( پیوند اسلام ستیزان و اسلامگرایان افراطی / 2 )
انتظار می رود که غربیان (و بلکه در معیاری گسترده تر، همه غیر دیندارانی که دین ستیز نیستند) نیز در محکوم کردن اهانت به دینداران، اقدامی خردمندانه کنند تا فضای همزیستی در جهان بیروح کنونی تنگ و تنگتر نشود. پیوند خردورزان و خردمندان از «دینداران» و «غیر دینداران» در احترام به باورها و در جلوگیری از نفرت پراکنی و هراس افکنی، «رواداری» را به ارمغان خواهد آورد، و پژواکی سترگ خواهد داشت.
4. چرا این «دور بسته» را پایانی نیست؟
در این همداستانی اسلامگرایان افراطی و اسلام ستیزان، منافع حیاتی دو طرف بشکل تنگاتنگی با هم مرتبط هست. همچنانکه منافع جنگ طلبان جهان و کمپانی های سازنده اسلحه و دلالان فروشنده آن، با یکدیگر مرتبط می باشد.
این دو گروه زنده اند به اینکه یکی «ترانه ای» بخواند و احساسات دیگران را جریحه دار کند و دیگری هم حکم ارتداد وی را بدهد. یکی نیاز دارد حکم ارتداد بگیرد و آن دیگری نیازدارد تا حکم ارتداد و حکم قتل بدهد تا این «بیزنس» بچرخد. جالب است آن دیگری که ترانه ای سخیف می خواند چون حکم ارتداد و قتل نمی گیرد، شاید دلخور شود از این همه بی توجهی. ولی آنچه مسلم است، حکم ارتداد می توانست کمکش شود تا مثل آن دیگری، بتواند چند صباحی، نان آن حکم غیر شرعی و غیر منطقی را مزه کند.
یکی نیاز دارد تا بیشرمانه فیلمی سخیف و وهن آمیز بسازد تا احساساتی را جریحه دار کند و دیگری نیاز دارد تا با حمله به سفارت آمریکا، و قتل ستمگرانه و ناعادلانه سفیر ودیپلمات های آن کشور، نمایش قدرتی بدهد و بگمان خویش توازن قوایی فراهم آورد.
5. «اسلام هراسی» ثمره همگرایی اسلامگرایان افراطی با اسلام ستیزان
پرواضح هست که اسلام ستیزان در پی نمایش چهره ای خشونت گرا از اسلام هستند تا در نهایت، احساس «Islamophobie» (اسلام هراسی) را در جهان جابیندازند. اسلام ستیزان نیاز دارند تا چهره ای از اسلام را به رسمیت بشناسند و حتی چهره ای را از اسلام در جهانی مجازی بسازند که هراس آور و نفرت انگیز باشد.
«خود به خود نقش دیو می کردند
خود ز بیمش غریو می کردند».
در صف مسلمانان نیز، اقتدار گرایان و خشونت گرایان هنگامیکه با ارعاب و تهدید و با شعار «النصر بالرعب» به کمک ایده «اسلام هراسی» می آیند، رایگان در زمین دشمن بازی می کنند. و گاهی در این بازی خرسند می شوند از اینکه دشمنانشان، سخن از قدرت اسلامگرایان می زنند، و اینگونه تحلیل ها را نشان اقتدار خویش می پندارند، در حالیکه، اسلام ستیزان هنگامیکه سخن از قدرت اسلامگرایان می زنند در حقیقت در تلاش برای جا انداختن وحشت «اسلام هراسی» هستند، «نقش دیو» می کنند تا زبیمش «غریو» کنند.
6. آسیب دیدگان از «اسلام هراسی»
شوربختانه در این پیوند نا مبارک «اسلامگرایان افراطی» و «اسلام ستیزان»، و در پی گسترش جوّ «اسلام هراسی»، بیشترین آسیب ها را مسلمانان می بینند. از یکسو آسیب روحی می بینند، زیرا باورها و مقدسات آنان مورد سخره و استهزا قرار می گیرد. و هنگامیکه واکنش هایی هیجانی نشان میدهند باز آسیب مجددی می بینند، هم وجهه اجتماعی آنان آسیب می بیند و هم آسیب های جسمانی می بینند. پس از اعتراض مسلمانان خشمگین به حادثه قرآن سوزی در پایگاه بگرام افغانستان چندین معترض مسلمان افغانی کشته می شوند. پس از اعتراض به فیلم سخیف اخیر نیز چندین نفر در تونس و پاکستان کشته می شوند و تعداد زیادی مجروح می شوند. متاسفانه سرانجام، این مسلمانان معترض، خشونت طلب هم معرفی می شوند. در حالیکه بسیاری از این اعتراضات، اعتراض مومنان پاکدل و دردمندی هست که احساس می کنند تحقیر شده اند و مقدساتشان به تمسخر گرفته شده است.
بدون شک گروههای خشونت گرا از این احساسات سوء استفاده می کنند (مثل واکنش طالبان در پی حادثه قرآن سوزی در پایگاه بگرام افغانستان و مثل مداخله القاعده در کشتن سفیر آمریکا در لیبی). اما در بسیاری از این موارد، قربانیان این حوادث (در میان مسلمانان) دینداران دردمندی هستند که مورد ستم مضاعف قرار می گیرند.
آسیب های وحشتناک و گسترده ای که کشورهای عراق و افغانستان، پس از فاجعه یازده سپتامبر، و به بهانه آن فاجعه متحمل شدند، نمونه ای از این آسیب هاست. در نمونه ای قدیمی تر، آسیب های ایرانیان پس از حادثه اشغال و گروگانگیری سفارت امریکا در تهران: «جنگ تحمیلی هشت ساله توسط عراق و با حمایت غربیان»، «تحریم های اقتصادی»، و «خساراتیکه ایران در پی محکومیت های متعدد در دیوان داوری لاهه در دعاوی بین ایران و آمریکا پرداخت»، نمونه ای از این آسیب ها در تقابل شرق و غرب هست.
7. چه باید کرد؟
نسخه پیچی برای درد مزمنی که ریشه های تاریخی و فرهنگی کهنی دارد امری ساده نیست و درمان این بیماری مزمن، درمانی سرپایی نیست. درد آنستکه چرا نمی توانیم با برخوردهای منطقی، آگاهی بخشی کنیم؟ مسلمانانی که روزی و روزگاری تمدن خویش را به اروپاییان عرضه می کردند و «رواداری» و «خردورزی» آنان درسی در اندلس و اسپانیا بود، اینک با آفرینش های ادبی و هنری خویش، آیا توان برخوردی خردمندانه با این رفتارهای نابخردانه و تحریک ورزانه ندارند؟
آسیب دیدگان اسلام هراسی دو گروه هستند: گروه اول «مسلمانان» هستند و گروه دوم «نامسلمان غیر دین ستیز». مخاطب این بخش از مطلب، نیز همین دو گروه هستند، نه آنانیکه آگاهانه بر طبل نفرت می کوبند تا از فضای آلوده و متعفن، بار خویش ببندند.
الف. مسلمانان
بازگشت به قرآن و سنت و شیوه پیامبر، وپالایش باورهای رایج، بهترین راهیستکه پیروان اسلام، می توانند با تمسک به آن از دام اسلام ستیزان و بازیگران سودجو پرهیز کنند. شیوه های ارعابی نه تنها راه حل نیست بلکه در زمین بیگانه بازی کردن است:
«در زمین مردمان خانه مکن
کار خود کن، کار بیگانه مکن».
بازی کردن در زمین بیگانگان، و آب به آسیاب اسلام ستیزان ریختن، دقیقا نتیجه معکوس خواهد داد همان نتیجه ای که اسلام ستیزان در پی آن هستند:
«از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود».
اینجاست که بازگشت به سلوک پیامبر، به عنوان یک رفرانس و الگوی رفتاری بایستی بصورتی جدی مورد بازخوانی و بازبینی قرار گیرد. خداوند به پیامبرش که حق و حقیقت کامل هست امر می کند که در برخورد با بیدینان متواضعانه بگوید ما و یا شما در طریق هدایت و یا در مسیر گمراهی هستیم «وانا واياكم لعلى هدى او في ضلال مبين»(سبا/34). نه اینکه با ارعاب و تهدید، حقانیت خودش را ثابت کند، بلکه فروتنانه با این پیش فرض جلو بیاید که به هر حال من و شما یا حق هستیم یا باطل، آنگاه که شرایط دو طرف را یکسان می کند، می گوید خوب اکنون نوبت برهان و دلیل است تا ببینیم چه کسی بر حق است و چه کسی باطل؟ «قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين» (بقره/111 و نمل/64)
پیامبر در مناظره و بحث با پیروان سایر ادیان، به قرآن خویش استناد نمی کند و قرآن را داور بین مسلمانان و غیر مسلمانان قرار نمی دهد. بلکه در اختلاف با یهودیان، پیامبر مامور می شود که به آنان بگوید تورات بیاورید «فأتوا بالتوراة فاتلوها ان كنتم صادقين» (آل عمران/93). در اختلافات مسیحیان نیز، انجیل داور نهایی می شود «وليحكم اهل الانجيل بما انزل الله فيه» (مائده/47).
حتی پس از آوردن دلیل، و اثبات حقانیت مکتب پیامبر، قرآن اجازه نمی دهد پیامبریکه در نبرد دلیل و برهان پیروز شده است دیگران را به زور و اجبار دعوت به راستی ودرستی کرده و مجبور به پذیرش منطق حق خویش کند، لذا به پیامبرش هشدار می دهد که تو به زور وادار کننده و جبار بر آنان نیستی «و ما انت علیهم بجبار» (ق/45). قرآن تصریح می کند که نه اجباری بر پذیرفتن حق هست و نه اکراهی: «لا اكراه في الدين» (بقره/256) و این «لا اکراه فی الدین» چه وقتی هست؟ زمانیکه حقیقت روشن شده است «قد تبین الرشد من الغی»، یعنی حتی آنگاه که حقیقت کاملا روشن می شود باز اکراهی در دین نیست.
پیامبر که متمایل هست اکنون پس از روشن شدن حقیقت، همگان آن را بپذیرند، مورد خطاب قرار می گیرد که یادآوریشان ده، زیرا که تو فقط یاد آوری، و سلطه گر بر آنان نیستی «فذکر انما انت مذکر- لست عليهم بمصيطر» (غاشیه/ -22-21).
پیامبر که بسان معلمی دلسوز تمایل دارد دانش آموزان این مکتب را به صف کند و از درس ها و مشق هایشان حسابرسی کند، قرآن وی را از این حسابرسی منع می کند و به وی می گوید به حساب و کتاب آنان کاری نداشته باش حسابرسی و حساب خواستن از آنان بر عهده ماست «ان علینا حسابهم» (غاشیه/ 26).
و خداوند می بیند که پیامبرش دلتنگ شده است از این که می بیند پس از آن همه علامت و نشانه «آیه»، هنوز برخی به بیراهه می روند، خطاب سر می دهد که این بخشی از همان «سنت» هاست که هر که بخواهد ایمان می آورد و آنکه نخواهد کافر می شود «فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر» (کهف/29).
و گویا پیامبر همچنان دلتنگ و دلگیر هست که چرا پس از آنکه او این همه تلاش کرده است و جاده ها را علامت گذاری کرده تا راه را نشان دهد چرا برخی، نشانه های راه و «آیه» ها را یا نمی بینند و یا خویش را به ندیدن می زنند و «جحد» می کنند، خطاب می آید که به آنان بگو هرکس دین خود را داشته باشد شما دین خوتان را و من دین خودم را: «لكم دينكم و لی دين» (کافرون/6). و پیامبر از این خطاب، به نیکی در می یابد که رسالتش را نیک انجام داده است وظیفه او علامت گذاری بوده است اما سنت جاده ها اینستکه فرمان ها دست رانندگان هست و رانندگان جاده ها نیز همه گونه هستند یکی با تجربه و دیگری صفر کیلومتر، یکی چرت آلود و یکی مست و یکی هوشیار.
«آگاهی بخشی» می تواند سرفصل الگوی رفتاری مسلمانان باشد. بزرگ مفسر کلام خدا، مولای پرهیزکاران علی (ع) به هنگام نبرد صفین، هنگامى كه شنيد برخی از همراهانش در پاسخ دشنام های اهل شـام، به آنان دشنام مى دهند آنان را از ناسزاگویی نهی می کند:
«انی اکره لکم ان تکونوا سبابین».
یاران خشمگین که احساس می کنند علی دست آنها را از واکنش متقابل بسته است، افسرده و غمگین می شوند که از یکسو فحش خورده اند و از سویی دیگر حق ندارند واکنشی متقابل و به همان شکل انجام دهند. علی می داند که در هیاهوی آن فحاشی ها، حق و ناحق مخلوط می شوند و مسلمانان فحش خورده و آسیب دیده چه بسا در نهایت متهم شوند به فحاشی و بد دهنی، و در آن هیاهو حتی نتوانند کلام حق خویش را بیان کنند. اینجاست که علی به یاران آسیب دیده، سلاحی برنده تر می دهد، و می گوید شما «آگاهی بخشی» کنید، کردار ناشایست آنان را وصف کنید، حالشان را بیان کنید، این شیوه به مراتب کارسازتر از آنستکه اسیر هیجان و خشم خویش شوید و نتوانید حرف حقتان را بیان کنید:
«و لکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ فی العذر» (نهج البلاغه خطبه 197).
در زمانه ما نیز، برای گسستن تار و پود این پیوند نا مبارک میان اسلامگرایان افراطی و اسلام ستیزان، خردمندان جامعه (چه دینداران و چه غیر دینداران) وظیفه ای سنگین دارند. «پیوندی» دیگر مورد نیاز هست: «پیوند دیندارن و غیر دینداران در رعایت نورم ها و ارزش های اخلاقی جهت آگاهی بخشی و جلوگیری از اهانت پراکنی و نفرت زایی». در این پیوند «کلمه طیبه» شاخ و برگ پیدا می کند و سخن نیکو و منصفانه، «شجره طیبه» خواهد شد و میوه هایش نیز «رشد» خواهد کرد، و «رشد» خواهد شد.
قرآن که خود را «کلمه طیبه» می داند و مایه «رشد» و «هدایت»، گاهی فقط به همان نقاط مشترک اشاره می کند که می تواند «پیوند مبارک» بیاورد. و خدای به رسولش فرمان می دهد که اهل کتاب را دعوت کند به «حداقل مشترکات»، مبنا و پایه آن حداقل مشترکات باشد که پرستش خدا و شریک نپنداشتن برای او هست، و در نهایت همگان متعهد شوند که کسی در پی سلطه و ربوبیت بر دیگری نباشد «قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله» (آل عمران/64).
ب. نامسلمانان غیر دین ستیز
اکثریت جامعه و رهبران «غرب» در گروه نامسلمانانی می گنجند که اسلام ستیز محسوب نمی شوند. هر چند از دیدگاه حقوقی، در بسیاری از کشورهای غربی، «نشر نفرت» جرم تلقی شده و می تواند مجازات شود. اما در عمل غربیان در این زمینه نسبت به نشر مطالب نفرت انگیز نسبت به ادیان و باورها، یکسان عمل نمی کنند. واکنش آنان به نشر مطالب نفرت انگیز علیه یهودیان، به مثابه واکنششان نسبت به نشر مطالب نفرت انگیز علیه مسلمانان نیست.
شوربختانه در قوانین برخی از کشورهای غربی (مثل ایالات متحده امریکا) نشر مطالب نفرت انگیز، به خودی خود جرمی تلقی نمی شود. هنگامیکه «نورم های اخلاقی» به هر دلیلی نمی تواند نظم و امنیت را تضمین کند، نوبت به «مواد قانونی» است که به کمک نورم های اخلاقی بیاید تا همزمان، ضمن تضمین آزادیهای اساسی بشری، بازدارنده رفتارهای توهین آمیز به باورهای معنوی انسان شود تا در نتیجه ضامن همزیستی باورهای مختلف شود. در این منازعات و مناقشات، هنگامیکه درهای «گفتگو» بسته می شود «جنگ» آغاز شده است. البته پرواضح است منظور از «گفتگو»، گفتگوی با نقادان است نه با ستیزه گران بی اخلاق. زیرا آن کس که توهین می کند و نفرت می پراکند اهل گفتگو و نقادی نیست هرچند نفرت پراکنی خویش را در نقاب نقد و انتقاد پنهان سازد.
انتظار می رود که غربیان (و بلکه در معیاری گسترده تر، همه غیر دیندارانی که دین ستیز نیستند) نیز در محکوم کردن اهانت به دینداران، اقدامی خردمندانه کنند تا فضای همزیستی در جهان بیروح کنونی تنگ و تنگتر نشود. پیوند خردورزان و خردمندان از «دینداران» و «غیر دینداران» در احترام به باورها و در جلوگیری از نفرت پراکنی و هراس افکنی، «رواداری» را به ارمغان خواهد آورد، و پژواکی سترگ خواهد داشت، اگر چه، کلاغان شورچشم، پرواز بلند همسفران در سپهر اندیشه را سخره گیرند.
ولی اگر خردمندان و مصلحان که تعدادشان هم اندک نیست برای درمان این درد مشترک، به رسالت تاریخی خویش عمل نکنند، آن پیوند نا مبارک (اسلامگرایان افراطی و اسلام ستیزان) در آن «شجره خبیثه»، ریشه خواهد دوانید و شاخ و برگ هایی خاردار خواهد داد. میوه تلخ آن پیوند نامیمون، «اسلام هراسی» هست، میوه تلخی که مزه «نفرت» دارد و طعم «خشونت».
«همراه شو عزيز، همراه شو عزيز
تنها نمان به درد،
كين درد مشترك ،
هرگز جدا جدا، درمان نمی شود».
سایت ملی- مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است.