اگر غریبهای وارد محفلی سیاسی یا فکری میشد که محمد بستهنگار در آنجا حضور داشت؛ او را مردی میدید که برای شنیدن سخن افراد، در مقابل آنها مینشیند و دستش را پشت گوشش میگذارد تا بدین طریق ثقل سامعۀ خود را جبران کند و در انتهای این تقلا هم، ساکت و خاموش در گوشهای مینشیند و در خود فرو میرود.
این تصویر لحظهای یک غریبه از محمد بستهنگار اما با زندگی واقعی او نسبتی نداشت. بستهنگار بیش از آنچه به نظر دیگران میآمد فعال و پر تلاش بود. به جرأت میتوان گفت که در بین فعالان ملی – مذهبی، بستهنگار در کار سیاسی، حرفهایترین آنها به شمار میرفت؛ زیرا به صورت “تمام وقت” و گاه شبانه روزی در کارِ بسیج تدارکات و برنامهریزی و ارتباطگیری، آن هم به صورتی خستگیناپذیر فعالیت میکرد.
در دورهای طولانی، تقریباً تمام جلسات شورای فعالان ملی – مذهبی و هیئت اجرایی آن در منزل بستهنگار برگزار میشد و تمام تمهیدات و تدارکات آن هم بر دوش او و همسر بی نظیرش طاهره خانم طالقانی بود.
این در واقع، گوشۀ ناچیزی از فعالیتهای محمد بستهنگار بود. هر گاه پای مراسم یا بیانیه ای در مورد نهضت ملی شدن نفت، دکتر محمد مصدق، آیتالله طالقانی، آیتالله منتظری، مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، دکتر شریعتی و یا جریان ملی – مذهبی و چهرههای آن به میان می آمد؛ بستهنگار حضوری دائمی داشت؛ آن هم حضوری چندان مؤثر که کار بدون او پیش نمیرفت و به سامان نمیرسید.
او در کنارِ کار اجرایی، بی وقفه در موضوعات مختلف بخصوص در حوزۀ تاریخ معاصر ایران و اندیشۀ اصلاح دینی مطالعه میکرد. همیشه از انتشار آخرین کتابها در این موضوعات آگاه بود و برای خواندن آنها عطشی سیریناپذیر داشت. از همین رو، مقالات و سخنرانی های او بخصوص پژوهشی که در بارۀ نظریۀ “ولایت فقیه” به انجام رسانده بود؛ مستندات محکم و فراوانی داشت.
بستهنگار در حوزۀ زندگی شخصی نیز مردی خوشخو و دلسوز و خیرخواه همراه با بذله گویی ملایمی بود به طوری که همنشینی با او شیرینی و صفای خود را داشت.
بستهنگار زود هنگام از این دنیا رفت و همۀ دوستان و آشنایانش را عمیقاً سوگوار رفتن خود کرد؛ اما او با دستی پر و پاک و کارنامهای سرشار از زحمت و کوشش و تحمل رنج در راه خیر عموم به دیار باقی شتافت. خداوند به دوستان و خانوادۀ او بخصوص همسر گرانقدر و بی مثل و مانندش، شکیبایی و جزای خیر دهد و او را در در سرای باقی همراه و همنشین سید محمود طالقانی کند چرا که “بهشتِ” بسته نگار به قول خودش هم صحبتی و همراهی با “آقا” بود.