مبارزه مردمی با فساد

در بحــث مبارزه با فســاد آنچــه بــا کل جامعه ســروکار دارد »پیشگیری ­ورزی»است، به این معنا که چگونه انجام فساد دشوار و پرخطر و از آن جاذبه­ زدایی شــود. این الگویی است که در مورد همه جرایم میتوان از آن پیروی کرد. در واقع با این اقدام انگیزه­ها را برای رفتن به سمت جرم کاهش میدهند. باید تدابیری اندیشید که فرد هنگام محاسبه هزینه- فایده انجام جرم، ارتکاب جرم هزینه بیشتری برای او به دنبال داشته باشد و به سمت ارتکاب آن نرود. مثالا با افزایش احتمال دستگیری یا از طریق حذف ارتباطات رودررو که زمینه ردوبدل رشوه را زیاد میکند. راه دیگر کاســتن از جاذبه ارتکاب جرم از طریــق تاثیرگذاری بر کنترل درونی افراد است. یعنی مثال فردی که با موضوع رشوه مواجه میشود آن را خالف منافع ملی، ارزشهای دینی- اخلاقی، خلاف توسعه و … بداند، لذا انجام این کار برایش جاذبه­ای نداشته باشد. راه دیگر، پیشگیری زودرس یا رشــدمدار است که به این موضوع میپردازد که افراد در فرایند اجتماعی شدنشان به گونه­ای تربیت شــوند که انجام ندادن جرم یا مثال نقض نکردن قواعد اجتماعی و احترام به حقوق دیگران برایشــان بدیهی باشــد. این نیازمند مداخالتی در آموزش به والدین برای تربیت فرزندانشان و آموزش در مدارس است که کاری درازمدت است برخالف دو روش پیشین که در کوتاه­مدت و میان­مدت اثر دارند. به نظر میرسد در حال حاضر توافق نظری بر سر این موضوع وجود دارد که مشکالت ایران از جنس مشکالت ساختاری است و ریشه آن در سطح میانه و سطح خرد نیست. یعنی افراد فساد نمیکنند به این دلیل که مشکالت شخصی دارند یا حتی فساد نمیکنند به این دلیل که آن سازمان یا نهاد اجازه وقوع فساد را میدهد بلکه کل سیاست­های اجتماعی- فرهنگی- سیاسی به نحوی بوده که زمینه انجام فساد را فراهم کرده است. مثال رانت یک موضوع عام است که شرایط اجازه میدهد هر کسی فارغ از اینکه آدم خوب یا بدی است یا در سازمانی خصوصی یا دولتی یا در سازمانی با مدیریت سالم باشد یا نباشد از آن اســتفاده کند. پدیده رانت آنچنان در اجزای جامعه رسوخ کرده که زمینه­های عمده برای وقوع فساد ایجاد شده است.
این مساله مختص به فساد نیســت بلکه پدیده­های دیگری مانند اعتیاد نیز تبدیل به مشکلات ساختاری شــدهاند. برای مثال اگر به افراد آموزش داده شــود که مواد مصرف نکنند، از سوی دیگر خانواده­ها و بهزیستی نیز تلاش کرده سیاست­های پیشگیرانه­ای را اجرا کنند، اما وقتی ساختارها در حال افزایش بیکاری، نابرابری، از خودبیگانگی و وضعیت آنومیک هستند و نوعی از هم گسیختگی اجتماعی ایجاد میکنند، دیگر این راهکارها چندان تاثیری ندارند و در نتیجه اعتیاد افزایش مییابد. در تمام طول مدت حدود صد ساله­ای که بعد از مشــروطه، دولت مدرن در ایران کم کم مستقر شده، یک تقســیم کار اجتماعی به وجود آمده و نیروهای نظامی و دولتی حضور داشتند و کشور را مدیریت میکردند، عرضه مواد وجود داشته و فســاد سیستماتیک به معنای فســاد درون نظام سیاسی عاملی عمده در این زمینه بوده و به دلیل وجود همین عامل عمده هیچ وقت عرضه مواد متوقف نشده بلکه تنها ریسک عرضه مواد بیشتر شده است.
معمولا بین 10 تا 15 درصد عرضه مواد از طریق مکانیسم­هایی که با عرضه مبارزه میکردند کشف میشد و 85 تا 90 درصد هم وارد بازار شــده و همه هم از این قاعده مطلع­اند. البته همیشه اینگونه نبوده اســت. به طور مثال وضعیت اعتیاد در دهه 60 و 70 به این صورت نبود و خشونت به این صورت وجود نداشت. امکان داشت که خشونت سیستماتیک هم وجود داشته باشد ولی با کل ساختارهای کلان کشور پیوند نخورده بود. در این موارد در واقع راه­حل دولتی برای بســیاری از مشــکلات وجود ندارد؛ چراکه گاه، بخشهایی از نهاد دولت خود نیز بخشی از بافتی اســت که در حال تولید این وضعیت است. اگرچه نظام باید اصلاح شود تا این وضعیت بهبود یابد ولی اینطور نیســت که نظام به تنهایی از عهده این کار برآید. در اینجاست که بحث مشارکت مردم مطرح میشود. اساسا زمینه بحث­های مشارکتی در غرب هم از دهه 60 میلادی به بعد مطرح شــد. این امر دلایل مختلفی دارد که محدود بودن منابع دولت، ناکارآمدی آن و محدود بودن نفوذ آن از جمله این دلایل است.

روش های کنشگری مردم

ورود مردم به حل مسئله­هایی مانند فساد روش­های کنشگری مردم میتواند اشکال مختلفی داشته باشد؛ یک حالت را میتوان نقطه­ای نامید. به این معنا که در یک جمعیت بزرگ افراد مشخصی که مثلا نخبه، پاکدست، توانا و مقبول مردم هستند انتخاب شوند تا آنها این مبارزه را انجام دهند. حالت دیگر مبارزه در قالب موسسات و نهادها است. مثال گروهی از افراد، سازمان مردمی برای شفافیت تاسیس میکنند. در این صورت سطح ورود مردم، چارچوب نهادها یا ســازمان­های جامعه مدنی است. اما وقتی مشکلات جنبه ساختاری پیدا میکند سطح اول در اساس جواب نمیدهد چون مشکل آنچنان بزرگ است که افراد را در برمیگیرد. سطح دوم هم عموما ســطح مشارکت را در سطح نخبگان تعریف میکند و نمیتواند مساله را عمومی کند که مشکل از همین جا است. برخی معتقدند وقتی مشکل به سطح جامعه مدنی میآید میتوان از آن طریق آن را عمومی کرد. ولی واقعیت آن است که سازمان­های جامعه مدنی تنها تحت شرایط خاصی ممکن است عمومی شــوند و موضوع را فراگیر کنند. فراگیــری در زمانی که موضوعات ساختاری میشود یک اصل است. بر همین اساس الگوی سومی مطرح میشود که آن جنبش­محور شــدن و جامعه­محور(social-base) شدن و جماعت­محور (Base-Community) شدن مداخلات است و سطح مشارکت سطح جنبشی، جماعت­ها و جامعه اســت. هر کدام از این اصطلاحات بــه نوعی معطوف به شکل­گیری توده­ای عمومی اســت که اراده برای حل آن معضل اجتماعی را داشته باشد. حرکت­های فردی و سازمان­های جامعه مدنی مفید است اما محدودند، لذا کار اثرگذار آن است که جامعه­ای را شکل دهیم که ارزشهایی در ســطح عموم و به صورت فراگیر داشته باشد که مغایر با آن معضل اجتماعی باشد. مانند اوایل انقلاب فارغ از تبلیغات دولت انقلابی، معتاد احساس میکرد کار بدی انجام میدهد و عموم مردم هم میگفتند در شرایط جدید این کار بدی است. به همین دلیل بین سال­های 60 تا 66 شیوع آنچنانی از اعتیاد وجود نداشــت. معتادان عموما از قبل انقلاب به جا مانده بودند و بخشی از آنها حتی تمایل به ترک داشتند. کسی احساس مثبتی نسبت به معتاد بودنش نداشت و بدون اینکه هیچ الزام قانونی وجود داشته باشد جامعه هم فاصله­گذاری میکرد.

مقابله جنبشی با فساد

جنبش یک کنش جمعی با سازمان و مقابله جنبشی با فساد برنامه مشخص برای دستیابی به یک هــدف مشــخص اســت. کارکــرد جنبش­های جدید آن است که موجی در جامعه راه میاندازند و مشــارکتی عمومی را جلب میکنند که از طریق آن همه برای یک وضعیت بهتر تــلاش میکنند. مانند جنبش­های محیطزیستی که سعی میکنند از طریق سازوکار ایجاد شبکه­ای از روابط افقی همه را به مشارکت دعوت کنند. البته در این جنبش زیست­محیطی سازمانها، مراجع و افراد فعال محیطزیستی هم حضور دارند اما خود جنبش هم به عنوان هویتی مستقل وجود دارد که افراد رابطه خودشــان را با آن تعریف میکننــد. مثلا تعیین میکننــد کــه آیــا از آنهــا (محیطزیســتی­ها)هســتند یا از غیرمحیطزیســتی­ها. جنبش­های جدید موجی اجتماعی را راه میاندازند که معطوف به کنش است، نه فقط ذهنیت یا ارزشهای خاصی. البته ارزشها هم در آن وجود دارند و یک هویتی هم در آن شکل گرفته و در عین حال یک تلاش جمعی هم صورت میگیرد. در موضوع فســاد هم مانند اعتیاد و آســیب­های اجتماعی دیگر که بسیار فراگیر شده سازمان­های متولی برای حل آن به صورت سازمانی با مکانیســم­های معمول مینامند؛ چراکه ما به نقطه ا­ی رسیده­ا­یم که انجام آنها تبدیل به یک فرهنگ و ارزش شده است. در واقع در شرایطی که رشوه گرفتن امری متعارف شده، قوانین تنها میتوانند ریسک ارتکاب به آن را بالا ببرند.مثلا ممکن است برخی در جامعه معتقد باشند کسی که رشوه میگیرد حق دارد بگیرد، چون حقوقش پایین است. باید توجه داشت فساد یک سطح خرد دارد و یک سطح کلان. سطح خرد در بدنه اجتماع اتفاق میافتد و سطح کلان در درون ســاختارها و ضوابط و قوانین وجود دارد. جنبش­های اجتماعی هر دو سطح را مورد بحث قرار میدهند و از این رو توجه بیشتری به آنها میشود. وقتی یک کنش جمعی برای مقابله با یک مشکل اجتماعی راه میافتد هم در روابط خودشان به یکدیگر انگیزه میدهند و بنابراین در محیط کاری و خانوادگی خود آن را ترویج میکنند و هم اینکه در مواجهه با ساختار (سازمانها و نهادها) میتوانند واکنش نشان دهند.
چه کسانی فساد می کنند؟
مردم به معنای عام آن اقدام به فساد میکنند. اما اگر این مساله را تحلیل کنیم، میتوانیم این مفهوم عام را در چند سطح دســته­بندی کنیم. یک دســته مشــتریان و مراجعــان به ســازمان­ها و موسســات هستند که درگیر فساد میشوند؛ از شهرداری گرفته تا هر سازمان و موسسه دولتی. دسته دوم انجمن­ها، سازمان­های بخش خصوصی و حتی جامعه مدنی هســتند که به نوعی درگیر این موضوع میشوند و دسته سوم سازمان­های صنفی هستند. وقتی وارد سطح سازمان­ها میشویم، فساد هم در روابط درونی آنها وجود دارد و هم در روابط بیرونی. این دسته­بندی برای تعریف سطوح مختلف مداخله جهت مبارزه با فساد مفید است. در این الگو یک سطح، سطح گزارش است. وقتی کسی با درخواست رشوه مواجه میشــود چند راه­حل پیش رو دارد، یا رشوه ندهد و اعتراض کند و یا اینکه رشوه بدهد و سکوت کند و یا هم رشوه بدهد و هم اعتراض کند. این سه حالت بر اساس انگیزه داشتن/نداشتن گزارش دادن یا همان اعتراض کردن فرد شکل گرفته است. نفس اینکه افراد بدانند که ممکن است تخلف و فساد آنها گزارش شود و با مشکل اجتماعی روبه­رو شوند، خود بازدارنده است. اگر از مدیر تا پایینترین رده یک مجموعه همه بدانند که مراجعان حتی اگر رشوه پرداخت کنند آن را گزارش خواهند کرد و و ممکن است با سازمان آنها برخورد شود، این خودش کنترل­کننده است.
جنبــش اجتماعی ســعی میکنــد در قدم نخســت این گزارش­دهی را مشــروع کند. گاهی گزارش­دهی نامشــروع قلمداد میشــود. یعنی ســمت و ســوی جامعه به ســمت رشوه­گیرندگان است و جامعه گزارش­دهی را آدم­فروشی تلقی میکند یا گزارش کردن باعث پیش نرفتن کار گزارش­دهنده میشود یا خسارتی به او وارد میشود. جنبش­های اجتماعی آنقدر ایجاد ظرفیت، هویت و اعتماد به نفس میکنند که امکان گزارش­دهی را افزایش و به آن وجه مثبت و ارزش میدهند. یعنی با ارزش­های طرف مقابل که ایجادکننده فســاد است مقابله میکند. یک مثال برای این موضــوع در زمینه اعتیاد انجمن معتادان گمنام است که از موفقترین انجمنهای ایران در زمینه اعتیاد است. آنها اولین کاری که میکنند این است که میگویند طبیعی است که اعتیاد بد است اما اولین کار مثبتی که معتاد میتواند انجام دهد آن است که معتاد بودن خود را به رسمیت بشناسد و هم به خود و هم به دیگران بگوید من معتادم و این یک بیماری است و به بیان آن افتخار میکنم. بعد از آن هر اقدامی که انجام میدهد را وجه مثبت برای آن قائل میشود. مثلا میگوید 48 ساعت است که مواد را ترک کرده­ام و پاکم. در واقع میپذیرد قبل از این 48 ساعت ماه­ها مصرف کننده مواد بوده اما آن را تبدیل به ارزش مثبت پاکی 48 ساعته میکند و مورد تشویق قرار میگیرد. کار جنبش­های اجتماعی هم همین اســت که گزارش­دهی را به امری مثبت تبدیل کند. مثال فردی با افتخار بگوید من 10 مورد رشوه را گزارش کرده­ام و دو مدیر را افشا کرده­ام و… این یک میدان جنگ بین ارزشهای مقابله­کننده با مشکل و ارزش­های تاییدکننده مشکل است. دامنه این ارزش­ها دائما افزایش مییابد و حتی برخی از آنها قابل پیشبینی نیست. مثال ممکن است بعد از مدتی با افتخار ادعا شود که کسی در یک منطقه مشخص حاضر به دادن رشوه به شهرداری نیست یا این امر ارزشمند دانسته میشود که گفته شود فلان سازمان مردم­نهاد تا کنون 10 مورد فساد را به سیستم قضایی کشانده است.

راه­های مقابله با فساد

تاکنون سه راه­ حل برای پیشگیری از فساد بیان شد. یکی از طریق مشتریان و ارباب­رجوع، فردی که رشوه میدهد معمولا راه­حل­هــای قابل تاملی برای جلوگیری از رشوه را بیان میکند. لذا راه­حل­ها از حالت نخبه­محوری خارج میشود و مجموعه­ای از ارزش­ها و راه­حل­ها شروع به شکل­گیری میکند. ســطح دیگر مداخله و مشــارکت پس از گزارش­دهی، شهادت دادن درباره وقوع جرم است. تا قبل از شکل­گیری جنبش اجتماعی ســطح اعتراضات در میان جامعه در حــد گله­ها و غرزدنهای روزانه است. جنبش اجتماعی میتواند این سطح را به ســطح ارائه شــهادت ارتقا دهد و افراد را حاضر کنــد که علیه رشوه­گیرنده و چشم در چشم او شهادت دهند که این کار سطح مشارکت را یک درجه دیگر ارتقا میدهد. در همه این سطوح مبارزه از سطح نخبگان خارج شده و در عموم جامعه نشر پیدا کرده است. برای جلوگیری از جنبه­های منفی این کار باید سازوکارها یا کدهای اخلاقی تعریف شوند. البته این اتفاق به تدریج صورت میگیرد اما میتوان با قدرتمندسازی یا توانمندســازی جامعه به تسریع آن کمک کرد، مثال با آموزش قواعدی مانند پرهیز از بیان مواردی که درباره آنها مدرک درســتی وجود ندارد یا نسبت به آنها اطمینان حاصل نشده اســت. با انجام قدرتمندسازی، افراد معنای فساد را میدانند و با قوانین و مقررات موجــود و اخلاق اجتماعی در این زمینه آشنایی پیدا میکنند. وقتی بازی از سطح نخبگان به عموم کشیده میشود، جنبش اجتماعی مکانیزم­های کنترلی را شکل میدهد، لذا چنانچه فردی از قواعد اخلاقی عدول کند در جامعه مورد پرسش واقع میشود و ترس از این مســاله افراد را مقید به اخلاق اجتماعی در زمینه افشاگری میکند. سطح بالاتر مشارکت در یک جنبش اجتماعی، سطح برخورد است، اما این مرحله موکول به اصلاحات ساختاری اســت. مثلا در هر اداره­ای انجمن حقوق شهروندی شکل گیرد که متشکل از مشتریان آن اداره و کارکنان بدنه آن مجموعه­اند که فســاد در مجموعه را مــورد بحث قرار میدهند و برای مداخله تلاش میکنند. این در واقع فشــار بدنه اجتماعی برای مداخله را فراهم میکند. نتایج جنبش­ها به نحوه برخورد حکومت با هر جنبش بستگی دارد. اگر حکومت جنبش را یک فرصت برای خود بداند سعی میکند از آن برای اصلاح ساختار خودش استفاده کند. اگر آن را تهدید بداند اجازه ورود نمیدهد و از ایجاد نهادها جلوگیری میکند و تنها به طرفداران خود اجازه ورود میدهد که بــرای یک جمعیت بــزرگ 80 میلیونی وجود سازمان­های معدود تحت حمایت حکومت مشکل­گشا نخواهد بود، بلکه برای هر منطقه و محله در هر شهر نیاز به یک نهاد است اما جنبش­ها میتوانند با آموزش و توانمندسازی فراگیر شهروندان، شکل­گیری سازمان­های جامعه مدنی را در سطح محلی (و نه­فقط در سطح ملی)تسهیل کنند.
اگر چنین چرخه­ای ایجاد شود این کار تداوم مییابد. یعنی وقتی جنبشی شهروندان را برای گزارش و شهادت دادن ترغیب کرد و آموزش داد، آنگاه یا حکومت قدرت برخورد به شهروندان را میدهد و یا مکانیزم­هایی برای برخورد فراهم میکند. اگر شهروندان این مکانیزم­ها را مشــاهده کنند و ببینند برخــورد صورت میگیرد، به این مســیر ادامه میدهند و دوباره وارد چرخه میشــوند. اما اگر این اتفاق نیفتد و رها شــود دیگر شهروندان مشارکت خود را ادامه نمیدهند چون آن را بی­فایده و تنها هزینه­بر میدانند. لذا با مشکلات ساختاری مانند فساد نمیتوان برخورد نقطه­ای و حتی سازمانی داشت و نیازمند ایجاد یک جنبش اجتماعی و ارزش­سازی و انگیزه­مند کــردن افراد و ایجاد شــبکه­های غیرمتمرکز متعدد مرتبط با هم است. ایجاد جنبش نیازمند برنامه­ریزی است تا بتواند در لایه­های مختلف جامعه رسوخ پیدا کند و از دل آن سازمانهای جامعه مدنی شکل بگیرد و بدین ترتیب نهادینه شود. در این صورت روزی فراخواهد رسید که میگوییم این جنبش دیگر موضوعیت ندارد، نه به این دلیل که فساد دیگر در جامعه وجود ندارد بلکه به دلیل اینکه جنبش در سیر خود مکانیزم­ها و ساختارهایی را شکل میدهد که راه­حل را تثبیت و نهادینه میکند. مثل سازمان­های محیطزیســتی که از دل جنبش­های محلی محیطزیستی شکل میگیرند و مسائل محلی را دنبال میکنند.
دولــت در این موارد تنهــا وظیفه ایجاد تســهیلات و آموزش به شهروندان و قدرتمند ســاختن آنها از طریق در اختیار گذاشتن اطلاعات و ایجاد شفافیت و نیز پاسخگویی نسبت به موارد کشف شده از سوی شهروندان را دارد. مثال دولت، شهرداری­ها را موظف به پیگیری گزارشات مردمی در مورد فساد در مجموعه­های خود کند و از آنها بخواهد نتیجه نهایی را به اطلاع عموم و شــهروندان پیگیری­کننده برسانند و در صورت تخلف با آن شهرداران برخورد کند. همچنین دولت با تغییر رویه­ ها و قوانین و اصلاح ساختارهای فسادزا میتواند مشارکت شهروندان را اثربخش کند.
در جوامعی که از فعالیت جامعه مدنی و مشارکت فعال شهروندان برای حل معضالت اجتماعی استقبال میشود نظارت بر نهادهای مدنی پسینی نیست و شروع فعالیت آنها مستلزم اخذ مجوزهای گوناگون و صرف زمان زیاد نیست، بلکه صرف اطلاع دادن به دولت برای شروع فعالیت کفایت میکند و از آن پس ظرف مدت معینی آن نهاد موظف به شــرکت در کارگاه­های آموزشی لازم و اجرای استانداردها و تهیه گزارشات لازم در مورد روش تامین منابع و دیگر موضوعات برای ادامه فعالیت است. این الگو به معنای این است که هر شهروند برای مبارزه با فساد نه تنها با ریسکی مواجه نیست بلکه فضا برای فعالیتهای او تسهیل و در اجتماع هم به چشم مثبت به آن نگاه میشود.
در مجموع میتوان گفت بدون کمک جنبش های اجتماعی دولت­ها به دلیل محدودیت منابع و بوروکراســی لخــت و کند خود و نیز شکل­گیری جریان­های هماهنگ فساد در درونشان توانایی مبارزه با معضلات ساختاری اجتماعی از جمله فساد را ندارند. بنابراین تنها با تسهیل شــرایط حضور و ایجاد جنبش­ها میتوان در کاستن از فساد توفیقاتی حاصل کرد

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله