بازنشر برخی سرمقاله های «ایران فردا»/1

فرايض دينى، انتخاب يا اجبار؟

ملی-مذهبی: در سال روز از دست دادن مهندس سحابی زنده می داریم یاد او را با بازنشر برخی سرمقاله های مجله «ایران فردا» که یکی از مهم ترین میراث های ماندگار اوست. بازخوانی آموزه های او در سرمقاله های ایران فردا که برخاسته از دانش سیاسی و دینی و تجربه سالیان طولانی حضور در عرصه های مختلف ( از مبارزه تا دولتمردی و منتقد مصلح بودن و…) است ، هم بزرگ داشت آن عزیز است و هم مشعلی فرا راه نسل ما.

سرمقاله نشریه ایران فردا شماره 28 – آبان ماه 1375

در شماره قبل اشاره به اين واقعيت داشتيم كه امروزه شكافى عظيم و بى‏سابقه بين دولت و اكثريت مردم، به خصوص جوانان پيدا شده است. شك نيست كه دستگاههاى اطلاعاتى دولت در متن و بطن جامعه نفوذى روزافزون دارند. اگر از اين نفوذ و رسوخ و حضور در همه جا، غير از مراقبت نسبت به صداها و ناله‏ها و حركتهاى اعتراضى مردم، اندكى به وظيفه قانونى و شرعى خود نيز عمل مى‏كردند، يعنى حقايق امور و واقعيات جامعه را، بى‏كم و كاست به اطلاع مقامات مسئول مى‏رساندند و اگر به واقع منعكس مى‏نمودند كه حال و وضع مردمان، و روابط آنها با هم و اخلاقيات و بينشهاى آنها و رفتار اجتماعى آنها به چه صورت و كيفيتى درآمده است بر مقامات عاليه كشور، معلوم و مبيّن مى‏شد كه، به رغم آن همه تأكيد و فشار بر اجراى ظاهرى احكام اسلام و حفظ ظواهر رفتارها، در ميان جامعه شهرى و روستايى، نه فقط فرار از اسلام و ديانت كه گريز از هرگونه معنويت و حسّ مسئوليت اجتماعى و ملّى و حتّى هرگونه علقه و پيوند انسانى – اجتماعى رو به رشد نهاده است و براى مسئولان كشور روشن و مشخص مى‏شد كه وضع تمامى مردم، از كاسب و تاجر تا كارمند و كارشناس، جوان و محصّل، كارگر و كشاورز چنان شده است كه روح ماده‏پرستى، يعنى خودگرايى افراطى و پركردن جيب و بستن بار خود و بى‏اعتنايى به هرگونه حقوق ديگران و منافع و مصالح ملّى، با سرعتى بى‏نظير در حال فزونى است. شايد مسئولان با اين اطلاع و احاطه به حقيقت جريان جامعه به سياستهايى ديگر، غير از اين كه اكنون دارند، روى مى‏كردند. حادثه هفته‏هاى اخير در خيابان گاندى )خيابان شماره 19) تنها يك نمونه و علامت كوچك است از بيمارى مخوفى كه سرطان‏وار در بطن جامعه در حال سرايت است.

×××

ما ترديد نداريم كه اخلاق، معنويت، خروج از خودگرايى و خودپرستى و ورود به صحنه فراتر از خود، يا احساس جمعى و ملّى و مسئوليت اجتماعى از بنيادى‏ترين ضروريات جامعه و زندگى اجتماعى و ملّى است. حداقل در كشور ما دين اسلام، مكتبى است براى تعليم و تلقين همين ضرورتهاى بنيادى، يعنى تعليم خدمت به غير، خدمت به جمع، و خدمت به ملت و ميهن. اگر اسلام از ايران گرفته شود عامل جانشينى براى القاى اين امور و پيامد آن يعنى وحدت وانسجام مردم آن، فعلاً شناخته نيست. عوامل ديگرى كه براى رشد شعور ملّى و جمعى و تكوين مليّت پايدار، برمى‏شمرند، در كشور ما، براى ايجاد علقه و پيوندهاى اجتماعى، ضعيفتر و ناكارآمدتراند. حتى در دنياى غرب نيز انديشمندان جديد و پست مدرنيست به اين مهمّ پى برده و گهگاه آن را مطرح مى‏نمايند.

اما همين اعتقاد ما، به شدت تابع اين حقيقت است كه جامعه و مردم، آزادانه و با رضا و رغبت خود و به سابقه نيازهاى درونى و فطرت صاف خود، اسلام و ارزشهاى والاى آن را درك و جذب نمايند يا به سوى آن تمايل بيابند. همان حال و هوايى كه از چندسال قبل از دهه پنجاه شمسى تا دو سال بعد از انقلاب در اين مردم ايجاد شده بود و ما و گروههاى حاكم امروز، قدر آن را ندانستيم و از آن حراست ننموديم. هرگونه افراط و زياده‏روى، با تأكيد بر قشر و صورت، تحت بهانه اجراى احكام اين تمايل و گرايش را آسيب مى‏رساند و بلكه اين گرايش را به ضد خود تبديل مى‏كند – چنانكه كرد.

در يكى دو سال پس از انقلاب، حال وهواها، در اكثر فضاى كشور بر همين منوال بود. نه تأكيد وفشار بر قشر احكام كه بر محتواى عارفانه و خلق‏دوستانه و خدمت به خلق و عشق وصول به آستان خالق حاكم بود. امّا دو دسته از مردمان اين را درك نكردند وبا شدت و تعصب بر سر آن كوفتند. عده‏اى از سر تعصب و كوته‏نظرى و تنگ نظرى و خشكه‏مقدسى، دلباخته اجراى صورت و ظواهر بودند و دسته‏اى ديگر چون جايگاهى در انقلاب مردم و حكومت نوگراى اسلامى نداشتند فرصت‏طلبانه براى حذف و طرد رقيبان خود از صحنه، يعنى روشنفكران دينى و دينى – ملّى دست به كار شدند تا از طريق حكومت قشر و صورت، راه را بر محتواگرايان نوانديش و عاشقان معنويت و عرفان توحيدى مسدود كنند وتوفيق با اين دو دسته رفيق گرديد و در اندك مدتى فضاى كشور و مديريت جامعه از مؤمنين عقلايى و راستين نسبت به انقلاب و اسلام و ايران خالى گرديد. و صحنه براى بروز احساسات خام، تظاهر و شعار و دميدن بر تنور قشرى‏گرى و قربانى كردن محتوا به پاى صورت آماده شد تا اينكه انقلاب از منبع كسب انرژى و اطلاع و الهام خود، يعنى قاطبه مردم با سرعت جدا افتاد. لذا دشمنان خارجى و داخلى، به سادگى توانستند با تبليغات خود، در ضعف روحى بيشتر آن مؤثر شوند و بالاخره كردند آن كارى را كه مى‏خواستند، يعنى جدا كردن دولت از اكثر مردم. در انتخابات دوره پنجم مجلس، به رغم تمام تدابير و تمهيدات، اين واقعيت ظاهر شد و به اثبات رسيد.

×××

در برابر اين اوضاع و با اعتقاد و اتكا بر اين حقيقت كه حذف اسلام و معنويت توحيدى از جامعه و هويت ايرانى، ناشدنى است و اگر هم بشود به بهاى نفى تماميت ايران و ايرانى تمام مى‏شود، ما دو راه يا دو گرايش در پيش‏روى خود مى‏يابيم كه هر يك مبتنى بر بينش و سياست خاص خود مى‏باشند:

اوّل( تأكيد بر گسترش و تشديد و اكتفا به ظواهر و قشر و صورت اسلامى به بهانه اجراى احكام، با هر قيمت و بدون اعتنا به تأثير و نتيجه آن بر روى روحيات و عواطف و اعتقادات مردم. اين روش كه فعلاً سياست حاكم و غالب دولت شده است، مبتنى بر اين بينش است كه دين و اسلام را در احكام آن خلاصه مى‏كند و از منظر اين راه و روش سياست دينى ساختن جامعه مترادف با اجراى احكام است. درباره اين روش ملاحظاتى رابايد در نظر گرفت:

1 – چون نتيجه قهرى و طبيعى اين روش تمركز و انحصار فزاينده مديريت كشور در دست متوليان خاصّ دينى است، حاصل آن، به طور ذاتى و درونى همان اتفاقى است كه در چند سال اخير افتاده است يعنى منزوى شدن و به حاشيه رانده شدن اكثريت روزافزونى از مردم كشور كه اين به جدايى روزافزون ملت از دولت و دوقطبى شدن جامعه منتهى شده و مى‏شود. دوقطبى شدن به معناى برآمدن شرايطى است كه ديگر وفاق و تفاهم در آن ممكن نباشد.

2 – تأكيد بر قشر و صورت، كه در ذات خود مستلزم نوعى استبداد است. و بر طبق تجربه تاريخى، مردم را به انقياد و اطاعت از قدرت و حاكميت روز مى‏كشاند و به همان ميزان، بلكه بيشتر، از ايمان درونى و “انقياد” به ذات پروردگار دور مى‏سازد. موارد مصاديق اين اثر متضاد بر مردم، در جهان امروز و در سراسر تاريخ بسيار است. وقتى ايمان درونى نسبت به اصل اسلام و ديانت بر باد رفت، اعتقاد نسبت به حكومت و نظام سياسى و اجتماعى كشور نيز نابود مى‏شود، و انواع فسادها در اين فضا پرورش مى‏يابد.

3 – حكومت نيز در يك چنين فضايى از تحول انحطاطى حكومت‏شدگان، در عين احساس حاكميت و سلطه مطلقه، هر لحظه پشت خود را خالى‏تر و زير پاى خود را سست‏تر و لرزان‏تر مى‏يابد. لذا براى پيشگيرى از هر خطرى بر تدابير امنيتى و تعقيب و مراقبت بر مردم مى‏افزايد و دور باطل فشار دولت و بى‏تفاوتى و عصيان مردم…

4 – حتى اقدامات عمرانى و آبادانى و توسعه مادّى و غيره نيز در كشور بى‏اثر مى‏شوند. زيرا طبيعت مردمان و ابناى بشر چنان است كه اگر در كارى خود مشاركت و حضور نداشته باشند، نسبت به آن احساس علقه و مسئوليت و دلسوزى نخواهند داشت. لذا به نگهدارى و توسعه بيشتر آنها نمى‏پردازند. و اين را ما درعصر پهلوى‏ها دوبار آزمايش كرديم.

5 – اين روش براى جبران به انزوا و حاشيه رفتن جامعه و براى جلب دلبستگى آنها به نظام، به جاه‏طلبى‏هاى خارجى دست مى‏زند و به اين منظور به هزينه‏ها و ريخت و پاشها و بخشش‏هاى مادّى و اقتصادى مى‏پردازد، تا مگر جايى در جهان بازكند. و يا با ادّعاى رهبرى جهان اسلام مسئوليت‏هاى عظيم و كمرشكن جهان را بر دوش مى‏كشد تا مگر از اين طريق، مردمان داخل را يا راضى و مفتخر يا تسليم و منقاد سازد. و باز تجربه‏هاى تاريخى و اجتماعى حاكى از آن است كه هر گونه اقدام به حلّ ورفع مشكلات داخلى از طريق روابط خارجى، هيچگاه با توفيق دراز مدت و پايدارى همراه نبوده است. مهمتر آنكه حتى تسليم و انقياد مردم از اين طريق نقشى و ربطى در ايمان و اعتقاد درونى دينى ندارد. پس نتيجه نهايى آن است كه حاكميت براى دستيابى و حاكم ساختن دين و اسلام، با تعقيب اين روش، سرانجام اصل ايمان دينى را از جامعه مى‏گيرد و در بطن جامعه، فساد را به جاى صلاح و الحاد را به جاى ايمان مى‏كارد. همه چيز را فداى نام و ظاهر اسلام مى‏سازد و سرانجام حقيقت اسلام و ديانت توحيدى را ازجامعه مى‏ستاند.

6 – اين روش و بينش، بيش از آنكه جهتگيرى آخرتى و خداجويانه داشته باشد، متوجه حفظ سلطه و قدرت طبقه‏اى خاص، بر كرسى انحصارى و بلارقيب مى‏باشد. بنابراين سمت و سوى آن دنيايى و دنيادارانه‏است، پس نمى‏تواند از وعده‏هاى نصرت خدايى هم برخوردار باشد.

دوم( روش و مكتب دومى براى حفاظت از انسجام ملت ايران و با هويت و ماهيت اسلامى وجود دارد. اين روش خلاصه مى‏شود در جلب رضايت و مشاركت اكثر مردم در نظام تصميم‏گيرى و نظارت جامعه و تأمين جايگاه حيثيت طبيعى فرد در جامعه و در نظام. و از اين رهگذر، دستيابى به يك فضاى آشتى و تفاهم بين دولت و ملت و رابطه‏اى يگانه و صميمانه بين اين دو مقام.

در چنين فضايى، اگر حاصل شود، امنيت و آينده‏دارى به مردمان جامعه بازمى‏گردد، و مردم به آرامش و تعادل روحى و رهايى از تنشهاى مداوم دست مى‏يابند. تنها در چنين فضايى است كه با آرامش و تعادل و احتياط و پرهيز از تعصب و جمود و افراط كارى مى‏توان به آموزش و القاى ارزشهاى متعالى و ديانت توحيد در ميان مردمان پرداخت. از طرفى خود مردم، با طى مراحل، وقتى امنيت و اميد و آينده‏دارى را تجربه كردند و از تنشها و ترسها و كينه‏ها خالى شدند، فضاى درونيشان، براى طى مراحل كسب معنويت و ارزشهاى والاى اسلامى و انسانى آماده مى‏گردد. در اين حالت است كه مردم با ميل و رغبت خود به اجراى شعائر و ظواهر و مناسك دينى روى مى‏آورند و با داشتن احساس مشاركت در جامعه و عدم تبعيض درفرصتها و امكانات آن به فعاليت مولد و خلاق روى مى‏آورند. و اين مقدمه تأمين معاش و رفاه و بهبود مادى مى‏شود.

اين رويه از اين واقعيت نشأت مى‏گيرد كه جامعه و بخصوص جامعه ايرانى، در ذات خودش متكثر است، و از مردمى يك حال و انديشه و احساس و سابقه و سنت و فرهنگ برخوردار نيست. در جامعه متكثر هرگونه اقدام و تلاش براى ايجاد تشابه و وحدت فرهنگى به شكست برمى‏خورد و به جاى وحدت فرهنگى جدايى و تنافر و خصومت و كينه‏ورزى بين گروهها و بين دولت و ملت حاكم مى‏شود. جامعه متكثر فرهنگ متكثر را مى‏پذيرد و تحمل مى‏كند، در غير اين صورت آن فرهنگ واحد، به هر حال، صورت تحميلى خواهد داشت و طبعاً در احساس و عواطف مردمان مقاومت و گريز را جانشين مى‏سازد.

پس فرق اساسى اين روش با روش اول در تقدم رضايت و كسب مشاركت مردم در جامعه و سياست و اقتصاد، بر آموزش و تبليغ فرهنگى است و نيز در تقدم ايمان دينى براى جامعه – ولو به صورت معتدل و آرام – در برابر اجراى ظواهر احكام و تحميل فرهنگ واحد.

روش اول، شانزده سال آزمايش خود را داده است و نتايج و ثمرات آن امروزه ظاهر و بارز شده و جاى انكار و توجيهى باقى نمى‏گذارد. علاوه بر آزمايش جامعه خودمان در جوامع ديگرى نيز تجربه شده و نتايج مشابهى داده است.

پس 1 – با توجه به اين تجربه‏ها كه نتايج منفى به بار آورده است و 2 – با توجه به اين كه ايمان امرى است درونى و قلبى و در انتخاب آن هر نوع اجبار و اكراهى نافى اصل آن مى‏باشد )لااكراه فى‏الدين(، مى‏بايستى به روش دوم بازگشت. روشى كه معتقد است فرايض دينىِ فردى اساساً اجبارپذير نيست و براى اجراى آن نه بايد ستاد ساخت و نه به تعرض خيابانى متوسل شد، نه بايد بخشنامه صادر نمود و نه از طريق گزينش و حراست اقدام كرد. پس بايد همچون پيامبر اكرم كه بر قلبها حكومت كرد و نه بر سرها، مردم را در انجام فرايض ايمانى و قلبى آزاد گذاشت تا بجاى نفرت و ريا، ايمان و صداقت در آنان ريشه كند. اگر نگاهى به اطراف خودمان بيندازيم، بجز در عربستان، در بسيارى از كشورهاى مسلمان همچون لبنان، اندونزى، تركيه و حتى افغانستان )دوره برهان‏الدين ربانى( و… شعائرى همچون حجاب و نماز و… به هيچ وجه رسمى و اجبارى نبوده است.

آيا اكنون منطقاً و از موضع احساس مسئوليت و دلسوزى تامّ براى ايران و انقلاب و اسلام، عادلانه نيست كه يك چند نيز روش دوم را تجربه‏كنيم؟ اين راه آرامتر و معتدلتر و امن‏تر است، ولى خشك‏انديشان و قشرگرايان را ارضا نمى‏نمايد و قانع نمى‏سازد. امّا حتى اگر اينان لحظه‏اى با وجدان دينى خود خلوت نمايند و آثار و نتايج روش مورد پسند خود را در اين روزگار ارزيابى كنند، مسلماً در راه و روش خود تجديد نظر خواهند كرد.

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه‌های گوناگون است.

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله