فتنه خاتمي؟!

حماسه پيش‌بيني‌نشده دوم خرداد 76 آزمايش بزرگي براي ملت ايران، احزاب و گروه‌هاي مختلف به‌شمار مي‌رود. پيش از پيدايش اين حماسه هيچ‌يك از سياست‌ها و رسانه‌هاي خارجي حمايتي از آن نمي‌كردند. يكي از شخصيت‌هاي ذي‌نفوذ محافظه‌كار، از مقام رهبري خواسته بود كه ولي‌فقيه بايد جريان فقه و اجماع فقها را تأييد كند و به نتايج آراي مردم وقعي ننهد. طبيعي است كه اجماع فقها نيز با نامزد رقيب ايشان بود. آيت‌الله آذري قمي كه دو دوره رياست جامعه مدرسين حوزه علميه قم را به‌عهده داشت در رساله مختصري نوشت آراي مردم و تنفيذ آن ازسوي مقام رهبري در واقع پيروزي قانون‌اساسي بر اجماع فقها و فقه سنتي بود. سياست‌هاي خارجي بويژه امريكا كه سعي داشتند بگويند اسلام با مردمسالاري و دموكراسي هماهنگي ندارد، ابتدا خاتمي را كه اصولگرايي دو آتشه معرفي كردند، چرا كه اصلي‌ترين شعار خاتمي بازگشت به قانون‌اساسي عليه انحصار بود. اينها معتقد بودند قانون‌اساسي ثمره انقلاب‌اسلامي، يك سند اصولي است و احيا و بازگشت به آن در خط انحصارات بين‌المللي نيست. سپس تلاش كردند نشان دهند جريان اصلاح‌طلب به رهبري خاتمي در مقابل و برانداز نظام جمهوري اسلامي است. پس از مدتي محافظه‌كاران خود را اصولگرا ناميدند و قطب‌بندي كاذب اصولگرا ـ اصلاح‌طلب به‌وجود آمد. امريكا در ترفندي ديگر سعي داشت توسط خاتمي و محبوبيتي كه در سطح ايران و منطقه داشت مهار دوجانبه ايران و عراق را به مقابله دوجانبه ايران و عراق تبديل كند، كه البته خاتمي زير بار آن نرفت و گفت جنگ با عراق تاسي لغزنده است. خاتمي در مناظره تلويزيوني با سه نامزد ديگر رياست‌جمهوري به اين مطلب راهبردي اشاره كرد كه ناوگان‌هاي امريكا بايد خليج‌فارس را ترك كنند. چيزي نگذشت كه بيل‌كلينتون در جلسه كميته امور عمومي امريكا و اسراييل (آيپك) سرمايه‌گذاري بيش از چهل ميليون دلار در صنعت نفت و گاز ايران را تحريم كرد و اين دولت خاتمي را با فشار زيادي روبه‌رو نمود.

باوجود فشارهاي خارجي و داخلي مي‌توان گفت روند هشت‌ساله دولت قانونگزار خاتمي در راستاي جداكردن اضلاع مثلث نفت ـ اسلحه ـ جنگ و سركوب بود.

تشكل مجاهدين به رهبري مسعود رجوي نيز حماسه دوم خرداد 76 را «فتنه خاتمي» ناميد. از آنجا كه او خود را اصلي‌ترين محور حق و پيشتازترين پيشتازها مي‌داند ـ درحالي‌كه براندازي است كه در ميان مخالفان جمهوري‌اسلامي بيشترين مخالف را دارد ـ مقوله‌اي را فتنه مي‌داند كه بيشترين ريزش را در ميان اعضا و طرفداران تشكيلات او موجب شود، كه البته اين ريزش بويژه پس از دوم خرداد 76 يك واقعيت انكارناپذير بود.

آقاي اسفنديار رحيم‌‌مشايي پس از انتخابات 22 خرداد 88 درمورد حماسه دوم‌خرداد 76 اين‌گونه اظهار نظر كرد كه دوم خرداد توطئه مشترك هاشمي و خاتمي عليه مقام رهبري بود تا نشان دهند آراي مردم از آنِ آنهاست و رهبري را منزوي كنند. اين درحالي است كه آقاي خاتمي و ياران او فكر نمي‌كردند بيش از 4 ميليون رأي داشته باشند و دلايل زيادي را مي‌توان برشمرد كه اصولاً چنين محاسبه‌اي در كار نبود، كه بحث مستقلي مي‌طلبد.

پس از دوم خرداد نيز جريان شناخته‌شده‌اي در داخل ايران با برچسب‌هايي چون غربي، امريكايي، گورباچف، يلتسين و… ايشان را معرفي كردند و صف‌آرايي عليه ايشان شروع شد. از كارناوال عصر عاشورا و همچنين از مسائلي كه در خاطرات آقاي كردان در سايت نظام‌آباد(1) مطرح شد كه بگذريم، دولت خاتمي با قتل‌هاي زنجيره‌اي، و در واكنش به افشاي آن با حمله به كوي دانشگاه روبه‌رو شد كه باوجود محكوم‌‌كردن اين حمله توسط مقام رهبري هيچ اقدام پيگيرانه‌اي در اين خصوص صورت نگرفت و خاتمي آن حمله را اعلام جنگ با دولت خود خواند. با نگاهي به مقاله «در خزر چه مي‌گذرد؟»(2) به بخشي از اين كارشكني‌هاي فلج‌كننده پي خواهيم برد و به جمله «هر نه روز يك توطئه» كه خاتمي آن را به زبان آورد باور بيشتري پيدا خواهيم كرد.

پس از واقعه قتل‌هاي زنجيره‌اي، سعيد امامي را كه از ياران بسيار مأنوس عده‌اي بود، گردانندگان كيهان او را يك شبه ـ آن هم بدون ريشه‌يابي دروني ـ عامل صهيونيسم، امپرياليسم و قتل‌هاي زنجيره‌اي معرفي كردندو همزمان برخي او را شهيد ناميدند و در تشييع جنازه و مراسم ختمش شركت كردند كه از عجايب روزگار بود.

ملاحظه مي‌شود كه خاتمي و بهتر بگوييم جريان بازگشت به قانون‌اساسي و عليه انحصارطلبي ـ‌ بخوانيم اصول انقلاب ـ چگونه از سوي دو روند و دو جبهه به ظاهر متضاد، زير فشار قرار گرفته و به‌اصطلاح قيچي مي‌شود. فراموش نشود كه در همين دوران بود كه در ظرف چند روز 80 نفر از سران نهضت‌آزادي و ملي ـ مذهبي‌ها با تبليغات چشمگير به اتهام واهي براندازي آن هم بدون اطلاع رئيس‌جمهور بازداشت شدند ـ البته هيچ‌يك در دادگاه به چنين اتهامي محاكمه نشدند ـ و به حبس‌هاي سنگين محكوم شدند.

با نگاهي به سال‌هاي اول انقلاب مي‌بينيم، همين تشكل كه خاتمي را در سال 76 فتنه ناميد فردي به‌نام مسعود كشميري را به درون افراد هوادار گروه‌هاي سازمان مجاهدين انقلاب‌اسلامي، نفوذ داد و از آنجا به عالي‌ترين نهاد امنيتي كشور يعني دبيري شوراي امنيت نخست‌وزيري راه يافت و شايد با استفاده از سمت خود افراد ديگري را هم در ديگر ارگان‌ها جاي داده باشد. كشميري همه كارهاي خود را با استخاره انجام مي‌داد تا افراد ساده‌انديش و مذهبي، هم به او اعتماد كنند و هم نتوانند كارها و اقدام‌هاي او را ريشه‌يابي كنند. وي نه‌تنها در 8 شهريور 60 با انفجار يك بمب، رجايي و باهنر رئيس‌جمهور و نخست‌وزير و چند نفر ديگر را به شهادت رساند ـ كه ضربه بزرگي بود ـ بلكه مهمتر از آن يك ساختاري فرهنگي را زمينه‌سازي كرد تا از آن فتنه‌گري، انحراف در استراتژي و قطب‌بندي‌هاي كاذب نتيجه شود. او اين‌گونه تبليغ مي‌كرد كه اگر نيروهاي ملي يا مذهبي ـ كه او آنها را ليبرال مي‌ناميد ـ بخواهند در حاكميت باشند يا حاكم شوند ايران را به آتش خواهيم كشيد.

كشميري سعي داشت در ميان فعالان امنيتي جا بيندازد كه ميثمي و گروه نهضت مجاهدين، از رجوي پيچيده‌تر و منافق‌ترند، او فرار كرد ولي به نظر مي‌رسد خطي را تا حدي جا انداخت كه حتي برخي از مسئولان نيز اين مواضع را تكرار كردند.

در راستاي حذف نيروها، يك تشكل موسوم به روحانيت غيرمكتبي، افراد يا گروه‌هاي انقلابي غير همسو با خود را با برچسب‌هايي چون التقاط، ارتداد و كوپنيستي ـ كمونيستي ـ تكفير مي‌كردند. در پي اين برچسب‌زني و تكفير، تشكلي ديگر به‌نام انجمن ضدبهائيت كه نفوذ تشكيلاتي داشتند آن فرد يا گروه را از بدنه نظام جمهوري‌اسلامي تصفيه مي‌كرد. اگر در مورد افراد شاخص و معروف، از اين دو تشكل كاري ساخته نبود ـ يعني نه مي‌توانستند او را تكفير كنند و نه تصفيه ـ تشكل سومي موسوم به مجاهدين، آن افراد را ترور مي‌كردند مانند ترور رجايي، باهنر، بهشتي، محمد منتظري و همچنين آيات عظام دستغيب، مدني، اشرفي‌اصفهاني و… . رهبر اين تشكل از طريق راديوي خود در عراق اعلام كرد كه ما افراد كيفي نظام را حذف كرديم تا افراد كم‌كيفيت حاكم شوند و آن‌گاه در اثر سوء مديريت، مردم با آنها درگير شوند و مبارزه توده‌اي شود. اين تشكل با هر فرد يا جرياني كه به‌دليل انقلابي‌بودن يا دموكراتيك‌بودن مي‌توانست ريزشي در ميان صفوف آن ايجاد كند برخوردي جدي مي‌كرد. چندي بعد همين تشكل از طريق راديو اعلام كرد كه اصلي‌ترين خطر براي آنها «جريان استحاله» است، به اين معنا كه اين جريان سعي دارد استحاله‌اي در درون نظام جمهوري‌اسلامي به‌وجود ‌آورده و با كار اصلاحي خود جلوي سقوط را بگيرد، عناصر اعلام‌شده در اين جريان عبارت بودند از آيت‌الله منتظري، مهندس عزت‌الله سحابي، دكتر رضا رئيس طوسي، اعضاي كتابخانه سياسي، لطف‌الله ميثمي و…. . از يك‌سو تشكل نامبرده نسبت به اين جريان حساسيت داشت و ازسوي ديگر نيز طيف‌هايي در نظام جمهوري‌اسلامي بودند كه با قتل‌هاي زنجيره‌اي بي‌‌ارتباط نبودند.

از ديدگاه تشكل رجوي، فتنه شامل فرد يا جرياني مي‌شد كه مي‌خواستند قانون‌اساسي ثمره انقلاب كه برآمده از دين و مبتني بر آراي مردم بود را ـ كه آنها نپذيرفته بودند ـ اجرا كنند.

در اين راستا شايسته است تأمل دلسوزانه‌اي به گذشته نزديك داشته باشيم تا مبادا با كارها و اقدام‌هاي خود در خط‌مشي‌‌اي گام برداريم كه از پيش توسط ديگران تعيين شده است، براي نمونه اين پرسش مطرح مي‌شود كه چرا و چگونه تشكل نامبرده به رهبري مسعود رجوي در ماهواره تمامي مراسم 14 خرداد امسال را بدون كم و كاست نشان دادند؟ آيا جاي تأمل نيست؟!

پي‌نوشت:

1ـ ر.ك: چشم‌انداز ايران، در خزر چه بايد كرد؟، شماره 14.

2ـ ر.ك: چشم‌انداز ايران، ناكامي‌هاي آقاي وزير، مهدي فخرزاده و مريم‌سادات سيدكريمي، شماره 57.

شماره 62 نشريه چشم‌انداز ايران

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله