نقطهای از جهان بوده، هر بار که هوس کرد و زورش را داشت با زور و کشتار و ویرانی آنجا را تسخیر کند، دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. با این منطق ما ایرانیان نیز باید برویم بخشهای مهم آسیا و شمال آفریقا و حتی یهودیه را در فلسطین تسخیر کنیم چرا که ما هم در روزگاری نه چندان کوتاه بر آن نواحی فرمان رانده و به یک معنا بودهایم و حتی تمدن آفریدهایم!
وانگهی ایشان در نهایت در یک تناقض آشکار میگوید که «وااسفا که تأسیس دولت اسرائیل به مصیبتی برای فلسطینیها تبدیل شد». به راستی وااسفا! مگر صهیونیستهای مهاجر به مهمانی آمده بودند تا برای میزبان گل و هدیه و سوغاتی بیاورند؟! به مقتضای منطق اشغال، راندن مردمان بومی و اشغال سرزمین چند هزار ساله آنان فقط و فقط با توطئه و ترور و ویرانی و جنگ ممکن بود؛ کاری که رخ داد و هنوز هم ادامه دارد. ایشان فرمودهاند «تقدیر نبود که تأسیس دولت اسرائیل به آوارگی مردم فلسطین و چند جنگ ویرانگر جنجالی منجر گردد و شرق میانه این گونه لگدکوب بربریت تروریستی و دیکتاتوری و قدرتهای سلطهجوی جهانی شود». دعوی غریبی است! از قضا «تقدیر» همین بود که رخ داد و جز این نه قابل تصور است و نه قابل تصدیق. وقتی زورگو و باجستانی به خانهای هجوم میآورد تا آن را به هر قیمت تصاحب کند، فرجامی جز نابودی و یا در صورت امکان فرار و آوارگی صاحبان خانه ندارد.
جناب ارسی! شما که مصر و سوریه و عراق را در همین گفتار شخم زدهاید و سخنان درستی هم گفتهاید، بفرمایید که شرق میانه به دست چه کسانی و برای چه هدفی ویران شد؟ بربریت تروریستی و دیکتاتوری چگونه و به دست چه کسانی اعمال شد؟ قدرتهای سلطهجوی جهانی، در قلب خاورمیانه چه میکردند و در طول این هشتاد سال به سود کی و به زیان چه کسانی عمل کردهاند؟ البته با شما موافقم که تمام مصائب منطقه و فلسطین محصول رفتار خارجیان و یا اسرائیل نیست اما آغازگر و محور این همه شرارت و مصائب در این نقطه حساس جهان، جز دولت زورگو و اشغالگر اسرائیل بوده و هست؟
شگفتتر این که آقای ارسی آوارگی فلسطینیها را معلول دست راستیهای افراطی میداند که البته «ستمی نابخشودنی بوده و باید جبران شود»! شما در میان رهبران تروریستی اولیه جنبش صهیونی و بعدها مؤسسان اسرائیل و حتی تا چند سال قبل، جز دست راستی و تروریستهای ویرانگر در خطه اسرائیل سراغ دارید؟ گروههای تروریستی که روستاها را یک جا نابود میکردند و تمام اهالی را یک جا قتل و عام میکردند (به عنوان نمونه کفر قاسم و دیریاسین) فقط دستراستیهای اسرائیل بودند؟ اگر جز این بود مگر امکان داشت مردمان یک سرزمین را از خانه و کاشانهشان به زور بیرون کرد؟ مگر «نیل تا فرات» شعار اصلی و آرمانی صهیونیستهای اسرائیلی نیست؟ اگر اندکی مجال پیدا شود این فرزندان یهودا خاورمیانه را ویران خواهند کرد تا «ارض موعود» کاملا به تسخیر درآید. البته اخیرا جناحی که خواهان صلح است پیدا شده که موجب خرسندی است اما فراموش نکنیم که حداقل غالب همین صلح طلبان حامی رژیم اسرائیل نیز در مشروعیت اولیه آن تردیدی ندارند و بر چگونگی تأسیس دولت موعود دینی خود و جنایات برآمده از آن رخداد چشم میبندند. رهبران اولیه و بنیادگذاران اسرائیل همگی شناخته شدهاند و افکار و رفتار و سوابق و لواحقشان اظهر من الشمس است.
ایشان تأسس دولت اسرائیل را «حماسه بیهمتا» و «گنجی معنوی عظیم برای بشریت» دانسته و بعد افزودهاند که «آیا نمونهای در تاریخ برای آن سراغ دارید؟». «چشم باز و گوش باز و این عمی/ حیرتم از چشم بندی خدا»! ظاهرا کور را عینعلی گویند و کچل را زلفعلی! این ضربالمثل اگر یک مصداق داشته باشد، بیگمان در مورد دعوی آقای ارسی در باره اسرائیل است؛ اسرائیلی که نه بر جوی خون که بر دریای خون و جنایت بنا نهاده شده ولی به زعم جناب ارسی درخور عنوان زیبای «گنجی معنوی عظیم برای بشریت» است. ای کاش بشریت از چنین گنجی برای همیشه بیبهره میشد تا شاید چنین رنجی مستقیم بر فلسطینیان و غیر مستقیم بر جهان وارد نمیشد. این گنج معنوی است که به معنای واقعی یاغی است و خود را به هیچ تعهد بینالمللی و حقوق بشر ملتزم نمیداند و برای نهادهایی چون سازمان ملل و شورای امنیت پشیزی حرمت قایل نیست؟
اگر هم پایداری تاریخی یهودیان در طول تاریخ دارای ارزش معنوی باشد، که هست، چه ربطی به اشغال فلسطین و نابودی مردمان بومی و ویرانی خاورمیانه دارد؟ آیا این اعتبار معنوی به قوم یهود حق میدهد تا مردمان را از خانه و زندگیشان اخراج کنند و خود صاحبخانه شوند و در نهایت حتی حاضر نشوند تا مثلا یک انباری را به میزبان بدهند؟ اگر این منطق حاکم شود، ناگزیر فلسطینیان نیز حق دارند برای تصاحب ارض موعود خود یعنی خانه و کاشانه اشغال شده آبا و اجدادی خود به هر وسیلهای متوسل شوند و دست به هر کاری بزنند. اما نباید از حق گذشت که تجربه تأسیس اسرائیل در جنایت و ایجاد فاجعه و قدرت اشغالگری و آن هم با حمایت پیدا و پنهان تمام قدرتهای سلطهگر جهانی از آغاز تا کنون، یک پیروزی عظیم شیطانی است که در تاریخ کمسابقه است و از این منظر این برای تروریستهای نامدار اسرائیلی یک امتیاز محسوب میشود و موجب افتخار! اگر چنین رژیمی حماسه بیهمتا و گنجینه معنوی بشری است، پس باید لغت نامهها را به آب دریا شست و واژه نامههای تازه نوشت. من واقعا خود را از ارائه پاسخ و حتی ارائه توضیح ناتوان میبینم! فقط به اقتفای خود آقای ارسی میتوانم بگویم «انصاف کجاست؟»!
در هرحال … عزیز! دیگر تحمل نوشتن نیست. چون جناب ارسی را نمیشناسم نمیتوانم در باره او داوری کنم ولی او یا این قدر از تاریخ و به طور خاص از تاریخ قرن اخیر و چگونگی مهاجرت برنامهریزی شده یهودیان وابسته سیاسی و ایدئولوژیک به حزب صهیونیسم جهانی و یا بیخبر از همه جا به سرزمین عربی فلسطین (سرزمینی که قرنهای طولانی اعراب پیرو سه دین بزرگ ابراهیمی یهود و مسیحیت و اسلام کنار هم با صلح میزیستند) کوچ داده شدند و در نهایت از روند تأسیس دولت جعلی اسرائیل، بیخبر است که در این صورت نباید به خود حق دهد چنین بیپروا دست به قلم ببرد و بر چهره حقیقت خاک بپاشد و یا …؟! نمیدانم. ان شاءالله گربه است. واقعیت این است که من هیچ توجیهی برای چنین سخنان سست و بیبنیادی نمییابم و آن هم در این لحظات سخت و بحرانی، چنین مدعیات یکسویه و جانبدارانه مطلق از یک سوی ماجرا و آن هم سویه ظالم و متجاوز چه کمکی به صلح میکند؟
آقای ارسی خواسته راه درمان درد خاورمیانه را نشان دهد اما اگر راهی نشان داده، بر زخم کهنه و چرکین مردمان فلسطین و اعراب و تمام عدالت طلبان و آزادیخواهان جهان نیز نمک پاشیده است. شگفت این که نویسنده نوشتار بیمبنای خود را خطاب به آقای خامنهای رهبر ایران نوشته و از او خواسته که چنین کند و چنان نکند. البته من نیز در دعوت از ایشان برای اتخاذ سیاستهای واقعبینانه و صلحطلبانه و آن هم به منظور تأمین حداقل حقوق غصب شده مردمان بومی فلسطین (بازگشت به مرزهای پیش از ۶۷ و رفع اشغال و تشکیل دولت مستقل فلسطینی) با آقای ارسی کاملا موافقم ولی آقای ارسی میپندارد که خامنهای این قدر از تاریخ خاورمیانه بیخبر است که چنین نوشتههایی را بخواند و آن را جدی بگیرد؟ هر دعوتی باید از حداقل اعتبار واقعنمایی و از کمترین انصاف و عدالت برخوردار باشد تا مخاطب آن را جدی بگیرد. نه تنها آقای خامنهای ضد اسرائیل، که در مقابل، حتی دست راستیترین و متعصبترین اسرائیلی و یا حامی اسرائیل اما اندکی با خبر از تاریخ فاجعهبار روابط اسرائیل و اعراب نیز چنین مدعیاتی خلاف واقع را جدی تلقی نمیکند. هرچند که بیگمان از چنین نوشتههایی و آن هم از یک روشنفکر ایرانی بسی خرسند خواهند شد.
البته چنان که نویسنده محترم در آغاز آورده، احتمالا ایشان مرا در شمار کسانی خواهد شمرد که «از موضع یهودیستیزی و ایدئولوژیکی» برخورد کردهام. اما قاطعانه میگویم که چنین نیست، نه یهودی ستیزم و نه مخالف صلح، اما قسمت یاد شده نوشته، انباشته است از دروغ و تحریف و جعل و فریب؛ برای من نه مسئله دین مطرح است و نه مذهب و نه عرب و نه عجم، فقط دو چیز برایم مهماند: اول گزارش واقعبینانه تاریخ و دوم دفاع از انسانیت و عدالت و حمایت از مظلوم و اعتراض به ظالم و بیدادگر و جفاکار؛ و آن هم ظالمی که از هشتاد سال پیش تا کنون از حمایتهای همه جانبه مادی و معنوی جهانی و جهانخواران برخوردار است و با اتکا به آنها چنین بیدادی را بر مشتی مظلوم و بیپناه روا میدارد. خوب بود آقای ارسی، برای خالی نبودن عریضه هم شده بخشی از واقعیات تاریخی مربوط به تاریخ تأسیس اسرائیل و تحولات بعد را هم ذکر میکرد تا اندکی به دل بنشیند و حداقل خواننده منصف را دچار تردید در انگیزهها نکند.
منبع: ایران امروز