هویت، راز بقای جنبش‌ها

اتاق ۱۱ بند ۳۵۰ زندان اوین محل برگزاری کلاس‌هایی در زمینه مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فکری و همچنین آموزش زبان‌های خارجی و مباحثی درباره علوم پایه بوده است. سعید مدنی نیز تا پیش از تبعید به سالن ۱۲ زندان رجایی‌شهر کرج، طی یک سالی که در آن بند حضور داشت، کلاس‌هایی در زمینه مسائل اجتماعی به خصوص جنبش‌های اجتماعی برای زندانیان سیاسی برگزار کرد. تقریر سلسله مباحث وی در این کلاس‌ها توسط سیامک قادری، روزنامه‌نگار و از فعالان جنبش سبز، تهیه شده است.

پیش‌تر قسمت‌های اول، دوم، سوم و چهارم از درس‌گفتارهای وی با موضوع «جنبش‌های اجتماعی» و تاکید بر وضعیت خاص جنبش سبز در ایران و شرایط دیروز، امروز و فردای آن منتشر شده بود.

به گزارش کلمه، پنجمین قسمت از این سلسله مباحث بشرح زیر است:

با سلام خدمت دوستان گرامی، در جلسه قبل و در ادامه بحث درباره مولفه‌های مهم جنبش‌های اجتماعی به مولفه دوم یعنی «اعتقادات مشترک در جنبش‌ها» پرداختیم و توضیح دادیم که در جنبش‌های قدیم از این اعتقادات مشترک با نام ایدئولوژی یاد می‌شد. سپس ویژگی‌های ایدئولوژی و فرآیند تحول مفهومی آن به اختصار مورد بحث قرار داده شد.
نکنه حائز اهمیت آن بود که با نسبی شدن، مکان‌مند و زمان‌مند شدن و برخی مشخصه‌های دیگر برای ایدئولوژی، واژه هویت برای بیان اعتقادات مشترک جنبش‌ها واژه مناسب‌تری بود و اساسا جنبش‌های جدید که جنبش سبز را نیز از این سنخ می‌دانیم، مدعی داشتن هویت بود و نه ایدئولوژی.
هویت نوعی ابراز وجود است. بر سر در معبد دلفی نوشته شده «خودت را بشناس» و این به آن معناست که هویت یعنی پرسش از چیستی و کیستی، همواره اهمیت داشته است. به اعتقاد کاستلز «هویت چونان فرآیند ساخته شدن معنا بر پایه یک ویژگی فرهنگی یا گروهی از ویژگی‌های فرهنگی است» همان‌طور که در تعریف کاستلز مشاهده می‌شود اولا هویت یک مفهوم ایستا و ثابت -برخلاف ایدئولوژی- نیست. هویت مفهومی فرآیندی است یعنی به گذشته، حال و آینده تعلق دارد و از هر سه تاثیر می‌پذیرد. به سخن دیگر هویت ذاتی نیست، سازه‌ای است؛ یعنی اولا از جنس معناست و با نیازها و انتظارات مرتبط است، ثانیا متضمن موقعیت‌ها و منابع تولید آن است. ثالثا با محیط پیوند وثیق دارد و امری ذهنی-عینی است.
کاستلز در تعریف خود بعد فرهنگی هویت را برجسته کرده و البته این به معنای نفی انواع هویت‌ها مثل هویت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی انتسابی نیست. همه ما به دلیل سن، اصل و نسب، ملیت و قومیت هویتی انتسابی داریم. یعنی در انتخاب آن دخیل نبوده‌ایم اما با انتخاب سبک زندگی، مذهب یا دین هویت فرهنگی خود را انتخاب کرده‌ایم. همچنین با پیوستن به جناح، حزب، آرمان یا گرایش خاص سیاسی برای خود، هویت سیاسی کسب کرده‌ایم. روستایی یا شهری بودن، ایرانی یا دو ملیتی بودن، اصفهانی یا تهرانی بودن، آسیایی یا اروپایی بودن، هویت ارضی ما را شکل می‌دهد. ما با انتخاب شغل، حرفه، تخصص و خاستگاه و طبقه اجتماعی هویت اقتصادی‌مان را رقم زده‌ایم و بالاخره با انتخاب تیم، عضویت در فلان نهاد یا موسسه اجتماعی، دوستان خاص یا فلان گروه تفریحی و سرگرمی هویت اجتماعی‌مان را رقم‌ زده‌ایم. بنابراین هویت ما ابعاد و دامنه وسیعی دارد که بخشی از آن جبری و بخش بزرگتر و موثرتری، اختیاری است. شاید به همین دلیل یکی از نظریه‌پردازان (هولاند) در زمینه هویت گفته: «هویت ما معانی کلیدی هستند که ذهنیت افراد را تشکیل می‌دهند و مردم به واسطه آنها نسبت به رویدادها و تحولات محیط زندگی خود حساس می‌شوند.»
هویت سرشار از معناست و معنا محصول سیر از نیازها به انتظارات است. به قول «وبر» در بطن هر عمل معنایی را می‌توان جستجو کرد. نقش این معنا هم در تعیین چیستی فرد و هم جنبش بسیار حائز اهمیت است.
حتما جمله معروف «ویکتور فرانکل» روانشناس معروف را که فکر می‌کنم او هم به نقل از نیچه گفته، شنیده‌اید. «هر کس در زندگی چرایی دارد و با هر چگونه‌ای خواهد ساخت» این چرایی متاثر از هویت است. در واقع ما پاسخ‌مان را به چرایی، از هویت‌مان اخذ می‌کنیم. جنبش‌ها نیز چنین هستند. اگر جنبش سبز ابتدا با مطالبه «سلامت انتخابات» و با شعار «رای من کو؟!» برآمد، این خواست و شعار بعدها در هویت جنبش نقش مهم و بارزی داشت.
هویت جنبش سبز از همان خرداد ۸۸ متولد شد و هر روز عمیق و عمیق‌تر، فراگیر و فراگیرتر شد و حالا وقتی ما برای تعریف جایگاه و مواضع سیاسی افراد بلافاصله می‌پرسیم سبز است یا نه؟ معنای آن این است که گنجینه‌ای از معنا با سبز بودن «ما»ی سبز در مقابل سبز نبودن «آنهای» غیر یا ضد سبز در ذهن خود انباشت می‌کنیم.
به قول گیدنز «هویت چیزی نیست که در نتیجه تداوم کنش اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد، بلکه فرد آن را به‌طور مداوم و روزمره ایجاد می‌کند و در فعالیت‌های بازیابی خویش مورد حمایت و پشتیبانی قرار می دهد.»
اجازه دهید همین جا به نکته بسیار بسیار مهمی اشاره کنم و آن اینکه پس از کسب هویت توسط یک جنبش فقط این حامیان و فعالان آن نیستند که آن هویت را در ذهن خود بازیابی می‌کنند، حتی دشمنان و مخالفان، سرکوب‌کنندگان و رقبای جنبش نیز بخواهند یا نخواهند بر این هویت صحه می‌گذارند.
اگر بازجو از شما بپرسد: آیا شما فتنه‌گر هستید؟ او فقط لفظ را تغییر داده، اما بلافاصله تایید کرده هویتی وجود دارد که برای او هم شناخته شده است. وقتی جنبشی از هویت برخوردار شود، آن جنبش حضور و حیات خود را به موافق و مخالف تحمیل می‌کند و هیچ کس نمی‌تواند آن جنبش را نادیده بگیرد یا انکار کند. می‌توان از آن ارزیابی مثبت یا منفی داشته باشد اما نمی‌توان بگوید که وجود خارجی ندارد، زاییده ذهن دیگران است یا روزی بوده، امروز نابوده شده و سرکوب شده است.
چند ماه قبل از بازداشتم در سال ۱۳۹۰ در فصلنامه مطالعات مدیریت نیروی انتظامی که فکر می‌کنم در دانشگاه نیروی انتظامی منتشر می‌شود، مقاله‌ای را از یک مطالعه درباره نظرات ۷۲ نفر از فرماندهان نیروی انتظامی که به دلیل سمت و اقتضای شغلی به گفته نویسنده مقاله، با جنبش‌های اجتماعی در ایران سر و کار داشتند، خواندم که به شدت نکته مورد اشاره را تایید می‌کرد. اگرچه نویسنده به دلیل محدودیت‌هایی که همه‌مان می‌شناسیم اشاره به جنبش سبز نداشت اما فکر می‌کنم همه توافق داریم که در سال ۸۹ جنبش اجتماعی مفهومی جز جنبش سبز نداشت، بنابراین همه این ۷۲ فرمانده که از کلانتری‌های مناطق مختلف تهران انتخاب شده بودند، آنچه در وهله اول در ذهنشان از جنبش اجتماعی تداعی می‌شد، جنبش سبز بود و لذا پژوهش مورد اشاره را می‌توان ارزیابی آنها از جنبش سبز قلمداد کرد. به لحاظ اهمیت این پژوهش ناچارم به تفصیل نتایج آن را توضیح دهم تا به عمق نقش، نفوذ و اهمیت هویت در جنبش‌ها پی ببریم.
در پژوهشی که انجام شده بود، نظر فرماندهان نیروی انتظامی درباره وضعیت چهار مولفه فرهنگی شدن، ارزشی و هنجاری شدن، اقناع سازانه بودن و خشونت‌گریزی در جنبش‌هایی که در زمان پژوهش (۸۹-۱۳۸۸) با آن رو‌به‌رو بوده‌اند و وظیفه سرکوب‌اش را بر عهده داشته‌اند، سوال شده است.
در مورد مولفه اول (فرهنگی شدن) فرضیه محقق عبارت بود از اینکه «رویکرد جدید جنبش‌های اجتماعی در ایران با گرایش به فرهنگی شدن رابطه معنادار دارد.» نویسنده نتیجه گرفته که از دیدگاه فرماندهان نیروی انتظامی به احتمال بیش از ۹۵ درصد این فرضیه صحت دارد.
فرضیه دوم، این بوده که «رویکرد جدید جنبش‌های اجتماعی در ایران با گرایش به هنجاری و ارزشی شدن رابطه معنادار دارد» نظرات فرماندهان نیروی انتظامی در تهران این فرضیه را تایید کرده، یعنی نتیجه گرفته شده که به احتمال ۹۵ درصد آرمان‌ها، ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی منبع کنش جنبش‌های اجتماعی بوده‌اند.
درباره فرضیه سوم یعنی «اقناع‌سازی که از کارکردهای جنبش‌های اجتماعی جدید است و اتفاقا آن هم تایید شده پس از این بیشتر گفت‌و‌گو خواهیم کرد.
اما آزمون فرضیه چهارم و نتایج حاصل از آن بسیار غیر منتظره و نفس‌گیر است، باز هم یادآوری می‌کنم که این پژوهش، نظر فرماندهان نیروی انتظامی در تهران را مورد کاوش قرار داده و بر اساس نتایج حاصل از مطالعه میدانی نتیجه گرفته: به احتمال بیش از ۹۵ درصد رویکرد جنبش‌های اجتماعی ایران با گرایش به خشونت‌گریزی رابطه معنادار داشته است.
به نظر نویسنده مقاله «جنبش‌های اجتماعی به مثابه قدرت نرم» جنبش‌های اجتماعی در سال‌های اخیر (۱۳۸۹-۱۳۸۸) در بیان اعتراض و مبارزه عمدتا از ابزارهایی مانند گفت‌وگو، ارتباط و تعامل استفاده کرده‌اند.
باز هم برگردیم به برخی مولفه های هویت جنبش سبز که پیش از این و به نقل از منشور جنبش مورد بحث قرار دادیم. همانطور که ملاحظه می‌کنید حتی از دیدگاه مسئولان سرکوب جنبش و در شرایطی که مواجهه و رویارویی جنبش – ضد جنبش در میدان در نقطه اوج قرار داشته‌، هویت جنبش تا آنجا تعمیق یافته که توانسته بر اندیشه و ذهن نیروی سرکوب نیز نفوذ کند و در حالی که دستگاه‌های تبلیغاتی سراسری تلاش می‌کرده‌اند با نسبت دادن اتهامات ناروا به جنبش‌ آن را در حد پروژه‌ای توطئه دشمن و بیگانه معرفی کنند، هویت جنبش نه تنها در دل و عقل و رفتار میلیون‌ها مشارکت‌کننده‌اش بلکه در قضاوت حامیان وضع موجود نیز رخنه کرده است.
همان‌طور که قبلا توضیح دادم، نام محقق این پژوهش را به خاطر ندارم اما مقاله را در فصلنامه مطالعات مدیریت نیروی انتظامی در پاییز سال ۸۹ می‌توانید بیابید. به دوستانی که به زودی آزاد می‌شوند توصیه می‌کنم این مقاله را حتما مطالعه کنند. به هرحال مطالعه میدانی درباره جنبش‌ها دشوار و یا حتی غیرممکن است و این یکی از معدود مطالعاتی است که منتشر شده است.
بحث ما درباره هویت جنبش هنوز در آغاز راه است و امیدوارم در جلسه آینده آن را ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله