مصدق يك فرآيند است

روزنامه اعتماد – علي طجوزي

گويي معجزه يي رخ داده بود كه دولت دكتر مصدق مي توانست در مقابل همه اين بحران سازي ها مقاومت و از سقوط خود جلوگيري كند. اين يعني اينكه دولت مصدق از نظر معنوي پيروز شده و به واسطه پشتيباني مردم، همچنان پابرجا باقي مانده بود
استقلال، دموكراسي و عدالت اجتماعي از اصول مصدقي است. دكتر مصدق هم در سخنراني هايش اين مبناها را داشت و هر فردي كه به اين اصول باور داشته باشد، در زمره حاميان مصدق قرار مي گيرد. مهم آن است كه شما به دو اصل «ملي» و مصدقي كه استقلال و دموكراسي است، پايبند باشيد
نفت، مصدق، كودتا: كلماتي كه در تاريخ معاصر ايران در هم تنيده شده اند. البته بيراه هم نيست چراكه هم نفت در دوران زمامداري مصدق ملي شد و هم دولت وي طي كودتايي سقوط كرد و او را تا آخر عمر خانه نشين. درباره علل و دلايل سقوط دولت مصدق نظرات متفاوتي مطرح هست. برخي تحليلگران تنها كودتا را عامل سقوط دولت وي مي دانند و برخي ديگر وضعيت اقتصادي دولت و مشي سياسي اش را. فريد مرجايي، تحليلگر و پژوهشگرتاريخ معاصر ايران معتقد است مجموعه يي از عوامل داخلي و خارجي موجبات سقوط دولت دكتر مصدق را فراهم كردند.
وي همچنين درباره مصدق مي گويد: مصدق پيشواي نهضت ملي است اما متعلق به شخص يا حزب خاصي نيست بلكه متعلق به كشور ايران است. ضمير ناخودآگاه جامعه ايران هم اين باور را قبول دارد. ايشان برجسته ترين نماد گفتمان ضد استعماري است.
آنچه در پي مي آيد گفت و شنود «اعتماد» با فريد مرجايي است. او كودكي و جواني اش را به واسطه دايي اش محمد نخشب، بنيانگذار «نهضت خدا پرستان سوسياليست» گره خورده با مصدق و نهضت ملي مي داند.

دكتر مصدق به واسطه چندين سال حضور در مجلس ملي، از فضاي سياسي كشور آگاه بود، زماني كه سمت نخست وزيري را قبول كرد چه رويه يي در پيش گرفت كه به تدريج بحران سازي عليه دولتش آغاز شد؟

بحران سازي در مقابل دولت مصدق يك جريان سيستماتيك بود يعني مخالفان با برنامه پيش مي رفتند. به اين معنا كه در وهله اول مطبوعات را در اختيار مي گيرند و بعد از نظر اقتصادي كشور را در شرايطي قرار مي دهند كه مردم در مضيقه قرار بگيرند و بعد شرايط نابسامان اقتصادي را در مطبوعات منعكس مي كنند و با تشديد آن، ياس عمومي ايجاد مي كنند تا ضمير جامعه احساس كند كه شرايط بحراني است و اگر دولت ديگري بيايد (حتي غير دموكراتيك و نظامي)، اوضاع بهتر مي شود. پس بحران سازي قبل از 30 تير شروع شده بود. وقتي نفت در ايران ملي شد، انگليس نفت ايران را تحريم كرد و شرايط به گونه يي پيش رفت كه ديگر هيچ كشوري از ايران نفت نمي خريد. انگليسي ها مي خواستند با اين تحريم ها، دولت دكتر مصدق را از نظر اقتصادي عقيم كنند. اين خيلي مهم است چرا كه وقتي دولتي از نظر اقتصادي ناتوان مي شود به تدريج و به شكلي طبيعي سقوط مي كند. اما با وجود همه اينها، گويي معجزه يي رخ داده بود كه دولت دكتر مصدق مي توانست در مقابل همه اين بحران سازي ها مقاومت و از سقوط خود جلوگيري كند. اين يعني اينكه دولت مصدق از نظر معنوي پيروز شده و به واسطه پشتيباني مردم، همچنان پابرجا باقي مانده بود. بايد توجه داشت كه دكتر مصدق پيش از پذيرفتن اين سمت گفته بود كه به شرطي نخست وزيري را قبول مي كند كه بتواند قانون ملي شدن نفت را اجرا و انتخابات آزاد برگزار كند. در واقع پس از حركت به سمت اجرايي كردن خواسته هايش كساني كه منافع خود را از دست رفته مي ديدند، اقدام به ايجاد بحران براي دولت وي كردند.

در دولت چطور، آيا افراد و گروه هايي بودند كه به اين بحران سازي ها دامن بزنند؟

هر چند شبكه مظفر بقايي در ساختار دولت مصدق سمتي نداشت اما در جريان بحران سازي ها و از طريق مجلس مشاركت داشت. بقايي در ابتدا از حاميان مصدق به شمار مي رفت اما به تدريج با او زاويه گرفت. دولت هاي بيگانه به شكلي جدي سعي مي كردند با پايگاه هايي كه در اختيار داشتند، بين اعضاي نهضت ملي و حاميان آن اختلاف افكني كنند، چرا كه به اين اطمينان رسيده بودند تا زماني كه اعضاي نهضت ملي اتحاد خود را حفظ كنند، انگليس، امريكا و ستون پنجم آنها كاري از پيش نخواهند برد. اين اختلاف افكني ها به تدريج كارساز افتاد و شخصيت هاي مهمي چون آيت الله كاشاني كه احساس مي كرد حيطه نفوذش در تصميم گيري ها كاسته شده است از دكتر مصدق فاصله گرفتند و به اين شكل، شكاف در نهضت ملي آغاز شد.

به نظر مي رسد دكتر مصدق در برخي مواقع به قانون و رسوم مرسوم ومعمول عمل نمي كرد و راه ديگري پيش مي گرفت. به عنوان مثال گزارش دادن از طريق راديو به مردم و ناديده گرفتن مجلس. اين اقدامات عوام گرايي و تهييج مردم يا عملي پوپوليستي نبود؟

در آن مقطع نوعي طرز تفكر جبري حاكم شده بود و ناتواني هاي اجتماعي به همراه بحران سازي هاي متعدد براي دولت، شرايط ويژه يي را براي كشور به وجود آورده بود. در اين شرايط، چندين طرز فكر فضاي سياسي ايران را شكل مي داد. نوعي طرز تفكر به امثال رزم آرا برمي گشت كه در مقابل ايده ملي شدن نفت بيان مي داشتند كه ايران حتي نمي تواند آفتابه بسازد! طرز تفكر ديگر متعلق به حزب توده بود كه البته براي ما قابل احترام اند چون آنها هم آرمان هايي را دنبال مي كردند. توده يي ها معتقد بودند كه جهان دو گزينه دارد و آن اينكه اگر با استعمار همراه نيستيد پس لاجرم گزينه ديگري جز قرار گرفتن در گروه شرق نداريد. پراكسيس دكتر مصدق به عنوان الگو اين بود كه اسير قضا و قدر نيستيم، بلكه با ابتكار مهار زندگي اجتماعي- سياسي خود را به دست مي گيريم و اينكه چه چيزي امكان پذير است. به نظر من دكتر مصدق كار بزرگي را صورت داد كه در اين شرايط دو قطبي، طرز تفكر ديگري را تعريف كرد. اينكه وابستگي نه به شرق و نه به غرب را از اصول اساسي براي رسيدن به توانمندي ايران ناميد. در واقع شعار «نه شرقي و نه غربي» از همان جا مي آيد. جنبش غيرمتعهد ها هم دقيقا مدلي از طرز تفكر دكتر مصدق است. نوع برخورد دكتر مصدق با مجلس هفدهم نيز از حجم بحران سازي ها و كارشكني هاي مخالفان بر مي آمد. از يك سو مطبوعاتي كه تحت نفوذ سرويس هاي اطلاعاتي بيگانه بودند (مثل شبكه بدامن)، مدام تبليغات مي كردند و از سوي ديگر ايران نمي توانست نفتش را بفروشد. در اين ميان گروه هاي ديگر مدام بر بحران ها مي افزودند اما باز هم دولت پابرجا بود و سقوط نمي كرد چون هم مردم پشتيبان دولت بودند و هم دكتر مصدق سياستمداري هوشيار بود. بگذاريد واقعي بگويم كه دكتر مصدق براي ما يك شخصيت صرف نيست و به يك فرآيند وسيع تبديل شده و وقتي مي گوييم مصدق، گويي داريم به تجلي آرمان هاي عدالت خواهانه ايران و حيثيت تاريخي و مهم تر اينكه به يك الگو فكر مي كنيم.

منظور از به كار بردن ضمير «ما» ملي مذهبي ها هستند؟

خير. من اين باور را تنها به ملي مذهبي ها محدود نمي كنم. استقلال، دموكراسي و عدالت اجتماعي از اصول مصدقي است. دكتر مصدق هم در سخنراني هايش اين مبناها را داشت و هر فردي كه به اين اصول باور داشته باشد، در زمره حاميان مصدق قرار مي گيرد. براي بررسي اقدام دكتر مصدق در دادن گزارش به مردم از طريق راديو ابتدا به ساكن بايد به بررسي اجمالي مجلس هفدهم بپردازيم.

ملي مذهبي ها خودشان را وارث بلافصل مصدق مي دانند؟

مهم آن است كه شما به دو اصل «ملي» و مصدقي كه استقلال و دموكراسي است، پايبند باشيد. نمي شود يك اصل را فداي ديگري كرد. تمسك جويي يا ارتباط غيرمستقيم با نهادها يا قدرت هاي استعماري و بيگانه در راه حصول آزادي، نفي مقوله استقلال است. مذهبي بودن يا نبودن الزاما آن را نمي رساند. در زمان مبارزات نهضت ملي صنعت نفت، تعداد زيادي از روحانيون يا عضو شوراي جبهه ملي بودند، يا از آن حمايت مستقيم معنوي مي كردند. از طرف ديگر، بودند روحانيوني كه يا از كودتاي 28 مرداد حمايت كرده، يا در مقابل آن سكوت كردند.
مصدق پيشواي نهضت ملي است اما متعلق به شخص يا حزب خاصي نيست بلكه متعلق به كشور ايران است. ضمير ناخودآگاه جامعه ايران هم اين باور را قبول دارد. ايشان برجسته ترين نماد گفتمان ضد استعماري است.

مسلما نمي توان با جهان پيرامون قطع رابطه كرد. شايد سخن افرادي كه از پوپوليست بودن دكتر مصدق مي گويند اين باشد كه مي بايد با حفظ استقلال ملي، به تعامل با غرب كه بسياري از مصداق هاي زندگي اجتماعي از آنجا ناشي شده است هم پرداخت.

بله، منتها «جهان پيرامون»، با تعداد معدودي از كشورهاي زورگو و فزون طلب غربي متفاوت است. رابطه ايران با اكثر كشورها بايد حسنه باشد كه همين طور هم هست. اگر آنهايي كه با تحريم هاي گسترده هدف و برنامه هاي بحران سازي و فروپاشي جامعه مدني ايران را در نظر دارند، به «استقلال ملي» احترام نگذاشته اند. در بعد ديگر، ما مي توانيم در اين خصوص به ديدگاه جلال آل احمد در كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران» رجوع كنيم. او در اين كتاب مورد ديگري را مي گويد و مي نويسد: «روشنفكر – منظور روشنفكر عرفي است – در ايران كسي است كه به اسم برداشت علمي اغلب برداشت استعماري دارد و آزادي انديشي را نه در قبال حكومت ها بلكه درقبال اسطوره هاي ملي و مذهب و اخلاق و آداب اعمال مي كند. بيش از اينكه متوجه باشند كه در يك حوزه نيمه استعماري عمل مي كنند گمان كرده اند كه در حوزه متروپل به سر مي برند و بي توجه به مقاصد استعماري غرب و بي توجه به اصالت هاي سنتي و بومي كه اغلب هدف اصلي هجوم استعمار بوده گام بر مي دارند.»

در ميان انديشه هاي مصدق و انقلاب اسلامي نقطه اشتراكي وجود دارد؟

ما در انقلاب 57 به يكي از آرمان هاي مصدق يعني «استقلال» رسيديم اما هنوز به دموكراسي عميق نرسيده ايم. البته دخالت هاي چند كشور سلطه طلب شرايط را براي جوامع در حال انتقال به دموكراسي امنيتي و بسيار مشكل مي كند. به عبارت ديگر، دخالت سلطه جهاني، عامل مزاحم براي ديناميسم دروني و سير روند طبيعي توسعه دموكراسي در منطقه ما و امريكاي لاتين بوده است. در سال 2001 دولت بوش در كودتا عليه چاوس ونزوئلادست داشت. دقيقا به خاطر شرايط دفاعي و امنيتي، بعد از چند روز چاوز توانست به قدرت بازگشته و جنبش بوليواري را رهبري كند. دولت امريكا در سال 2009 دولت كودتايي هندوراس را به رسميت شناخت، ولي سازمان منطقه يي امريكاي لاتين، دولت كودتايي هندوراس را به رسميت نشناخت. 25 سال بعد از كودتا تا انقلاب 57 هيچ فردي حتي نمي توانست اسمي از مصدق ببرد اما نام و منش او زنده ماند چرا كه در وجدان آگاه و بيدار و انتقادي جامعه وجود داشت. مصدق، بروز بيروني آمال هاي رهايي بخش ما نسبت به آزادي، استقلال و عدالت اجتماعي بود. من يقين دارم كه جامعه ايران به اين اهداف استقلال و دموكراسي با گرايش بومي دست خواهد يافت و تا آن زمان، «نهضت ادامه دارد.»

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله