چگونگی کاهش خشونت در کشور در گفت و گوی سعید مدنی با «جهان صنعت»

ضرورت اصلاح ساختاری جامعه!

 خشونت، این روزها واژه‌ای است ملکه ذهنی شده در همه اقشار و سنین جامعه؛ امری که به صورت واضحی در میان شهروندان افزایش یافته و منجر به اتفاقات خطرناک و صدمات جانی و مرگ‌های بسیاری می‌شود. هر نوع بزهکاری و ناهنجاری رخ داده در جامعه را که به صورت ریشه‌ای بررسی کنیم، به خشونت نهادینه‌شده درون فرد‌ یا افرادی که مرتکب خشونت می‌شوند، می‌رسیم. وضعیت عصبی و خشم در جامعه به دلایل متعدد فشارهای اقتصادی، معیشتی، اجتماعی و فرهنگی به حدی رسیده که جامعه‌شناسان و مسوولان رسمی امر در کشور دائم در این خصوص هشدار می‌دهند و آمارهای تلفات و رخدادها و فجایع متعدد و متفاوت نشان‌دهنده به هشدار رسیدن این ضایعه اجتماعی است. دکتر سعید مدنی، جامعه‌شناس، آسیب‌شناسی این امر در کشور و دلایل افزایش آن در برخی شهرها را در گفت‌وگو با «جهان‌صنعت» عنوان کرده است.
چرا حجم خشونت، خشم و عصبانیت در جامعه تا این میزان افزایش یافته است؟ چندی قبل تحلیلی عنوان شده که ایرانی‌ها در برخورد با هموطنان خود خشن‌تر شده‌اند.
اجازه دهید این گفت‌و‌گو را با بحث درباره تعریف خشونت آغاز کنیم. خشونت را استفاده عمومی از نیرو یا قدرت فیزیکی‌، تهدید یا تمایل به تهدید نسبت به خود یا سایر افراد جامعه معنا کرده‌اند که می‌تواند بدون آسیب یا همراه با جراحت، مرگ، صدمه روحی، نقصان رشد و تکامل یا رنج و محرومیت‌های دیگر باشد. از دیدگاه حقوقی نیز خشونت به معنای استفاده ناروا و غیر‌قانونی از قدرت معنا می‌شود. اگر‌چه عموما خشونت با خشم و نقض حرمت خود و دیگران همراه است‌ اما می‌تواند اشکال خفیف‌تر را نیز شامل شود. در هر حال استفاده غیرقانونی و نامشروع از زور و قدرت را خشونت تعریف کرده‌اند. آیا این نوع رفتارها در جامعه افزایش یافته؟ پاسخ بیشتر ناظران اجتماعی مثبت است. شواهد آماری در این زمینه نیز کم نیست. تعداد زندانیان که اغلب عامل یا قربانی خشونت هستند رو به افزایش است و با وجود برخی تعدیل‌ها در کنترل ورودی زندان این روند کمابیش ادامه یافته است. پرونده‌های قتل، نزاع‌های خانوادگی و جرائم علیه اشخاص و اموال نیز روند رو به افزایش داشته است. بنابراین اگر ادعا درباره افزایش خشونت در جامعه را بپذیریم آن وقت می‌توانیم درباره علت یا علل این وضعیت بحث کنیم‌ اما پیش از آن باید توضیح دهم که وقتی درباره خشونت بحث می‌کنیم، همچنان‌که در تعریف هم اشاره شد، از سه گروه خشونت علیه خود مثل خودکشی و خود‌آزاری، خشونت بین فردی مثل قتل، آزار زنان و کودکان و سالمندان و خشونت گروهی مثل خشونت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که به صورت گروهی اعمال می‌شود، بحث می‌کنیم. درباره علل پدید آمدن و بروز خشونت سه رویکرد زیست‌شناختی، روانشناختی و جامعه‌شناختی وجود دارد. البته امکان توضیح این رویکردها نیست، فقط به اختصار بگویم که رویکرد زیست شناختی بیشتر بر زمینه‌های بروز خشونت در نوع انسان تاکید دارد و در نهایت ساز و کارهای خشونت‌ورزی فردی را توضیح می‌دهد و نه علل آن را. مهم‌ترین نظریه روانشناختی درباره خشونت نظریه ناکامی- پرخاشگری است که تاکید دارد:1- ناکامی سبب بروز برخی اشکال پرخاشجویی است.2- کنش‌های پرخاشجویانه حاصل برخی اشکال ناکامی هستند. از این دیدگاه فردی متمایل به خودکشی می‌شود (خشونت نسبت به خود) که با ناکامی در زندگی مواجه می‌شود یا اگر افراد بیکار تمایل به درگیری با دیگران دارند، (خشونت نسبت به دیگران) محصول ناکامی شغلی است‌. اگر با افرادی که به حقوق صنفی خود اعتراض مسالمت‌آمیز دارند برخورد شود، «خشونت گروهی» رخ داده است. اتفاقا نظریه ناکامی- پرخاشگری دیدگاه بسیار روشنی از علل بروز و افزایش خشونت در ایران به دست می‌دهد که در جای خود می‌توان درباره آن بحث کرد. در رویکرد جامعه‌شناسی بر نقش عوامل محیطی بر وقوع خشونت تاکید می‌شود. جوامع فقیرتر، نا‌برابرتر، توسعه‌نیافته‌تر، بدوی‌تر و فاسدتر، بیشتر از دیگر جوامع خشن هستند. بیکاری زمینه‌ساز بروز خشونت است، جوامع غیر‌دموکراتیک بیشتر از جوامع دموکراتیک درگیر خشونت می‌شوند. بنا‌براین مجموعه وضعیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی محرک‌های بروز و شیوع خشونت هستند. حالا می‌توانیم به روشنی دلایل روند روبه افزایش خشونت را در جامعه ایران توضیح دهیم. به نظرمن اگرچه عوامل زیستی و فردی در وقوع خشونت نقش دارند‌ اما نقش عوامل محیطی بیشتر و فراگیرتر است.
طبق آمار، تهرانی‌ها بیشترین مراجعه به پزشکی قانونی به دلیل زد و خورد و آسیب‌دیدگی و خشونت در جامعه را در کشور داشته‌اند و رکورددار خشونت شهری هستند. در مقابل استان‌هایی همچون سمنان، ایلام و خراسان‌جنوبی کمترین میزان مراجعه به پزشکی قانونی را داشته‌اند. چه اتفاقی رخ می‌دهد که این شهرها وضعیت خشونت‌شان کم است؟ یا در شهری همچون یزد میزان آسیب‌های اجتماعی بسیار پایین و در برخی موارد تقریبا صفر است. چرا همه کشور نمی‌توانند الگویی همچون یزد را در پیش گیرند؟
به نظرم این ارزیابی‌ها دقیق نیست. در تمامی این استان‌ها خشونت بالاست. مساله این است که شما خشونت را چگونه ارزیابی کنید. برای مثال هنوز ایلام یکی از بالاترین شاخص‌های خودکشی یعنی خشونت نسبت به خود را در بین استان‌های کشود دارد، اگر چه در این شهر زد و خورد و ضرب و شتم کمتر رخ می‌دهد‌ اما در هر حال با توجه به شاخص‌های توسعه استان‌ها و تفاوت‌ها در این زمینه بدیهی است که تفاوت‌هایی در مورد میزان، نوع و الگوی خشونت وجود دارد. به هرحال این تفاوت‌ها را به چند عامل می‌توان نسبت داد.
اول تجربه دوران اولیه کودکی. گفته می‌شود هزار روز اول زندگی کودکان نقش مهمی در سلامت دوران بزرگسالی دارد. هنوز فاصله ما با دوران جنگ هشت ساله زیاد نشده و به نظرم آثار آن بر رفتار خشونت‌آمیز جامعه ایران به تناسب فاصله تا مناطق جنگی بسیار جدی است. جنگ در همه جوامع آستانه تحمل خشونت را بالا می‌برد و مردم را خشن‌تر می‌کند. حداقل چند نسل باید بگذرد تا آثار جنگ محو شود. البته به شرط وجود صلح پایدار. بچه‌هایی که در دوران جنگ متولد شده و دوران کودکی خود را گذرانده‌اند، اکنون بین 35 تا 45 سال دارند. این گروه سنی متناسب با نوع جرم خشونت‌آمیز در ردیف‌های اول و دوم گروه سنی با بالاترین فراوانی خشونت هستند. مردم ایلام و خوزستان از آغاز جنگ، همه‌جانبه درگیر جنگ بوده‌اند و سایر استان‌ها جز ایام موشک‌باران، که درجای خود اهمیت دارد، متناسب با جمعیت رزمندگان اعزامی و خانواده‌هایشان درگیر جنگ بوده‌اند. دوم عوامل اقتصادی و اجتماعی مثل وضعیت فقر، نابرابری، بیکاری و اشتغال و… در میان استان‌ها بسیار متفاوت است و به همین میزان شیوع و الگوی خشونت در آنها تفاوت دارد. در شرایط کنونی بیکاری به نظرم یکی از مهم‌ترین متغیرهای اثرگذار بر خشونت است. سوم عوامل فرهنگی و انسان‌شناختی است. استان‌هایی که نرم‌‌خو‌تر هستند مثل یزد تاب‌آوری بیشتری در برابر وضعیت نابسامان کنونی دارند و در مقابل ساکنان استان‌های مرزی که به دلیل مواجهه دائمی با تجاوز و تهاجم خوی خشن‌تری دارند، بیشتر متمایل به اعمال خشونت هستند. چهارم- سابقه اعمال خشونت و جرم. در استان‌هایی که نرخ شیوع جرم و خشونت بالاتر بوده، تمایل به خشونت بالاتر است. افرادی که سابقه نزاع و درگیری داشته‌اند، آمادگی رفتار خشونت‌آمیز بیشتری دارند. تهران و برخی استان‌های دیگر از چنین ویژگی برخوردار هستند.
وقتی یکی از دلایل بروز خشم در جامعه عدم تخلیه انرژی‌ها و تمایلات نوجوانان در جامعه عنوان می‌شود، به نظر شما با وضعیت فعلی جامعه ما و بسته بودن فضا و عدم وجود مکانی برای تخلیه انرژی نوجوانان به خصوص تخلیه جنسی آنها، چه راهکاری می‌توان برای این معضل در نظر گرفت؟ 
به نظر من هیچ برنامه خرد و موردی برای بهبود این شرایط وجود ندارد. منظورم از برنامه خرد و موردی، برنامه‌هایی است که بر حوزه خاصی مثل ازدواج جوانان یا آموزش‌ها و توصیه‌های اخلاقی یا مثلا جمع‌آوری معتادان متمرکز هستند. اجازه دهید بار دیگر برگردیم به سوالات قبلی. به طور کلی مسایل و مشکلات اجتماعی از جمله خشونت حاصل سه دسته عوامل کلان مثل سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی، عوامل میانه مثل کارکرد نهادها و سازمان‌های موجود و عوامل خرد مثل ویژگی‌های فردی و خانوادگی هستند. هر‌گونه مداخله و برنامه‌ریزی برای اصلاح و بهبود دو دسته عوامل میانه و خرد بدون اصلاح عوامل کلان بی‌نتیجه‌اند و تغییر مهمی در اوضاع و احوال ایجاد نمی‌کنند. از این مهم‌تر اگر سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی در سطح کلان نادرست انتخاب شوند، وضعیت اجتماعی به مراتب بدتر از این می‌شود. به نظر من در حال حاضر چنین وضعیتی پیش روی ما قرار دارد. صاحب‌نظری در حوزه رفاه اجتماعی گفته است: اگر برای درمان آفات شیطانی (فقر و نابرابری) تلاش نکنید، فخر‌فروشی در این باب که در مجازات دزدان جدی هستید عبث و بی‌حاصل است. سیاست شما ممکن است به ظاهر عادلانه بنماید‌ اما در واقع نه عادلانه است و نه عملی. 30 سال است اقتصاد‌دانان متمایل به بنیادگرایی بازار سکان برنامه‌ریزی اقتصادی کشور را در دست دارند. امروزه با تقویت بیش از پیش بنیاد‌گرایی، بازار امور اجتماعی مورد غفلت قرار گرفته و سیاست اجتماعی جایی در برنامه‌ها و تخصیص منابع ندارد.
انتقادتان به لحاظ اجتماعی بر اقتصاد مبتنی بر بنیادگرایی چیست؟
بنیاد‌گرایی بازار که رشد اقتصادی را هدف برنامه‌های توسعه قرار می‌دهد، حل مسایل اجتماعی را موکول به افزایش رشد اقتصادی و دست نامرئی بازار می‌کند از این رو جایگاهی برای سیاست اجتماعی هم‌عرض سیاست اقتصادی قائل نیست. در حالی که برای برون رفت از روند کنونی اولین گام در سطح کلان تجدید نظر در سیاست‌های مبتنی بر بنیاد‌گرایی بازار و رها کردن رشد بی‌کیفیتی است که تاثیری بر معیشت و زندگی روزمره مردم ندارد. از این رو کاهش آسیب‌پذیری و افزایش تاب‌آوری جامعه ایران مستلزم اصلاحات ساختاری در سطح کلان است‌ زیرا سیاست‌های کلان بر پایه بنیاد‌گرایی بازار که اقتصاد‌محور و بازار‌محور است، مانع از آن می‌شود که دولت به مسوولیت خود برای تامین نیازهای اساسی مردم به ویژه نادارها عمل کند. از دیدگاه بنیادگرایی بازار تخصیص بودجه به مسایل اجتماعی مثل آموزش، بهداشت و مسکن هزینه است نه سرمایه‌گذاری. بر این اساس جایی برای سیاست‌های اجتماعی که آسیب‌پذیری را کاهش و تاب‌آوری را افزایش دهند، باقی نمی‌ماند. منظورم از سیاست اجتماعی مجموعه اقداماتی است مرتبط با تمامی جنبه‌های زندگی ما. هدف از سیاست‌های اجتماعی بهبود رفاه انسانی و برآورده کردن نیازهای انسانی در زمینه آموزش‌، بهداشت، مسکن و تامین اجتماعی است. به قول «میجلی» سیاست‌های اجتماعی حالتی است از مداخله دولت که در اهداف اجتماعی مانند عدالت اجتماعی، مساوات و عدم تبعیض، حمایت از افراد آسیب‌پذیر و برنامه‌ریزی مدبرانه زندگی تجلی می‌یابد. آیا به نظر شما دولت و سیاست‌های کلان آن، گوشه چشمی به این مسایل دارد؟ اصلا سیاست دولت که بر پایه بنیادگرایی بازار تنظیم شده با سیاست اجتماعی میانه‌ای ندارد. رفتن به سمت سیاست اجتماعی مستلزم پذیرش وزن برابر اقتصاد و اجتماع و رابطه متقابل این دو است. در حالی که بنیاد‌گرایی بازار اجتماع را تابع اقتصاد می‌داند و اصل را بر اعمال سیاست‌های اقتصادی برای کسب رشد اقتصادی قرار می‌دهد. به این ترتیب منتظر می‌ماند تا رسوبات اجتماعی سیاست‌های اقتصادی بروز کند و پس از آن آثار سوء ‌اجتماعی سیاست‌ها مثل فقر، نابرابری‌، خشونت، اعتیاد، خودکشی و امثال آن را به عنوان هزینه توسعه، عادی‌سازی می‌کند و حداکثر از تظاهر اجتماعی آنها ممانعت به عمل می‌آورد.
سهم مردم و سهم دولت را در افزایش خشونت و خشم در جامعه چه میزان می‌دانید؟ از آن مردم مهربان و خونگرم متصور شده نزد غیر‌ایرانیان اکنون چه باقی مانده است؟
مردم در تنگنای بنیادگرایی بازار هستند. بخش خصوصی غیر‌مولد، تاجر‌پیشه و رانت‌طلب که به مدد دولت احمدی‌نژاد بیش از گذشته افزایش یافته، برای کسب منافع خود حاضر است همه مردم را با ورود اجناس بنجل چینی، کاهش اشتغال و رشد واسطه‌گری و دلالی در تنگنای شدید مالی قرار دهد و دولت هم خود را ناظر بی‌طرفی می‌داند که به دنبال بالا بردن نرخ رشد به هر قیمتی است. درحال حاضر مشــکلات مختلفی برای اقتصاد ایران فهرست شده که ریشه در ساختار اقتصادی کشور دارند و نیاز به اصلاحات ساختاری را نشان می‌دهند. به طور مثال مسایلی مانند بیکاری، بحران معوقات بانکی، بدهی‌های دولت به پیمانکاران و شبکه بانکی، چشــم‌انداز بحران تامین اجتماعی، رکود بخش تولید و…، برای این بحران‌ها چه می‌تــوان کرد؟
سیاستگذاری‌ها، برنامه‌ریزی‌ها و اقدامات در دست اجرا گواهی از این دارد که دولت در بازار نیروی کار فقط 10 درصد از شــاغلان را در بخش‌های نفت، پتروشیمی و خودروسازی و در بازار مصرف فقط دهک بالایی را مدنظر قرار داده است. حلقــه مفقوده اغلــب سیاســتگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها، اشتغال، معیشــت و آینده مردم است، این یعنی غیبت سیاست اجتماعی و تسلط بنیادگرایی بازار. این سطح از شکاف بین اهــداف و منافع دولت بــا عامه مردم در چهــار دهه اخیر بی‌سابقه اســت. اینها همه یعنی بازتولید خشونت و تخریب بنیان‌های اجتماعی.

منبع: جهان صنعت گفتگو از فاطمه بیک‌پور

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله