سخن این بود که آیا انقلاب دستاوردی داشته است یا خیر؟ در مورد مساله دستاورد بحث فراوان است. به طورکلی نظر من این است که انقلاب یک کاتالیزور است و این ساختارها هستند که انقلاب را صاحب دستاوردهایی می کنند یا نمی کنند؛ اما چگونه؟
اگر به انقلاب های قرن جدید؛ یعنی انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب سوسیالیستی شوروی و انقلاب کوبا نگاه کنیم متوجه می شویم که با جنگهای استقلال یا استقلال چین یا الجزایر فرق دارند، و می بینیم که صرف انقلاب لزوما دستاورد روبه جلو ندارد.
ولی انقلاب گاه میتواند مانعی را از سر راه بردارد و زمینه را برای تحولات جدید و مدرن آماده کند که بهطور مشخص انقلاب کبیر فرانسه دارای چنین ویژگی بوده است، چرا که جامعه فرانسه مبانی، ساختارها و اندیشه هایی داشت که نظام سلطنتی مانع آن بود، ولی با برداشته شدن نظام سلطنتی راه هموار شد.
اگرچه انقلاب به لحاظ روشی دوران وحشت خود را نیز دارد، اما سوال این است که آیا فرانسه امروزی میتوانست بدون انقلاب به وجود بیاید؟
از طرف دیگر این ایده که انقلاب، به دستاورد ختم می شود با توجه به دستاورد انقلاب سوسیالیستی شوروی میتواند مورد نقد قرار بگیرد. انقلاب شوروی باعث شد که کشور شوروی از یک کشور عقب افتاده به یک کشور صنعتی مبدل شود، اما زیرساختهای مدنی در شوروی یا روسیه فراهم نبوده است.
شوروی به عنوان سرزمینی بزرگ و پهناور با سنت امپراطوری تزاری نتوانست بعد از پایان انقلاب سوسیالیستی کشور را به سمت دموکراسی هدایت کند. اگرچه روسیه را بعدها به قدرتی قوی تر از گذشته تبدیل کرد، اما با مقایسه انقلاب اکتبر شوروی و انقلاب کبیر فرانسه به عنوان دو انقلاب بسیار مهم در تاریخ بشر می توان گفت بیشتر یک کاتالیزور ناگزیر است نه انتخاب. این کاتالیزور ناگزیر زمینه را برای تغییر آماده می کند و خودش به خودی خود نمیتواند مثبت یا منفی تلقی شود، و البته این از دیدگاه من درباره این رویداد است.
برخی اما معتقد هستند چنین نیست و انقلاب اساساً محکوم است و به هیچ وجه نباید به دنبال اسقاط نظام سیاسی به شکل انقلابی بود، چرا که در خود خشونت و دوران ترور و وحشت دارد. این افراد هیچ گاه با هیچ انقلابی همراه نمی شوند و انقلاب اکتبر و انقلاب کبیر فرانسه را نیز از موضع نقد نفی آمیز بررسی می کنند.
در مقابل این گروه اما افرادی وجود دارند که معتقد هستند انقلاب رهایی بخش است و رهایی بخش بودن انقلاب زمینه را برای تحولات مثبت فراهم می کند، و کشور و جهان را دچار تغییر کرده و مردم را به آگاهی می رساند و این آگاهی می تواند به دموکراسی ختم شود.
در مورد انقلاب نظریات گوناگونی وجود دارد؛ به طور کلی مارکسیستها در مورد انقلاب دارای نظریات فربه و همچنین نظریات جزئی با دید طبقاتی و دید طرفدار عدالت برای اقشار محروم جامعه هستند.
ولی با توجه به همه این موارد، در مورد انقلاب ۱۳۵۷ چه می توان گفت؟ آیا انقلاب سال ۵۷ ایران را می توان رخدادی دستاوردساز برای تحولات ساختاری، اجتماعی و فکری در جامعه ایران دانست؟
انقلابی که در ایران، منطقه و جهان بسیار تأثیرگذار بود. مهم تر این که آیا میتوان انقلاب را به عنوان یک روش ناگزیر (از نظر من) یک نوع کاتالیزور دانست که بر شرایط اجتماعی، اقتصادی، ساختاری، روابط و فرهنگ مردم ایران تأثیر گذاشته است؟
به نظر من بر اساس آن نوع نگرش که انقلاب را کاتالیزور ناگزیر میداند، انقلاب ایران زلزله ای خاص از نوع خود در ایران و بعد در منطقه ایجاد کرد، که من به بخش ایران آن می پردازم.
انقلاب ایران به واسطه مذهبی بودن خود، ناخواسته با استقرار حکومت بعد از خودش که به نظر من اتصال دارد، کل سنت مذهبی ایران و سنت قدرت سیاسی ایران را به چالش کشیده است.
انقلاب در ایران ذهنها و دهانها را باز کرده است، و اقشاری جدید وارد تاریخ شدند و زمانی که خلقها یا مردم وارد تاریخ می شوند این ورود، ورود بهداشتی نخواهد بود، بلکه ورودی انفجاری است. این که این ورود چگونه مدیریت شود یک بحث است، ولی این ورود باعث می شود گاهی در حکومت ایران افرادی از هیچ به همه چیز می رسند، در حالی که لیاقت و توانی این که مثبت و مفید باشند را ندارند که این خود بحثی مجزاست.
به عبارتی انقلاب درها را برای ورود به قدرت، ثروت و حتی برای ورود به جامعه برای اقشار زیادی (به شرط خودی بودن) گشود و اگر انقلابی به عنوان یک روش ناگزیر رخ نمی داد این اقشار شانسی برای اشغال این پستها ، مقامها و موقعیت ها نداشتند.
انقلاب اما ذهنهای زیادی را برای تجدیدنظر در بخش زیادی از سنتهای مذهبی و فکری گشود. انقلاب، جامعه ایران را دچار یک تکان و زلزله ای از درون کرد که این زلزله تا به امروز آرام نشده است. انقلاب لایه هایی از مردم را وارد صحنه سیاست با همه فراز و نشیبهای خود کرد که می توانند جهت درستی به جامعه بدهند یا ندهند. به عبارتی انقلاب باعث یک دگرگونی در جامعه ایران شد، دگرگونی که در کنار اجزای گوارا، اجزای ناگوار بسیاری نیز در درون خود دارد. به عبارتی برای درک دستاوردهای این انقلاب باید گفت که انقلاب ایران هنوز آرام نشده تا بتوان به یک تحلیل نهایی درباره آن رسید، اما اگر انقلاب را کاتالیزوری ناگزیر بدانیم باید بیاندیشیم که انقلاب ایران دارای چه دستاوردهای مثبت و منفی بوده است.
امروز اتکا برخی به دوره خاصی از دوران پهلوی (بهخصوص دهه ۵۰) بعضی از مردم را در عمل به آن دوران خوشبین کرده است. ولی در عین حال تحولات عظیمی در جامعه ایران رخ داده که بازگشت به آن دوران را منتفی می کند،
اما به عبارتی انقلابی مثبت است که بازگشت به گذشته را منتفی و راه آینده را بهتر کند.
به نظر من بازگشت به گذشته و راه آینده در ایران هر دو در نقطه ابهام است؛ یعنی نمی توان گفت که اساساً همه آن چه بوده است منفی بوده و یا همه آن مثبت بوده است. ما در یک تعادل گرگ و میشی زیست می کنیم و شاید این شرایط طبیعی یک انقلاب باشد. همان طور که گفتم انقلاب به عنوان یک کاتالیزور ناگزیر به مدیریت و تیزهوشی مردم و ساختارها بستگی دارد.
به زعم من اگر بازگشت به گذشته در ایران صورت گیرد این بار یک فروپاشی اجتماعی صورت می گیرد که آن زمان می توان گفت بر انقلاب مهر باطل می خورد؛ اما اگر راه به سمت جلو باز شود انقلاب با همه دردسرهای خود، باز هم دستاوردی را به عنوان یک کاتالیزور ناگزیر خلق کرده است. این امر هم به تلاش مردم نیاز دارد. در این مدت مردم هنوز برای ازادی و دموکراسی تلاش می کنند
اما فراموش نکنیم انقلاب کاتالیزور نا گزیر است نه صرفا انتخاب.