مهدی حاجتی اکنون شهرتی درخورِ شرافتش یافته است بیآنکه خود ذرهای در جستجوی نام و نان باشد. همه میدانند که او ضد فساد است؛ و شجاع و بیباک؛ و بدون مرزبندی میان شهروندان با هر عقیدهای. او بسیار زود و در جوانی به این همه رسیده است. به یک دلیل ساده: او نمایندۀ یک جنبش اجتماعیِ دراز دامنِ ایران است و از انگشتشمار نمایندگان این جنبش که شاید از روی تصادف یا از بلنداقبالیِ مردمی که به او رأی دادند، توانست به یک نهاد مدیریتی راه یابد. کم نبودند کسانی که با حضور او از روی خشم دندان ساییدند و وجودش را مزاحم دیدند. حق با آنها بود.
فسادناپذیری در دوره ای که «فاجعۀ پلید مصلحتپرستی» چنان همهگیر شده که قبح و عارش فرو ریخته است، مزاحمتی است افشاگر. نه فقط افشاگر آنانی که دستی دراز به تجاوز و تطاول دارند. افشاگر آنانی که بیصدا و آرام نظارهگر این همه هستند و سر به سلامت از زندگیِ پرآسیب میبرند نیز هست. مهدی حاجتی اکنون حجت موجه پاکدستی و راستآیینی است و اثباتِ بیهرگونه مجاملهی این واقعیت که مشی و مرام او ً”بر خلاف موج، زیستن و رفتن” است و لاجرم در خور مجازات حبس و زندان. حاجتی در زمرۀ صد امضاکنندۀ بیانیۀ «اصلاحِ اصلاحات» بود و میدانست به راست آوردن این مدار کج و بیسامان به لقلقۀ زبان و ترجیعبند بیرمقِ «اصلاحات اصلاحات»، در اشعار ناموزون و بیقافیۀ سیاستمداران بوروکراسیزده و خوشنشین، حاصل نخواهد شد. از این رو چشماندازی داشت و دارد، فراتر از محدودهای که سبکبارانِ “ساحلهای سیاستِ معاملهگر و دلال” ترسیم میکنند. حبس و زندانِ ناموجه مهدی حاجتی بنا به سابقۀ تمامی این سالها، جز بر مقام و شأن این جوانِ آزاده نخواهد افزود. او زاده و برخاسته از شهری است که پیرمعان و راهنمای بزرگِ معنوی آن قرنها پیش سرود:
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن/ محتاج جنگ نیست برادر نمیکنم