مجازات‌های اخیر و صدا و سیمای ج.ا.ا

آیا هنوز صدا و سیمای ج.ا.ا در اختیار حاکمیت نیست؟

آن گردن هایی که بر فراز چوبه دار رفت، آن انگشتانی که قطع شد،همگان، زاییده پس از انقلاب بهمن 57 بودند/آن نگاههای پُر از ترس و پُر از پرسش آن مجرم بزهکار، در کنار چوبه دار، تف سربالایی بود بر همه ی ما، بر همه ی یک ملت، بر سراپای یک حاکمیت، بر مدعیان و بر هزار وعده خوبان، که یکی وفا نشد.

برهه اول- پیش از انقلاب:

سالهای حکومت خاندان پهلوی بود، مخالفان شاه بر این باور بودند که ابزار تبلیغاتی مدرن ندارند تا باورهای نیک خویش را به گوش مردم برسانند،  بلکه ابزارهای تبلیغاتی مدرن در اختیار رژیم شاه بود که از این ابزارها جهت منحرف کردن جوانان استفاده می کرد. برخی مدعی بودند که اگر فقط چند ساعت رادیو و تلویزیون در اختیارشان قرار گیرد، می توانند حقایق اسلام واقعی را برای مردم بازگو کند و مردم، فوج فوج به راه راست هدایت شده، و جامعه به سوی رستگاری خواهد رفت.

آیت الله خمینی سخن از برداشتی گیرا و فراگیر از اسلام می گفت که متفاوت از برداشت عمومی آن روز بود: «اسلامی که به شما معرفی از رادیو بشود که اسلام نیست، اسلامی که از روزنامه ها شما خواندید که اسلام نیست… به ما هم که مجال نمی دهند که اسلام را معرفی کنیم. آقا در این مملکت تلویزیون آزاد و دست یک اسرائیلی [است]» (صحیفه امام، ج 1، سخنرانی در تاریخ 18/6/1343، به استناد سایت امام خمینی).

آیت الله، مسئولیت علمای اسلام را سنگین می دانست و از آنان می خواست «که اسلام را آنطور که می دانند معرفی کنند بر دنیا». البته عذر علما را، نداشتن وسایل تبلیغی می پنداشت: «ما وسائل نداریم، همۀ وسائل دست دیگران است. مسلمین بما هُم مسلمین، علما بما هُم علما، ندارند یک دستگاهی که اسلام را ابلاغ کنند به دنیا و بگویند اسلام این است… یک کالای به این خوبی دست شما هست و نمی توانید عرضه کنید به عالم که ما این را داریم… در محیط خودمان هم نمی توانیم احکام اسلام را آنطوری که هست عرضه بداریم» (صحیفه امام، ج 2، 23/8/1344).

آیت الله به درستی به نقش رسانه ها آگاه بود، تقاضای یک دستگاه فرستنده می کرد تا مبلغین مذهبی بتوانند صدای اسلام واقعی را بگوش همگان برسانند: « آقا! یک دستگاه فرستنده به ما بدهید تا ما پشت آن دستگاه فرستنده، مبلغینِ مان بروند اسلام را معرفی کنند به دنیا. صدای ما که به دنیا نمی رسد، صدای ما که از این مسجد بیرون نمی رود، این حرفهایی که همه اش منطقی است، قاچاق است… خوب به ما هم يک دستگاه فرستنده بدهيد. اجازه بدهيد مسلمين خودشان يک دستگاه فرستنده درست کنند». ایشان، حتی بدین راضی بود که چند ساعتی رادیو در اختیارش باشد، بر این باور بود که اگر بتواند نظراتش را بیان کند دنیا و از جمله کشور آلمان، خریدار حرفهایش خواهد بود: «اين حرف هاى ما، يک حرف هاى کهنه پوسيده اى است که بله ديگر کسى نمى خرد آن را؟! به شما قول مى دهم که آلمان هم اين را بخرد، شما نخريد. شما يک وزارتخانه را دست ما بدهيد، يک چند ساعت از اين راديو که دارد موسيقى و بچه هاى ما را دارند سوق دهند به فساد اخلاق ، يک دو سه ساعتش هم دست ما بدهيد… فقط اگر وزارت فرهنگ و دستگاه هاى فرستنده يک مقدارى در دست ما باشد ما مردم را آشنا مى کنيم ، دنيا را آشنا مى کنيم به احکام اسلام» (صحیفه امام، ج1، 18/6/1343).

آیت الله خمینی درخواست داشت که که وزارت فرهنگ، بصورت موقت هم که شده است، در اختیار ایشان (روحانیت) باشد، و مدتی هم (ده-پانزده سال) مهلت می خواست تا امور فرهنگی کشور را سامان بخشد: «فرهنگ هم حقش است دست ما باشد. خوب ما در این مملکت یک وزارتخانه نداشته باشیم؟ همۀ وزرا از امریکا؟! خوب یکی‏اش هم از ما. خوب بدهید این فرهنگ را دست ما، ما خودمان اداره [می کنیم]. ما یک کسی را وزیر فرهنگ می کنیم و اداره می ‏کنیم. اگر از شما بهتر اداره نکردیم، بعد از ده ـ پانزده سال ما را بیرون کنید. تا یک مدتی دست ما بدهید، فرهنگ را دست ما بدهید، وزیر فرهنگ را از ما قرار بدهید، یک مدتی هم مهلت بدهید که ما کار را درست انجام بدهیم» (صحیفه امام، ج1، 18/6/1343).

برهه دوم- سالهای انقلاب 57:

انقلاب 57 پیروز شده بود و هنوز حاکمیت جدید تثبیت نشده بود. زمانی لازم بود تا همه شئونات کشور، اسلامی بشود. رهبر انقلاب، نه تنها در نظر داشت که نسل جدیدی را در سایه حکومت اسلامی تربیت کند بلکه می خواست «نسل فاسدی» که از رژیم گذشته به میراث برده بود را نیز اصلاح کند: «اینکه می‏بینید که جوانها اگر این [پخش موسیقی در رادیو] نبود می‏روند سراغ موسیقی دیگر، برای این که اینها عادت کردند! این شاهد بر این است که جوانهای ما فاسد شدند. الآن ما موظفیم که این نسلی که فاسد شده برگردانیم به صلاح و نگذاریم این کوچکهای ما فاسد بشوند، اینها را جلویش را بگیریم» (صحيفه امام، ج 9، 30/4/58).

در آسیب شناسی بزهکاری جوانان، ریشه های آن، درتبلیغات فاسد و تربیت نادرست آنان در زمان آن پدر و پسر، جستجو می شد. رهبر انقلاب تلاش داشت تا انسانها را رشد معنوی بدهد، و در این راستا از نقش رسانه ها غافل نبود: «آنکه از همه خدمتها بالاتر است این است که نیروی انسانی ما را رشد بدهد و این به عهدۀ مطبوعات است، مجله هاست، رادیو تلویزیون است، سینماهاست، تئاترهاست» (صحيفه امام، ج 8، 16/4/58).

آیت الله، همچنان از رسانه های زمان رژیم گذشته انتقاد می کرد که با پخش موسیقی، مغز جوانان را غیر فعال می کرد و آنان را از سرنوشت خویش غافل می کرد: «رادیوها همه انحرافی. مطبوعات از قبیل روزنامه‏ها، از قبیل مجلاّت، همه چیزهایی بودند که جوانهای ما را منحرف کنند. و از جمله چیزهایی که باز مغزهای جوانها را مخدّر است و تخدیر می‏کند موسیقی است. موسیقی اسباب این می‏شود که مغز انسان وقتی چند وقت به موسیقی گوش کرد، تبدیل می‏شود به یک مغزی غیر آن[مغز]کسی که جدّی باشد. از جدّیت، انسان را بیرون می‏کند، و متوجه می‏کند به جهاتی دیگر… این یک طرحهایی است که آنهایی که طرّاح هستند طرح کردند، که این جوانها را به تباهی بکشند…… مقالاتی که مربوط به سرنوشت ملت بود امکان نداشت در روزنامه‏ها نوشته بشود یا رادیوها خوانده بشود» (صحيفه امام، ج 9، 30/4/58).

انقلاب شده بود و بنا بود جامعه اصلاح شود، صدا و سیما نیز بایستی اصلاح می شد تا افکار صحیح را منتشر، و جوانان را هدایت کند. نوروز 1359 فرمان آمد که این رسانه ها پاکسازی شوند تا مانعی برای رشد جوانان در پناه تعلیمات اسلام نباشد: «رادیو- تلویزیون باید از عناصر طرفدار شاه و یا منحرف پاکسازی شود»(صحیفه امام، ج 12، 1/1/1359). چند هفته دیگر، بر این فرمان، تاکید چند باره شد: «اين راديو و تلويزيون بايد اصلاح بشود، يعنى بايد متحول بشود به يك بنگاه تعليمى، آن هم تعليمات اسلامى…شـما با قاطعيت در آنجا اشخاصى كه مى بينيد در آنجا فاسد هستند، اشخاصى كه در آنجاتوطئه گر هستند، بايد با شركت همه اين نهادهاى اسلامى ، آنها را كنار بگذاريد ونگذاريد این فعاليتها را بكنند... اين چپى ها، اينهائى كه به اين طرف وآن طرف رابطه دارند، اينها را بـايـد تـصفيهكنيد و بدون اينكه بترسيد تصفيه كنيد اينها را و به جاى آنها جوان هاى مـتـعـهـد و اسـلامى را بياوريد» (صحیفه امام، ج12، 31/2/1359).

یک ماه پس از آن، باری دیگر، بر جایگزینی نیروهای شایسته بجای نیروهای بجامانده از رژیم گذشته تاکید شد: «از اول راجع به رادیو و تلویزیون همیشه این مطلب را می‏گفتم که اینجا باید اصلاح بشود، و با اصلاح این، خیلی از امور اصلاح می‏شود، ….اشخاصی که اسلامی هستند یادداشت کنید که وقتی که بنا شد ان‏شاءاللّه‏ به طور جدی عمل بشود، و اشخاص نالایق کنار بروند، داشته باشید افرادی که به جای آنها بگذارید….  ان‏شاءاللّه‏ آنجا را تصفیه کنید به طوری که یک بنگاه اسلامی بشود به همۀ معنا» (صحیفه امام، ج12، 25/03/1359).

پنج سال از پیروزی انقلاب گذشته بود (1362)، دیگر نمی شد همه مفاسد را به رژیم گذشته نسبت داد. باید صادقانه به مفاسد پس از پیروزی انقلاب 57 نیز اعتراف می شد. صادق قطب زاده که آن اوایل، مدتی مدیریت صدا و سیما را بر عهده داشت، مروج اسلام نبود و بلکه موسیقی مخرب پخش کرده بود، لذا مسئولیت بخشی از مشکلات تربیتی در اوایل انقلاب، بر عهده وی بود: «من از اولی که انقلاب پیروز شد و این امور به آقایان واگذار شد، راجع به صداوسیمای جمهوری اسلامی خیلی پافشاری داشتم که مسائلی که آنجا طرح می شود و وضع آنجا یک وضعی باشد که خودش مروّج اسلام باشد. اول هم بدتر شلوغ بود، خیلی خیلی ناگوار بود. زمانی که قطب زاده هم بود به ایشان، من سفارش کردم که شما این موسیقی ها را بردارید … ایشان یا نتوانست یا نخواست، نشد» (صحیفه امام، ج 18، 17/10/1362). قطب زاده، هیچگاه به این نقد رهبر انقلاب پاسخ نداد، زیرا یکسال و اندی پیش از آن، اعدام شده بود (1361).

برهه سوم- 34 سال پس از انقلاب، (بهمن 1391):

اول بهمن 1391:

چوبه های دار برپا شده بود و مجرمانی که بیست روز پیش از آن (11 آذر) با قمه در خیابان به تهدید و ضرب و شتم دیگران پرداخته بودند، ترسان و لرزان در کنار چوبه های دار، به انتظار اجرای حکم، ایستاده بودند. همانهایی که چند روز پیش، با وحشی گری و تهدید و خشونت، راه بر مردم بسته و زورگویی می کردند، امروز پاهایشان می لرزید، در نگاهشان ترس و نیاز موج می زد، شانه ای به جز شانه جلاد پیدا نمی کردند تا لختی آرامش پیدا کنند. کسی گمان نمی برد این بی پناهان و نیازمندانِ پای چوبه دار همان هایی باشند که خیابان را می بستند و بر مردم بی پناه، رحم و مروتی نمی کردند. به گزارش خبرگزاری های داخلی، سن متهمان (علیرضا مافیها و محمد‌علی سروری) کمتر از 25 سال بود، و به گزارش خبرگزاری مهر «محمدعلی که 20 سال سن داشت با دیدن طناب دار، دیگر نتوانست خودش را کنترل کند. مرد سالمندی که در گوشه ای از محوطه ایستاده بود نیز گفت: چرا تا چند سال قبل اینقدر زورگیر با سن و سال کم نبود. برخورد قاطع با این مجرمان لازم است اما کافی نیست. چرا بررسی نمی کنند علت این افزایش سرقت ها چه بوده و سن مجرمان کاهش پیدا کرده است؟».

5 بهمن 1391:

دستگاههایی جدید ساخته شده بود تا انگشتان دست دزدی را قطع کنند، رسانه های بین المللی تصاویری از این ابداع و اختراع جدید جمهوری اسلامی منتشر کردند، تحریم ها بر روند پیشرفت علمی و اختراعات جدید، در این مورد، تاثیری نداشت. به نوشته سایت دادگستری استان فارس، «متهم اين پرونده که انگشتانش قطع شد، ا.س.ح 29 سال سن دارد».

دراین برهه سوم، صدا و سیما، پاکسازی شده بود. اکنون پس از 34 سال، هیچ کارمندی از رژیم گذشته، باقی نمانده بود. اینها که در این سالیان طلایی استخدام شده بودند از گزینش های اسلامی سربلند بیرون آمده بودند، هم تعداد قطعه پارچه های کفن را دقیقا می دانستند و هم نام امام جمعه شهرشان را، و هم مختصری از آخرین خطبه های وی را.

در این پرده سوم، نه تنها وزارت فرهنگ، بلکه همه وزارتخانه ها، نه تنها 10-15 سال، بلکه 34 سال دست حاکمیت بود. حکومت و حاکمیت، یکدست و یکپارچه شده بود. قطب زاده که مروج اسلام نبود و موسیقی های مخرب پخش می کرد، چند دهه ی پیش، از صدا و سیما برکنار شده بود (و بلکه 30 سال پیش از این، بر چوبه دار رفته بود). حاکمیت برای چندمین بار، یکدست شده بود. «فتنه گران» و «میکروب ها» را بدنه ی سالم جامعه ولایی پس زده بود. «خس و خاشاک ها» به کنار رفته بودند تا «هاله نور معجزه هزاره سوم»، بتواند بهتر نورفشانی کند. «پاکترین دولت تاریخ» بر سر کار آمده بود. «دولت خدمتگزار»، نفت را بر سر سفره مردم آورده بود. به وعده ها وفا شده بود. صدا و سیما و رسانه ها یکدست در اختیار حاکمیت بود، و منتقدان رژیم سابق، به نقد آن رژیم فاسد پرداخته بودند، جامعه به سمت رستگاری میرفت و….

اما یک نکته در این میان، سخت جلب توجه می کرد: آن گردن هایی که بر فراز چوبه دار رفت، آن انگشتانی که قطع شد، یک وجه مشترک داشتند، همگان، زاییده پس از انقلاب بهمن 57 بودند.

ما را چه شده است؟

در برابر این پرسش، که چه شده است مگر رسانه ها در اختیارشان نیست؟ مگر پاکسازی و سالم سازی نکرده اند؟ پس این غده های چرکین از کدام آلودگی، سر باز کرده است؟

چند احتمال، قابل بررسی هست:

احتمال اول: اینکه، مدعی شویم پس از پیروزی انقلاب 57 تا امروز، فرصت نشد تا ساعتی صدا و سیما، در اختیار حاکمیت قرار گیرد تا آنان مردم را هدایت کنند.

احتمال دوم: روحانیت خودش حاضر نیست از این رسانه برای هدایت مردم استفاده کند.

احتمال سوم: آن ادعاها، ادعای نادرستی بوده است و روحانیت و حاکمیت به وظایفشان خوب عمل کرده اند، ولی اسلام توانایی هدایت انسانها را ندارد.

احتمال اول، به یک طنز تلخ می ماند، امروز شبکه های گوناگون صدا وسیما و رسانه های متعدد، 24 ساعته در اختیار حاکمیت است.

احتمال دوم هم، منتفی هست زیرا «طبیب از مستمندان رخ بر نتابد»، وظیفه دینی و تاریخی و اجتماعی روحانیت، هدایت و روشنگری خلایق بوده است، نه تاسیس موسسات، و بهره بری از اموال مصادره ای، گرفتن امکانات و انحصار مزایا.

احتمال سوم نیز منتفی هست، زیرا بدون اینکه نیازی باشد ما آموزش های دینی و نمونه های تاریخی آن را در ساختارهای حکومتی و تجربی مشاهده کنیم، نگرشی ساده به اصول اولیه راهنمای دین، و محتوا و جان کلام وحی، به ما نشان می دهد که دین، «دروغ و دزدی و تجاوز و زورگیری و بدی کردن به دیگران» را با توجه به نتایج دنیوی و اخروی آن، ناشایست و بد می داند. تبیین ناشایستگی و ناهنجار بودن این جرم ها، خود به خود، تبلیغ و ترویج دین است، مگر دین غیر از این است؟ (درست بودن و درست عمل کردن)؟

پس کجای کار می لنگد؟

البته پر واضح است که در بهترین حکومت ها (حتی حکومت امام معصوم) مجرمین و تبهکارانی پیدا می شوند که به حقوق دیگران تجاوز کنند، ولی سخن از فراگیر شدن این دردهای اجتماعی است، آنجایی که، آنکه زورش می رسد پرونده اختلاس های هزار میلیاردی را گم می کند، آنجا که زورمندان، میلیاردها دلار زبان بسته را ناپدید می کنند و هیچ بازپرسی، حتی تحقیق مقدماتی را آغاز نمی کند، آنجا که دروغ  و تملق و ریا و دورویی، سکه رایج کشور می شود، آنجا که حکومت، «زورگوی اول» می شود، آنجا که متجاوزان کهریزک که زورشان می رسد تجاوز می کنند و پُست و سمت می گیرند، آنجا که مامور دولت اسلامی، ستار بهشتی را تهدید به قتل می کند و چون زورش می رسد تهدید خویش را جامه عمل می پوشد، آنجا که وقتی حکومت زورش می رسد صدها و هزاران کنشگر اجتماعی وسیاسی را به گروگان می گیرد (یا جانشان و آزادیشان را، یا سندها و وثیقه هایشان را و یا آبروی و حیثیتشان را)، آنجا که ماموران این حکومت وقتی زورشان می رسد به جان و مال و آبروی و ناموس مردم تجاوز می کنند، آنجا که  …. اگر قرن های طولانی، دهها شبکه صدا و سیما در بدی زورگویی و تجاوز سخن براند، آیا تاثیری دارد؟

«دوصد گفته چون نیم کردار نیست». گویا خطاب قرآن، به امروز ماست که چرا سخنی می گویند که خود بدان عمل نمی کنید؟ «لم تقولون ما لاتفعلون». و گفتار علی به مالک اشتر، نصیحتی فراتاریخی به همه حاکمان تاریخ است، که مهربانى و محبت و لطف به رعيت را شعار قلب خود قرار ده، بر رعيت همچون حيوان درنده مباش که خوردن آنان را غنيمت دانى «وَ اَشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لاتَکونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضارِياً تَغْتَنِمُ اَکلَهُمْ».

زورگویی حاکمیت، زاینده «زورگویان حقیر و کوچک» است. برخی از فرزندان تربیت شده انقلاب 57، آنها که هوشمندتر هستند و شانس یارشان هست، اختلاس گر پرونده های هزارمیلیاردی می شوند و یا تجاوزگران بی وجدان کهریزک. و آنانیکه شانس یارشان نیست زورگویان حقیری می شوند که برای هفتاد هزارتومان، قمه می کشند. این چرخه زورگویی در حال تولید و باز تولید است، و صدا و سیما هم برای خود مشغول بصیرت افزایی است و باشگاه خبرنگارانش نیز در حال تولید مصولات بصیرت افزاست. و خلایق، زیر فشار زورگویان کوچک، به زورگویان بزرگتر پناه می برد و گاهی هم بر عکس.

پس از 34 سال، هنوزه، چوبه های دار «محارب کُشی» بر پاست. هرچند محاربین دهه شصت با محاربین امروز تفاوت هایی اساسی دارند. تفاوت اساسی در این نیست که آن محاربین قدیمی، بخشی از عمرشان را در روزگار پهلوی گذرانده و تحت تاثیر آن تربیت فاسد بوده و از جمله احیانا موسیقی های مخرب گوش کرده بودند ولی محاربین امروز، زاییده دوران طلایی 34 ساله اخیر هستند و از هنگام شیرخوارگی تا کنون، از ارشادات بصیرت افزای صدا و سیما و رسانه های ج.ا. برخوردار بوده اند.

بلکه تفاوت مهم میان این دو گروه «محارب»، در اینست که برخی از محاربین دیروز، با انگیزه ها و نیت های شرافتمندانه ای (مثل آزادی، عدالت) وارد چرخه خشونت شده و دست به حرکت ناجوانمردانه ای (مثل ترور، انفجار) می زدند، ولی محاربین زاییده 34 سال اخیر با انگیزه های ناشرافتمندانه (ربودن و تملک به ناحق مال دیگران، تجاوز)، دست به عملی ناجوانمردانه (دزدی و تجاوز و زورگیری) می زنند. و این تفاوت، کم تفاوتی نیست. تفاوت میان خواسته های شرافتمندانه، با خواسته های حقیر و مبتذلی هست که حکایت از پیروزی «حاکمیت ابتذال» در این چرخه خشونت می کند.

آن مجرمی که در پای چوبه دار، سرش را بر شانه جلادش می گذارد، گویا می خواهد سرش را بر شانه نماینده حاکمیت بگذارد و پاسخی برای پرسش های ناگفته اش پیدا کند. اگر آن نماینده سیاهپوش حکومت که مهربانانه پذیرای سر خسته مجرم شد، فرصتی و یا زبانی داشت به وی می گفت:«رفیق قافله! راه را اشتباه پیمودی! دیدی سفره ای پهن است و آنکه زورش بیش، سهمش بیشتر! سهم خویش طلبیدی! اما رمز کامیابی را درک نکردی و ناکام شدی! اگر بجای نگاه کردن به تلویزیون های بیگانه و بد آموزی از سریال های خشونت آمیز گانگستری، همین صدا و سیمای ما را نگاه می کردی راه را می یافتی! اگر بجای آنکه یقه چاک کنی و در خیایان قمه بچرخانی، یقه بریده و پیراهن سفید بی یقه بر تن می کردی و تسبیحی می چرخاندی، آنگاه بجای هفتاد هزار، نصیبت هزار میلیارد می شد. اگر تجاوز هم می کردی، نه بر پایه دار، بلکه بر صندلی صدارت می نشستی. اگر نماینده دردمند و با انصاف، یا قاضی عادلی هم پیدا می شد که حکم عَزلت دهد، با راهکاری قانونی، نام سازمانت عوض می شد و تو همچنان رشد می کردی و پیشرفت. اگر به جای تجاوز به نوامیس مردم، به زندانیان بی پناه در کهریزک تجاوز می کردی، اگر بجای آنکه من امروز لگدی بر چارپایه دار تو بزنم، تو زودتر لگدی بر فتنه و فتنه گران می زدی، اگر…».

و آن شریک همراهش که دیروز، با خشونت و بی رحمی به مردم بی پناه حمله می برد، با نگاه کنجکاوانه اش که سرشار از هراس و تمناست، گویا پرسشی می کند از ما و از تاریخ 34 ساله ما، و بلکه تاریخ چند هزارساله ما، که ما را چه شده است؟ آن مجرمین پرونده های هزار میلیاردی به عرش می روند و من با هفتاد هزارتومان، بالای چوبه دار؟

آن نگاههای پُر از ترس و پُر از پرسش آن مجرم بزهکار، در کنار چوبه دار، تف سربالایی بود بر همه ی ما، بر همه ی یک ملت، بر سراپای یک حاکمیت، بر مدعیان و بر هزار وعده خوبان، که یکی وفا نشد.

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه‌های گوناگون است.

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله