مصدق سوسیال دموکرات بود

از يك جهت ليبرال بود و هيچ فردي به اندازه او به آزادي انديشه و احزاب اعتقاد نداشت. نمونه اش مقاومت او در مقابل فشارها براي انحلال حزب توده است. ولی سپهر “لیبرال” برای وی فقط نقطه شروع و نقطه عزیمت بود، چرا که اعتقاد دکتر مصدق به دموکراسی عمیق تر از برداشت “لیبرال” بوده، و هدف وی مشارکت دادن واقعی و حداکثری مردم در فرآیند سیاسی/اجتماعی بود. مشخصا این به «سوسیال دموکراسی» نزدیک است.

گفتگو از علی طجوزی – روزنامه تعادل

اجازه بدهيد از 30 تير 1331 شروع كنيم. زماني كه دكتر مصدق از حمايت گسترده مردمي برخودار شد و توانست بار ديگر به ساختار قدرت برگردد. بعد از اين تاريخ و در طي يكسال كه تا كودتاي 28 مرداد زمان باقي بود، چه اتفاقي روي داد كه دولت ملي سقوط كرد و ساختار قدرت در ايران رنگ و بوي ديگري به خود گرفت؟

سوال خوب و مهمي است. درست است كه 30 تير 31 و 28 مرداد 32 از نظر تاريخي به هم نزديك اند اما نكته اين جاست كه اين دو تاريخ، دو مقطع برهه زماني خيلي متفاوتي است و سير تحولات در اين دو بازه زماني شتاب بيشتري به خود گرفته بود. نزاع بین جبهه ضد استعماری نهضت ملی و پایگاه های استعماری عمیق تر شده، برنامه های بحران سازی و مقدمات کودتا بین 30 تیر 1331 و 28 مرداد 1332 بطور پنهانی و متشکل به مرحله های وسیعتری رسیده بود. جامعه ايران ديگر همان جامعه قبلي نبود. دليل اينكه 30 تير مردم به خيابان ها ريخته و مقاومت كردند اين بود كه دكتر مصدق در پي در اختيار گرفتن وزارت جنگ بود. چرا كه دولت منتخب مردم است و طبق قوانين مشروطه و دموكراسي، در نهایت ارتش و قدرت نظامي بايد به دولت منتخب مردم پاسخگو باشد نه به يك قدرت بيگانه و یا قدرتی ما فوق جامعه مدني. اين در حالي است كه رضا شاه همواره به محمدرضا شاه مي گفت كه ارتش را هميشه داشته باشد چون ارتش قدرت عريان است. رضا شاه و امثالهم دركي از جامعه مدني نداشتند و كنترل را تنها در قدرت عريان مي ديددند. يعني قدرت را در مجلس نمي ديدند. از طرفي بحران سازي براي دولت ملي مصدق شروع شده بود. اين بحران سازي چندين منشا داشت. از يك سو دولت هاي بيگانه و از سوي ديگر نيروهاي داخل كشور بودند كه به نحوي هر كدام بحران سازي را عليه دولت دكتر مصدق شروع كرده بودند تا در اين پروسه بحران سازي، دولت از درون بپاشد. دليلشان هم اين بود كه دولت مصدق پروژه اي ملي را دنبال مي كرد و مي گفت كه نفت و منابع زيرزميني ايراني، حق ايران است و حق «حاكميت ملي» التزام مي كند كه نفت را در اختیار و کنترل کشور ایران قرار داده و «ملي» كند. بسياري از منتقدين دكتر مصدق مي گويند كه او نتوانست در معاملات خوب عمل كند در حالي كه اينطور نيست چون دكتر مصدق مساله كنترل نفت را جز حاكميت ملي مي ديد. اينجور نبود كه مثلا به او 5 دلار بيشتر بدهند او كنار بيايد. دكتر مصدق معتقد بود كه تنها زماني جامعه ايران مي تواند از لحاظ معنوي و سياسي توانمند شود كه روابط و مناسبات استعماري كه نفت سرمنشا بسياري از آنها بود، قطع شود. با اين خط فكري طبيعي بود كه يكسري از نيروهاي داخلي و نيروهاي استعمار گر انگليس و آمريكا عليه دولت ملي تحريك شوند و دست به بحران سازي بزنند.

نيروهاي داخلي مخالف دولت ملي از چه طيف هايي بودند؟

وقتی ما با ستون پنجم و پایگاه های دول استعماری در ساختار حاکمیت یک کشور روبرو هستیم مساله “داخل و خارج” طبیعتا مبهم و بغرنج می شود. در حقیقت اینجا است که مقوله استقلال در نهضت ها اهمیت خاصی پیدا می کند. از طرف دیگر، گروهي از مخالفان را فيودال ها و زمين داران تشكيل مي دادند چرا كه براي اولين بار و در دولت مصدق مقرر شده بود كه زمين داران بخشي از درآمدشان را براي بهبود وضع كشاورزان و توسعه اختصاص دهند. اين موضوع به منافع فيودال ها ضربه مي زد بنابراين اين گروه در مقابل دولت ملي قرار داشتند. درباريان هم گروه ديگر را تشكيل مي دادند. برخي از افسران ارتش نيز در جهت بحران سازي عليه دولت ملي عمل مي كردند و با نمايندگان انگليس و آمريكا جلساتي را در اين راستا برگزار مي كردند كه در نهايت باعث شد تا دكتر مصدق تعدادی از آنها را زودتر از موعد بازنشسته كند. بعدا از اتفاقات 9 اسفند سرلشکر افشارطوس بعنوان رئیس شهربانی دولت مصدق در مقابل همین توطئه ها و تحریکات آنها مقاومت می نمود. به همین جهت، و بخاطر ایجاد بحران و نا امنی در کشور، کودتاچیان افشارطوس را ربوده و ترور نمودند.

مسلما دكتر مصدق به واسطه چندين سال حضور در مجلس ملي، از فضاي سياسي كشور آگاه بود، زماني كه سمت نخست وزيري را قبول كرد چه رويه اي را پيش گرفت كه به تدريج بحران سازي عليه دولتش آغاز شد؟

دكتر مصدق گفته بود كه به شرطي نخست وزيري را قبول مي كند كه بتواند قانون ملي شدن نفت را اجرا و انتخابات آزاد برگزار كند. بحران سازي در مقابل دولت مصدق يك جريان سيستماتيك بود يعني مخالفان با برنامه پيش مي رفتند. به اين معنا كه در وهله اول مطبوعات را در اختيار مي گيرند و بعد از نظر اقتصادي كشور را در شرايطي قرار مي دهند كه مردم در مذيقه قرار بگيرند و بعد شرايط نابسمان اقتصادي را در مطبوعات منعكس مي كنند و با تشديد آن، ياس عمومي ايجاد مي كنند تا ضمير جامعه احساس كند كه شرايط بحراني است و اگر دولت ديگري بيايد (حتی غیر دموکراتیک و نظامی)، اوضاع بهتر مي شود. پس بحران سازي قبل از سي تير شروع شده بود. وقتي نفت در ايران ملي شد، انگليس نفت ايران را تحريم كرد و شرايط به گونه اي پيش رفت كه ديگر هيچ كشوري از ايران نفت نمي خريد. انگليسي ها مي خواستند با اين تحريم ها، دولت دكتر مصدق را از نظر اقتصادي عقيم كنند. اين خيلي مهم است چرا كه وقتي دولتي از نظر اقتصادي ناتوان مي شود به تدريج و به شكلي طبيعي سقوط مي كند. اما علی رغم همه اينها، گويي معجزه اي رخ داده بود كه دولت دكتر مصدق مي توانست در مقابل همه اين بحران سازي ها مقاومت و از سقوط خود جلوگيري كند. اين يعني كه دولت مصدق از نظر معنوي پيروز شده بود و به واسطه پشتيباني مردم، همچنان پابرجا باقي مانده بود.

آيا در دولت دكتر مصدق هم افراد و گروه هايي بودند كه به اين بحران سازي ها كمك كنند؟

هرچند شبکه مظفر بقايي در ساختار دولت مصدق سمتي نداشت اما در جريان بحران سازي ها و از طريق مجلس مشاركت داشت. بقايي در ابتدا از حاميان مصدق به شمار مي رفت اما به تدريج با او زاويه گرفت. دولت هاي بيگانه به شكلي جدي سعي مي كردند تا با پايگاه هايي كه در اختيار داشتند، بين اعضاي نهضت ملي و حاميان آن اختلاف افكني كنند چرا كه به اين اطمينان رسيده بودند تا زمانيكه اعضاي نهضت ملي اتحاد خود را حفظ كنند، انگليس، آمریکا و ستون پنجم آن ها كاري از پيش نخواهند برد. اين اختلاف افكني ها به تدريج كارساز افتاد و شخصيت هاي مهمي چون آيت الله كاشاني كه احساس مي كرد حيطه نفوذش در تصميم گيري ها كاسته شده است از دكتر مصدق فاصله گرفتند و به اين شكل، شكاف در نهضت ملي آغاز شد.

نابساماني شرايط اقتصادي چه تاثيري بر سقوط دولت دكتر مصدق داشت؟ آيا اين گونه نبود كه مردم از دولت نااميد شده باشند؟

خير مردم دچارسردرگمي نشدند و پشتيباني خود را از دولت ملي ادامه مي دادند. مردم از دعوت نخست وزیر دکتر مصدق برای خرید اوراق قرضه ملی بطور وسیع و چشمگیری حمایت نمودند. در سي تير مردم به خيابان ها آمدند و مقاومت كردند چون يك يكپارچگي وجود داشت. در 25 تير علا، وزير دربار به ملاقات آيت الله كاشاني رفته بود تا از او بخواهد در جريان استعفاي دكتر مصدق از او حمايت نكند در حالي كه آيت الله نمي پذيرد و مي گويد كه دولت مصدق، دولتي قانوني است و بار ديگر حمايت خود را نشان مي دهد. اما به تدريج كه بحران سازي ها شتاب بيشتري مي گيرد و اختلاف افكني به درون نهضت ملي كشيده مي شود شرايط با گذشته تفاوت پيدا مي كند به نحوي كه ديگر همه چيز تغيير مي كند ضمن اينكه برنامه بحران سازی «آژاکس» بطور پنهانی در حال شکل گیری و اجرا بود.

يعني شرايط اقتصادي، سياسي و اجتماعي در تصميمات مردمي تاثير مستقيم دارد

بله. سازمان هاي اطلاعاتي انگليس و آمريكا يك دپارتمان جنگ رواني دارند كه هدفش به نهايت رساندن سردرگمي و نا امیدی در بين مردم است. و این در کودتا های مختلف که از آژاکس الگو گرفته بودند مثل گواتمالا، برزیل، اندونزی و شیلی جامه عمل پوشید. به اين ترتيب، مردم در روز موعود اول دچار ياسي وافر مي شوند و از آنجايي كه در يك برنامه از پيش طراحي شده، ارتباطشان با يكديگر و با رهبرانشان قطع شده است، امكان برقراري تجمعات تاثيرگذار را پيدا نمي كنند و به اين شكل در مقابل كودتا تسليم مي شوند. پس 30 تير، 28 مرداد نيست. به اين معنا كه اين بحران ها همان بحران هاي اوايل دولت مصدق نيست.

سوالي كه اينجا پيش مي آيد اين است كه آيا مردم به آن مرز پختگي نرسيده بودند كه خودشان اختيار كار را در دست بگيرند؟ يا از شرايط روز كشور آگاهي مناسبي نداشتند؟

خير اين گونه نيست. نيروهاي استعماري به شكلي مطالعه شده شرایط را تحت كنترل خودشان گرفته بودند. البته در اين مدت مقداري نااميدي بين مردم ايجاد شده بود. اختلافي بين آيت الله كاشاني و دكتر مصدق هم در افزايش اين نااميدي خيلي تاثير داشت. اگر آقايان حائری زاده، مكي و بقايي در دام خويش تني نمي افتادند جبهه ملي شكست نمي خورد. شبكه اطلاعاتي – امنيتي آمريكايي و انگليسي داشتند كار خودشان را مي كردند و نيروهاي داخلي هم همين طور به بحران سازي ها ادامه مي دادند اما با اين حال دولت مصدق، يك دولت معمولي نبود بلكه نماينده يك جبنش وسیع ملي بود كه پايگاه مردمي اش را به اين سادگي ها از دست نمي داد. روز موعود يا روز كودتا در سناریوهای سرنگونی يك روز مهم است. فقط جنبه معنوي ندارد، بلكه صحنه عملیات جنبه نظامي هم دارد. در روز 28 مرداد اگر جريان نظامي خنثي بود مردم مي توانستند همانند 25 مرداد و سي تير در مقابل كودتا بايستند و از موفقيت آن جلوگيري كنند. اين كودتا برنامه ريزي شده بود. در روز كودتا همه تلفن هاي دفتر نخست وزيري و منطقه بازار قطع شده بود تا با انفصال ارتباط مردم با رهبرانشان، امكان تجمع از بين برود. بعنوان مثال، ژنرال آمریکایی جورج کارول متخصص شورش خیابانی و کارگردانی و کنترل صحنه خیابان، چند هفته قبل از 28 مرداد وارد تهران شده و با عوامل سیا در ارتش شروع به هماهنگی می کند (برای توضیح بیشتر رجوع کنید به مقاله نگارنده). 1

انتقادي كه بسياري از اقتصاددانان و سياسيون به دولت مصدق وارد مي دانند اين است كه ملي كردن نفت در شرايطي صورت گرفت كه هنوز ساز و كارهاي مناسب آن وجود نداشت و به اين ترتيب، نفت به سمت دولتي شدن پيش رفت كه در ادامه باعث ايجاد فاصله هاي طبقاتي شد. شما اين نظر را چگونه ارزيابي مي كنيد؟

من تعجب مي كنم كه چرا اين گفتمان ها خيلي ضعيف و غيرتاريخي اند. اين نشان دهنده اين است كه استنباط ضعيفي از تحولات آنروز وجود دارد. ملي كردن صنعت نفت توسط دولت ملي در واقع واكنشي بود به امتيازهاي استعماري كه پيش از آن تاريخ به دولت انگليس داده شده بود. ماده قانون مربوط به ملي شدن صنعت نفت كه به يك جنبش ضد استعماري در ايران تبديل شده بود اين خط فكري را دنبال مي كرد كه نفت جز منابع زيرزميني ايران است و بايد متعلق به ايران باشد نه يك دولت خارجي و استعماري بيگانه. بحث دكتر مصدق اين نبود كه نفت بايد دولتي باشد يا خصوصي يا نيمه خصوصي بلكه در درجه اول سخن از ايراني بودن نفت بود. براي اين است كه به آن ملي مي گفتند. ملي بودن نفت يعني دولت ايران به نمايندگي از مردم ايران، كنترل نفت را در اختيار خود داشته باشد. بنابراين از نظر تاريخي، اين بحث كه شركت نفت خصوصي باشد بعد ها و اخیرا مطرح مي شود. معناي اين كنش ها را در بستر زمان خودش بايد بررسي كرد. بدترين كار اين است كه گذشته را با نارضایتی ها و انگ هاي امروز بررسي كنيم. دكتر مصدق معتقد بود كه دموكراسي يك پروسه است و مدام در نطق هايش اعلام مي كرد كه اين يك فرايند است و تنها در صورتي مي توانيم به شرايط بهتري دست پيدا كنيم كه اصول دموكراسي را رعايت كنيم كه ملي كردن نفت نيز در اين تعريف از خودمختاری، حاکمیت ملی و دموكراسي به خوبي معنا مي يافت.

از سوي ديگر اين انتقاد هم به دكتر مصدق وارد مي شود كه در برخورد با مجلس هفدهم رويه اي قهري را در پيش گرفت. براي نمونه براي دادن گزارش از روند مذاكرات درباره مساله نفت، با ناديده گرفتن مجلس، از طريق راديو و به صورت مستقيم آن گزارش را با مردم در ميان گذاشت. اين رفتارها جنبه پوپوليستي نداشت؟

اول بايد ديد كه منتقدان اين حركت مصدق چه تعريفي از پوپوليسم دارند. مصدق يك روزه مصدق نشد. او در طول سال ها، فعاليت هاي مدني و روشنگري داشت و دست عوامل پهلوي و استعمارگران رادر مجلس رو مي كرد. جنبشي كه او نمايندگي مي كرد بر مشاركت مردمي، توسعه جامعه مدني و عرصه عمومي استوار بود. مصدق وقتي نخست وزير شد اولين بخشنامه اش به شهرباني اين بود كه از اين به بعد مطبوعات آزادند تا از شخص من و دولت من هر انتقادي مي خواهند بكنند و به خاطر اين انتقادات نبايد مشكلي برايشان پيش بيايد. وی سمت ریاست سانسور مطبوعات در شهربانی (محرم علی خان) را که بوسیله رضا شاه مستقر شده بود، برکنار کرد. من اسم اين گونه از فعاليت ها را اقدام پوپوليستي نمي گذارم بلكه آن را سكوي شروع فعاليت گسترده مطبوعات مي دانم. دموكراسي بايد واقعي باشد نه زينتي. قوانيني كه دكتر مصدق در پي عملي ساختن آنها بود در راستاي همان تعهدي بود كه با مردم داشت و به هيچ وجه نمي توان نام آنها را اقدام پوپوليستي گذاشت.

شايد موردي تر همان گزارش دادن از طريق راديو به مردم و ناديده گرفتن مجلس هفدهم در اين موضوع باشد

بگذاريد واقعي بگويم كه دكتر مصدق براي ما يك شخیت صرف نيست و به يك فرايند وسیع تبديل شده و وقتي مي گوييم، مصدق گويي داريم به تجلی آرمانهای عدالت خواهانه ایران و حيثيت تاريخي و مهم تر اینکه به يك الگو فكر مي كنيم.

منظور شما از به كار بردن ضمير «ما» ملي مذهبي ها اند يا بخش عمده اي از مردم ايران؟

خير. من اين باور را تنها به ملي مذهبي ها محدود نمي كنم. استقلال، دموکراسی و عدالت اجتماعي از اصول مصدقي است. دكتر مصدق هم در سخنراني هايش اين مبناها را داشت و هر فردي كه به اين اصول باور داشته باشد، در زمره حاميان مصدق قرار مي گيرد. براي بررسي اقدام دكتر مصدق در دادن گزارش به مردم از طريق راديو ابتدا به ساكن بايد به بررسي اجمالي مجلس هفدهم بپردازيم.

از رهگذر بررسي مجلس هفدهم مي توانيم به نقش طرز فكرهاي مختلف كه سپهر سياسي آن زمان ايران را شكل مي داد برسيم. چه شرايطي روبروي دولت مصدق بود كه برخوردهايي نظير دادن گزارش از طريق راديو را باعث مي شد؟

در آن مقطع نوعي طرز تفكر جبري حاكم شده بود و ناتواني هاي اجتماعي به همراه بحران سازي هاي متعدد براي دولت، شرايط ويژه اي را براي كشور به وجود آورده بود. در اين شرايط، چندين طرز فكر فضاي سياسي ايران را شكل مي داد. نوعي طرز تفكر به امثال رزم آرا برمي گشت كه در مقابل ايده ملي شدن نفت بيان مي داشتند كه ايران حتي نمي تواند آفتابه بسازد! طرز تفكر ديگر متعلق به حزب توده بود كه البته براي ما قابل احترام اند چون آنها هم ارمان هايي را دنبال مي كردند. توده اي ها معتقد بودند كه جهان دو گزينه دارد و آن اينكه اگر با استعمار همراه نيستيد پس لاجرم گزينه ديگري جز قرار گرفتن در گروه شرق نداريد. پراکسیس دکتر مصدق بعنوان الگو این بود که اسیر قضا و قدر نیستیم، بلکه با ابتکار مهار زندگی اجتماعی/سیاسی خود را به دست می گیریم، و اینکه چه چیزی امکان پذیر است. به نظر من دكتر مصدق كار بزرگي را صورت داد كه در اين شرايط دو قطبي، طرز تفكر ديگري را تعريف كرد. اينكه وابستگي نه به شرق و نه به غرب را از اصول اساسي براي رسيدن به توانمندي ايران ناميد. در واقع شعار «نه شرقي و نه غربي» از همان جا مي آيد. جنبش غير متعهد ها هم دقيقا مدلي از طرز تفكر دكتر مصدق است. نوع برخورد دكتر مصدق با مجلس هفدهم نيز از حجم بحران سازي ها و كارشكني هاي مخالفان بر مي آمد. از يك سو مطبوعاتي كه تحت نفوذ سرویس های اطلاعاتی بيگانه بودند (مثل شبکه بدامن)، مدام تبليغات مي كردند و از سوي ديگر ايران نمي توانست نفتش را بفروشد. در اين ميان گروه هاي ديگر مدام بر بحران ها مي افزودند اما باز هم دولت پابرجا بود و سقوط نمي كرد چون هم مردم پشتيبان دولت بودند و هم دكتر مصدق سياست مداري هوشيار بود.

كارشكني هاي مجلسي ها در چه سطحي بود كه مانع از ايجاد ارتباطي مناسب بين دولت و مجلس مي شد؟

اينجا نكته مهم اين است كه دكتر مصدق رياست دولت را در اختيار داشت در حالي كه بعضي مواقع ساختار قدرت خارج از دولت است. بعضي اوقات دولت به نمايندگي از مردم با ساختار قدرت مي جنگد. زمينه ايجاد شكاف در ارتباط دولت با مجلس هفدهم از زمان انتخابات مجلس آغاز شد به اين معنا كه مدام در روند انتخابات خراب کاری ها و اشكالات عمدی رخ مي داد به نحوي كه وقتي مجلس هفدهم آغاز به كار كرد هنوز بعضي از حوزه ها به دليل ابطال نتايج صندوق هايشان، بدون نماينده بودند. از سوي ديگر جلسات مجلس با مشكلات متعددي شكل مي گرفت كه به دليل حاكم بودن چنين فضايي، عموما همان جلسات نصف و نيمه هم راه به جايي نمي برد. يعني شرايطي بحراني و غيرقانوني در مقابل دولت قرار داشت به معناي ديگر مجلس ابزاري براي مقابله با دولت شده بود. در اين شرايط راه حل قانوني براي دولت مشروع و منتخب دولت مصدق چيزي جز رجوع به آراي مردم نبود. (اسناد گزارش مقام سرویس سیا دونالد ویلبر– طراح آژاکس– توضیحات مشخصی در مورد تطمیع بعضی نمایندگان برای ممانعت مجلس از تشکیل جلسات و جلوگیری از اقدامات دولت ارائه می کند). 2

ملي مذهبي ها خودشان را وارث بلافصل مصدق مي دانند يا مصدق براي همه مردم ايران است؟

مهم آن است که شما به دو اصل «ملی» و مصدقی که استقلال و دموکراسی است، پایبند باشید. نمی شود یک اصل را فدای دیگری کرد. تمسک جویی و یا ارتباط غیر مستقیم با نهادها یا قدرت های استعماری و بیگانه در راه حصول آزادی، نفی مقوله استقلال است. مذهبی بودن یا نبودن الزاما آن را نمی رساند. در زمان مبارزات نهضت ملی صنعت نفت، تعداد زیادی از روحانیون یا عضو شورای جبهه ملی بودند، و یا از آن حمایت مستقیم معنوی می کردند. از طرف دیگر، بودند روحانیونی که یا از کودتای 28 مرداد حمایت کرده، و یا در مقابل آن سکوت کردند.
مصدق پيشواي نهضت ملي است اما متعلق به شخص يا حزب خاصي نيست بلكه متعلق به كشور ايران است. ضمير ناخودآگاه جامعه ايران هم اين باور را قبول دارد. ايشان برجسته ترین نماد گفتمان ضد استعماري است.

مسلما نمي توان با جهان پيرامون قطع رابطه كرد. شايد سخن افرادي كه از پوپوليست بودن دكتر مصدق مي گويند اين باشد كه مي بايد با حفظ استقلال ملي، به تعامل با غرب كه بسياري از مصداق هاي زندگي اجتماعي از انجا ناشي شده است هم پرداخت.

بله، منتهي “جهان پیرامون”، با تعداد معدودی از کشورهای زورگو و فزون طلب غربی متفاوت است. رابطه ایران با اکثر کشورها باید حسنه باشد، که همینطور هم هست. اگر آنهایی که با تحریم های گسترده هدف و برنامه های بحران سازی و فروپاشی جامعه مدنی ایران را در نظر دارند، به “استقلال ملی” احترام نگذاشته اند. در بعد دیگر، ما مي توانيم در اين خصوص به ديدگاه جلال آل احمد در كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران» رجوع كنيم. او در اين كتاب مورد ديگري را مي گويد و مي نويسد: «روشنفكر – منظور روشنفكر عرفی است – در ايران كسي است كه به اسم برداشت علمي اغلب برداشت استعماري دارد و آزادي انديشي را نه در قبال حكومت ها بلكه در قبال اسطوره هاي ملي و مذهب و اخلاق و آداب اعمال مي كند. بيش از اينكه متوجه باشند كه در يك حوزه نيمه استعماري عمل مي كنند گمان كرده اند كه در حوزه متروپل به سر مي برند و بي توجه به مقاصد استعماري غرب و بي توجه به اصالت هاي سنتي و بومي كه اغلب هدف اصلي هجوم استعمار بوده گام بر مي دارند».

اينجا شايد اين سوال نامرتبط نباشد كه مباني فكري دكتر مصدق چه بازتابي در شكل گيري انقلاب 57 ايران داشت؟

ما در انقلاب 57 به يكي از آرمان هاي مصدق يعني «استقلال» رسيديم اما هنوز به دموکراسی عمیق نرسيده ايم. البته دخالت های چند کشور سلطه طلب شرایط را برای جوامع در حال انتقال به دموکراسی امنیتی و بسیار مشگل می کند. به عبارت دیگر، دخالت سلطه جهانی، عامل مزاحم برای دینامیسم درونی و سیر روند طبیعی توسعه دموکراسی در منطقه ما و آمریکای لاتین بوده است. در سال 2001 دولت بوش آمریکا در کودتا علیه چاوس ونزوئلا دست داشت. دقیقا بخاطر شرایط دفاعی و امنیتی، بعد از چند روز چاوز توانست به قدرت باز گشته و جنبش بولیواری را رهبری کند. دولت آمریکا در سال 2009 دولت کودتایی هندوراس را به رسمیت شناخت، ولی سازمان منطقه ای آمریکای لاتین، دولت کودتایی هندوراس را به رسمیت نشناخت.
25 سال بعد از كودتا تا انقلاب 57 هيچ فردي حتي نمي توانست اسمي از مصدق ببرد اما نام و منش او زنده ماند چرا كه در وجدان آگاه و بيدار و انتقادي جامعه وجود داشت. مصدق، بروز بيروني آمال هاي رهائی بخش ما نسبت به آزادي، استقلال و عدالت اجتماعي بود. من یقین دارم که جامعه ایران به این اهداف استقلال و دموكراسي با گرایش بومی دست خواهد یافت، و تا آن زمان، «نهضت ادامه دارد».

بنابراين شما پوپوليست خواندن دكتر مصدق را بيراه مي دانيد؟

بله. من پوپوليست خواندن دكتر مصدق را يك فرآیند فرهنگی/مطبوعاتی با هدف سياسي مي بينم. افرادي كه درباره پوپوليست بودن مصدق حرف مي زنند در واقع می خوهند پارادایم سازی کرده، گفتمان غالب تعهد اجتماعی و عدالت خواهانه و آیکان های مربوطه را جایگزین نمایند. آنها از اين موضوع ناراحت اند كه چرا نمي توانند وابستگي خود را به غرب در كشور جاري كنند. وقتی از نزدیک می نگرید، می بینید که آن ها با اسطوره ها و آیکان های عدالت خواه و مبارز دیگر نیز مشگل دارند، سمبل هایی چون امیرکبیر، میرزا کوچک خان، جلال آل احمد، دکتر شریعتی… چه گوارا، گاندی، روزولت، عبدالناصر، آلنده و غیره. اگر نزیک تر بنگرید، می بینید رسانه های غربی ایماژی بهداشتی شده از گاندی، ماندلا، مارتین لوتر کینگ و لولا داسیلوا ساخته، گویی اینها با سیستم قدرت در مبارزه نبوده اند.

فرض كنيم هيچ بحراني نبود، آنزمان دكتر مصدق ايران را به چه سمتي هدايت مي كرد؟ ما به سمت ليبراليسم مي رفتيم يا سوسيال دموكراسي؟

من عملكرد دكتر مصدق را خيلي خوانا مي بينم به نحوي كه آنچنان نيازي به رمزگشايي از رفتارش نيست. از يك جهت ليبرال بود و هيچ فردي به اندازه او به آزادي انديشه و احزاب اعتقاد نداشت. نمونه اش مقاومت او در مقابل فشارها براي انحلال حزب توده است. شايد اگر اين كار را مي كرد فضا براي دستيابي به هدف هايش راحت تر مي شد اما او اعتقادش به آزادي بيان را زير پا نمي گذاشت. ولی سپهر “لیبرال” برای وی فقط نقطه شروع و نقطه عزیمت بود، چرا که اعتقاد دکتر مصدق به دموکراسی عمیق تر از برداشت “لیبرال” بوده، و هدف وی مشارکت دادن واقعی و حداکثری مردم در فرآیند سیاسی/اجتماعی بود. مشخصا این به «سوسیال دموکراسی» نزدیک است.

مدل دموكراسي مصدق به چپ گرايش بيشتري داشت يا به راست؟

دکتر مصدق به دخالت مستقیم دولت در رابطه با منافع مردم تردید نداشت، چرا که وی دموکراسی را زینتی و محدود به امر سیاسی نمی دید، بلکه دموکراسی را فرآیندی وسیع تر و پروژه و امری اجتماعی می دید. برنامه «قانون کار» و بیمه های اجتماعی را اولین بار در دولت وی مطرح و اجرا شد. برنامه سهم زارعین از برداشت مالکان، و شوراهای روستایی برای اجرای دموکراتیک آن اولین بار بوسیله دولت دکتر مصدق مطرح شد. در حقیقت بعضی معتقدند که وی به دموکراسی شورایی اعتقاد داشت.
به عبارت دیگر، نهضتی را که او رهبری می کرد، علیه استعمار، استبداد و استثمار اقامه کرده بود. این مواضع و مبارزات از جنس “لیبرال” به نظر نمی رسند؛ جهت گیری و سیاست های دولت مصدق ما فوق و فرای “لیبرال” به نظر می رسند.
اکثر احزاب جبهه ملي نیز (حزب ایران، نیروی سوم، حزب مردم ایران – خداپرستان سوسیالیست) خودشان را سوسيال دموكرات معرفي مي کردند. در جزوه «سوسیالیسم تحققی»، دکتر محمد نخشب، رهبر حزب مردم ایران در ائتلاف جبهه ملی، می نویسد که دموکراسی و سوسیالیسم دو وجهه یک حقیقت اند، هیچیک بدون دیگری کامل نیست. دموكراسي مصدق در واقع نوعي از سوسيال دموكراسي بود. در گویش و فهم امروز، سوسیال دموکراسی با آزادی خواهی آمیخته با عدالت خواهی و با چپ مترقی و معتدل معرفی می شود.

سوال پاياني من از شما به انتشار سندي درباره كودتاي 28 مرداد از سوي دانشگاه جرج واشنگتن بر مي گردد كه اخيرا منتشر شده است. به نظر شما اين سند نكته جديدي در مورد كودتاي 28 مرداد داشته است؟

اين گزارش (با نام “نبرد ایران”) كه تقريبا 2 ماه پيش در 27 ژوئن منتشر شده مطالب جديد و مهمی در بر ندارد. این گزارش سال ها بعد از واقعه کودتا در دهه 1970 بوسیله بخش آرشیو تاریخی سازمان جاسوسی سیا تهیه شده، و نه آن عواملی که در خود عملیات سناریو آژاکس دست داشتند. اما در مجموع اين گزارش اطلاعات جديدي در مورد كودتاي 28 مرداد در اختيار مردم قرار نمي دهد. تاریخ دانان معتقدند که چندان هم حايز اهميت نيست. البته تفاوتي كه اين گزارش با گزارش هاي قبلي دارد در نوع چهره پردازي هايي است كه در گذشته و براي تخريب شخصيت دكتر مصدق انجام مي شد. در آن گزارشات سعي مي شد تا براي دكتر مصدق چهره اي كاريكاتوري و پوپوليست ترسيم كنند در حاليكه این گزارش مرتکب آن تخریب شخصی نمی شود. يكي از نكات مضحك اين گزارش در ادعاي پناه گرفتن دكتر مصدق در اداره اصل چهار ترومن هنگام حمله به خانه اش بر مي گردد. ادعايي كه در هيچ جاي ديگري هم به آن اشاره اي نشده. همچنين در اين گزارش از متن تلگرافي سخن به ميان مي آيد كه آمريكا در آن به دولت انگليس تاكيد مي كند كه اگر قرار باشد بعد از كودتا، قرار دادي نفتي با ايران منعقد شود بايد كمتر تحميلي باشد. موضوعي كه البته ناديده گرفته و رعايت نشد. در مجموع تاريخ دانان اين گزارش را نوعي رد گم كني مي دانند كه ارزش چنداني هم ندارد

پس چرا منتشرش كرده اند؟

بخاطر بعضی دلایل سیاسی تعدادی از عوامل و نویسندگان ایرانی و غربی، نقش دولت آمریکا و سرویس اطلاعاتی انگلیس و آمریکا را کم رنگ جلوه می دهند. در پاسخ به این قرائت تحریفی تاریخی، نهاد غیر انتفاعی «آرشیو امنیت ملی» در دانشگاه جورج واشنگتن با انتشار این گزارشات سازمان سیا، نقش آن سرویس اطلاعاتی را بطور واضح ثابت می نماید.
در حقيقت CIA گزارشات زيادي درباره كودتاي 28 مرداد ارايه نكرده است. CIA ادعا مي كند كه 9 سال بعد از کودتا در 1962، اكثر اسناد نابود شده اما نمي گويد كه چگونه اين اتفاق افتاده است. از 3 گزارشی که سرویس جاسوسی سیا در مورد کودتای آژاکس منتشر کرده، اولین آن نوشته دونالد ویلبر طراح آژاکس اطلاعات بیشتری در بر دارد. برای این سه سند به وب سایت «آرشیو امنیت ملی» رجوع کنید. 3
بخاطر مفاد قانون شفافیت آمریکا، وزارت خارجه آمریکا وظیفه دارد که مدارک و اسناد سری را بعد از 30 سال منتشر کرده، و در اختیار محققین و تاریخ دانان بگذارد. حدود 10 سال پیش وزارت خارجه مدارکی را در رابطه با وقایع 1951 و 1953 که از نظر تاریخی وقایع کودتای آژاکس را می پوشاند، منتشر کرد. این با اعتراض تاریخ دانان مواجه شد که آن جلد بسیار ناقص و سانسور شده بوده. قرار بود که وزارت خارجه یک جلد بدون سانسور را یک ماه پیش در ژوئیه منتشر نماید. هفته پیش دکتر یرواند آبراهامیان تلفنی به من گفت که فعلا این صورت نگرفته است. تاریخ دانان علاقمندند که به اطلاعات بیشتری در مورد عملیات آمریکا قبل از روز موعود – روز 28 مرداد – دسترسی یابند. محققین نسبت به نقش سفیر آمریکا روی هندرسون در روز 30 تیر کنجکاو بوده که گویا انتخاب شخص قوام السلطنه برای جایگزینی دکتر مصدق، انتخاب وی بوده است.

مطالب مرتبط

ایرج سبحانی، استاد علوم پزشکی دانشگاه کرتی پاریس، فرانسه


در سال‌های اخیر، نظم بین‌الملل که روزگاری بر پایه احترام به قواعد و گونه‌ای اخلاق جمعی بنا شده بود، با بحران بی‌سابقه‌ای مواجه شده است. نه تنها ارزش‌های مشترک مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون تضعیف شده، بلکه نهادهای جهانی که وظیفه‌ی پاسداری از این ارزش‌ها را داشتند، به شدت مورد بی‌اعتمادی و تردید قرار گرفته‌اند.

جمال کنج*

وقتی آن حسابرسی فرا برسد، مورخان مسیر را ردیابی خواهند کرد که نشان می‌دهد چگونه قوی‌ترین ملت روی زمین اجازه داده است قدرت نظامی و سیاست خارجی‌اش برای خدمت به یک کشور خارجی برون‌سپاری شود

مطالب پربازدید

مقاله