سحابی اخلاق‌مدار بود نه سیاستمدار

در گفت‌وگو با نشریه چشم انداز ایران

سحابی به مذهبی‌ها می‌آموخت که می‌توان به مذهب معتقد بود و سرسختانه به آن باور داشت اما در صلح و صفا با دیگرانی که چون تو نمی‌اندیشند همزیستی مسالمت‌آمیز داشت. سحابی می‌آموخت که می‌توان در عین مذهبی بودن و متشرع بودن بسیار دموکرات بود. او خود چنین بود. مذهب هیچ گاه مانعی جدی برای همکاری و اتحاد سحابی با سایر نیروهای تحول خواه ایجاد نکرد، و همه دوستان ملی ـ مذهبی خوشبختانه این درس بزرگ را از سحابی و دیگر بزرگانشان گرفته‌اند.

■اجازه دهید گفت‌وگو را با این پرسش آغاز کنیم که آشنایی شما با مهندس سحابی کی و چگونه بوده است؟

□آشنایی من با مهندس سحابی هنگامی بود که در سازمان جوانان جبهه‌ملی به عنوان عضو کوچکی ـ که به واسطه سن و سال کم حتی نمی‌توانستم در برخی نشست‌ها و مجامع شرکت داشته باشم ـ فعالیت می‌کردم. بنابر روحیه شخصی و همچنین فضایی که در اطرافمان ایجاد شده بود، نسبت به چند نکته کنجکاوی زیادی داشتم. من در نشست‌های حوزه‌های جبهه‌ملی از اعضای قدیمی پرسش‌هایی می‌کردم، یکی از پرسش‌ها این بود که از کودتای28 مرداد 32 به این سو چه گذشته است؟ در خانواده هم درباره دوران مصدق می‌شنیدیم، بویژه این‌که در مورد برخی جریان‌ها مثل حزب توده هم می‌دانستیم که چه اتفاقاتی افتاده است و خاطرات آنها زنده می‌شد. به هر حال آن چه به ما نمی‌گفتند این بود که از سال 32 تا 40 چه گذشته و آنها چه می‌کرده و کجا بوده‌اند؟ این کنجکاوی من ـ به عنوان یکی از اعضای بسیار جوان جبهه‌ملی ـ موجب آشنایی با افراد زیادی شد، مثلاً با آقایان شاه‌حسینی، الهیار صالح، روحالله جیره‌بندی، حسن خرمشاهی و داریوش فروهر، آشنایی پیدا کردم و از آنها چیزهای زیادی آموختم. به منزل دکترصدیقی هم می‌رفتم و در آنجا دوستان زیادی پیدا کردم. در همان جا با بیژن جزنی و دوستان دیگرش آشنا شدم. همواره می‌شنیدیم که مقاومت‌هایی تحت عنوان نهضت مقاومت ملی در سال‌های بعد از کودتا شکل گرفته که چهره‌های برجسته و فعالی داشته است. برای من شگفت‌آور بود که شماری از این چهره‌ها را هرگز نمی‌بینم و نمی‌دانستم آنها چه کسانی بودند. به تدریج این افراد برای من حالت نمادین و قهرمانانه پیدا کردند؛ قهرمانانی که زنده بودند، مثل قهرمانانی که بعد از کودتا کشته شده بودند ـ افرادی چون دکتر فاطمی و دیگران ـ نبودند، ولی غایب از نظر من بودند و همین رمز و راز خاصی را نسبت به آنها در ذهن من به وجود آورده بود. من نام مهندس عزت‌الله سحابی را در همان سال‌ها شنیدم و این‌که او مهندس یا دانشجویی بوده که در نهضت مقاومت مبارزه می‌کرده و پرچم مبارزه آزادیخواهانه و استقلال ملی را برافراشته و صبور و بی‌ادعا هم بوده است. در آن سال‌ها من هرگز او را ندیدم، اما همیشه نام او برای من احترام‌آمیز بود. پس از تعطیلی جبهه‌ملی او باز به زندان افتاد و هم بند کسانی که خیلی برایم احترام‌آمیز بودند (مثل آقای عمویی) شد.

پس از انقلاب یکی از چهره‌هایی که دنبال می‌کردم مهندس سحابی بود. این به خاطر خاطراتی بود که از او داشتم وشنیده بودم. دیگری داریوش فروهر بود، که البته بعد از چندی با زنده‌یاد فروهر تماس گرفتم. به هر حال خط و ربط سیاسی ما هم مخصوص خودمان بود و دگرگون هم می‌شد و به دلایلی با داریوش فروهر احساس نزدیکی می‌کردیم. در مورد گذشته‌ها و برخوردهایی که بین حزب توده و داریوش فروهر و حزب ملت ایران شده بود چیزهای زیادی می‌گفتند، اما من سال‌ها بود که می‌دانستم چنین برخوردهایی متعلق به یک دوره کوتاه از تاریخ بوده و هر دو طرف اشتباه‌هایی داشته‌اند. به هر حال من نه عضو حزب توده بودم و نه عضو حزب ملت ایران، ولی بعد از انقلاب تعقیب کارهای داریوش فروهر و دیدار با او برایم فراهم ‌شد و با ایشان آشناتر شدم. او وزیرکار بود و سازمان‌های سیاسی چپ جلوی وزارت‌کار تحصن می‌کردند. من خاطرات زیادی از برخوردهای بسیار کارگرپسندانه و بسیار انسانی داریوش فروهر دارم که هیچ ارتباطی با آنچه در مورد ایدئولوژی او شایع بود و برخی از چپ‌ها به نادرست بر زبان می‌آوردند نداشت. او با تمام نیرو تلاش می‌کرد که بعضی اطلاعات و بعضی پشتیبانی‌ها را پنهانی به کارگران متحصن برساند و قلباً با آنها همدلی می‌کرد. من هم تا حدی حامل این پیام‌ها و ارتباط‌ها و همدلی‌ها بودم و آن را جدی می‌گرفتم. در مورد آقای سحابی اما، جسته و گریخته از راه دور می‌شنیدم که ایشان برای ثروت‌های ملی، برای آزادی و برای حاکمیت مردم بسیار دل می‌سوزاند و فقط به شعارهای وااسلاما بسنده نمی‌کند. در دهه 60 ایشان یک سری نشست‌ها و جلسات داشت که برخی دوستان به دیدنش می‌رفتند و من هم دوسه بار به آن جلسات رفتم. او با احتیاط کامل کار می‌کرد. این زمانی بود که از گرفتاری‌ها و مشکلاتی که بعد از تغییر دولت موقت برای ایشان ایجاد شده بود، تازه رهایی یافته بودند، از نهضت‌آزادی هم بیرون آمده بودند و امکان ملاقات‌هایی وجود داشت. هنوز خیلی از نزدیک با هم دوستی‌ای برقرار نکرده بودیم و فقط یک خاطره ذهنی از ایشان بود که خرده خرده عینیت می‌یافت. افرادی مثل من دوست داشتند ببینند امثال ایشان چگونه می‌اندیشند و چه تدبیرهایی دارند. این ادامه داشت تا این که مهندس سحابی بازداشت شد.

■منظورتان بازداشت سال 1369 است؟

□بله، از این‌رو فاصله بین ما دوباره زیاد شد. اگر چه آشنایی‌ها و رفت‌وآمدهای قبلی هم منجر به یک دوستی عمیق نشده بود، اما او از حرف‌های من، علایق من، کوشش‌های من و از نگاه و پیگیری‌های من می‌دانست که نگرانش هستم و با من همدلی‌های آغازین را نشان داد. سحابی می‌دانست من در او ارزش‌های زیادی را تشخیص داده‌ام و مایل هستم که همکاری‌هایی با هم داشته باشیم. بعد از آن برای اولین بار من مستقیماً به سراغش رفتم تا باب دوستی تازه‌ای را باز کنم. این دیدار در دفترمهندس سحابی انجام شد. ایشان بعد از معرفی مختصری که از وضع آن زمان ایران و جامعه ایرانی کرد، گفت به شدت نیاز داریم اندیشه‌های نو و سالم را در جامعه مطرح کنیم، منافع ملی و منافع مردم محروم را شناسایی کنیم و بخصوص از نظر اقتصادی و اقتصاد سیاسی باید شناسایی‌مان کامل‌تر باشد و به تدابیر و راه‌حل‌های اساسی‌تری بیندیشیم. او گفت اکنون در سنی نیستم که با واقعیات و مسائل مربوط به آنها احساساتی برخورد کنم، اما میزان درخواست و پافشاری من برای تحول، برای اصلاح و بهسازی روابط داخلی و خارجی میهن‌مان و برای کار کردن در مسیر نجات ایران از هر زمان بیشتر است. ایشان در آن زمان به نتایج جنگ اشاره کرد و این که با ویرانی‌های بعد از جنگ برخورد درست و کارشناسانه‌ای نمی‌شود و سیاست‌های اقتصادی نادرستی اتخاذ شده است و استراتژی سیاست خارجی کشور مشخص نیست و معلوم نیست که منافع ملی در چه راستایی هدایت می‌شود. من از نیازهای اجتماعی، از فقر، از بیکاری و لزوم تشکل‌های کارگری صحبت می‌کردم.

در مجموع در آن جلسه ایشان 12 ـ 10دقیقه صحبت کرد و به من فرصت داد تا 60 ـ50 دقیقه صحبت کنم. از آن جلسه چیزی که بیشتر به خاطرم مانده است، نگاه عمیقی است که مهندس به صورت و چشمان من داشت. تقریباً یک لحظه هم نگاهش را از صورت و چشم‌های من برنمی‌داشت و بسیار در من عمیق شده بود. حدس زدم در همین جلسه بود که نسبت به من به یک نتیجه رسیده بود و آن را بعدها چند بار و طی این مدت برای من تکرار کرد. او چندبار به من گفت که تو پر از احساسات مستقل، و خودت هستی، و شگفت این‌که هیچ‌کس نتوانسته این احساس تو را به جهتی هدایت بکند که این استقلال را از تو بگیرد. ایشان از این موضوع خیلی احساس خشنودی می‌کرد و می‌گفت وقتی یک نفر این قدر با افکار آدم مخالف است و در عین حال این قدر مستقل است که به این افکار اعتبار می‌دهد و سعی می‌کند که آنها را بفهمد و بعد با آنها مخالفت کند، این برای ما یک نعمت است. من فکر می‌کنم به گونه‌ای روی مهندس سحابی اثر گذاشته بودم، که چیزی از آن جلسه نگذشته بود که به من تلفن کرد و گفت بیا ببینمت. در همین ملاقات حضوری بود که گفت نقش دولت در اقتصاد و سیاست‌های نادرستی که در اقتصاد پیاده کرده است، بهانه به دست کسانی داده تا چوب حراج به دارایی‌های ملی، به انفال، به بیت‌المال و ارزش‌هایی که سالیان سال در این جامعه به دست آمده بزنند. البته همان‌جا هم اعلام داشت که می‌دانیم بازاری‌های موجه و صاحبان سرمایه‌ای هم داریم که مدیر تولید ارزشمند باشند و برای اقتصاد ملی زحمت بکشند، ولی درکل یک چیز خوب را که باید دست یک پدر خوب باشد نباید به دست یک بچه خوب بدهند. به قولی هر امر مهمی را که نباید به دست هر انسان خوبی داد و باید بین این چیزها تفاوت قائل شد. ایشان اشاره کرد که می‌خواهیم میزگردی بگذاریم و در مورد این موضوع صحبت کنیم، آیا تو هم در این میزگرد مشارکت می‌کنی؟ من هم پذیرفتم.

یک روز نزد ایشان رفتم و گفتم حرفی در مورد اقتصاد دولت دکتر مصدق دارم. بلافاصله به من گفت امیدوارم نخواهی «اقتصاد بدون نفت» را دوباره به ما بگویی و تکرار کنی. ایشان به این مضمون گفت که از بس در مورد اقتصاد بدون نفت شنیدم، سردرد گرفتم. البته مهندس سحابی اصالت رفتاری و گفتاری و کرداری خانوادگی داشت و در همان حال که ساده‌گرا بود، خیلی مبادی آداب کلام بود و بلافاصله هم پشیمان شد و گفت خوب حالا اگر همین را هم نوشتی اشکال ندارد، ما منتشر می‌کنیم. گفتم خیر، نکته‌ای جدید و مهم دارم و به صورت پژوهش به آن پرداخته‌ام. یک دقیقه از اشاره من به آن نکته نگذشته بود که بلافاصله گفت، این را بنویس چرا که این باب جدیدی در اقتصاد دوره مصدق است. من سیاست‌های پولی دکتر مصدق، میزان نشر اسکناس، نحوه به کار بردن این اسکناس‌ها، چگونگی هدایت کردنش در کانال‌های اقتصادی و آنچه در دادگاه گفت را در قالب مقاله‌ای نوشتم. این روش و سیاستی بود که در جلوه راستگرایانه افراطی آن 20 سال بعد توسط میلتون فریدمن مطرح شد و موجب شد که او جایزه نوبل اقتصاد را از آن خود کند. دکتر محمد مصدق20 سال پیش از فریدمن و در کانال سوسیال دموکراسی، آن نقش درست و توسعه‌گر پولی را کشف و اجرا کرده بود. این مقاله در دفاع از نظریه پولی دکتر مصدق بود؛ نظریه‌ای که مبنی بود بر این نظر دکتر مصدق که گفت این واژه پشتوانه پول که می‌گویند بیش از حد یک چیزی را در ذهنشان مقدس کرده‌اند. پشتوانه پول تصمیم خود دولت است که چه میزان پول برای گردش اقتصادی نیاز است. پول بر اقتصاد و گردش امور می‌تواند تأثیر بد و تورم‌ساز و بهره‌کشانه باشد و هم در خدمت اقتصاد رفاه و توسعه باشد. دکترمصدق گفت از سال 1322 تا 1329 پولی منتشر نشده است، پس به اندازه مشخص پول منتشر می‌کنیم (درک مصدق از آن بسیار دقیق بود)، او گفت چون آثار روانی منفی دارد آن را اعلام نمی‌کنیم. دکتر مصدق در دادگاه به اشاره گفت این پولی که ما منتشر کرده ایم، چون در کانال‌های تولیدی هدایت شده است تورم را بالا نبرده است. ایشان آمارهای بانک ملی آن وقت را در مورد نرخ تورم روی میز گذاشت و اظهار داشت که چون پول درست تولید و هدایت شده است آثار تورمی نداشته است؛ چیزی که میلتون فریدمن به نام خودش ثبت کرد، البته فریدمن در وابستگی به انحصارات بزرگ جهانی و جریان‌های راست افراطی این نظریه را مطرح کرد و جایزه نوبل اقتصادی را از آن خود کرد، از جمله این که او این سیاست پولی را در خدمت به انحصارات بزرگی چون آی تی تی که در شیلی کودتا کرده بود به کار برد، اما دکتر مصدق در کانال سوسیال دموکراسی این نظریه را اجرایی کرد و به همراه آن 10درصد بهره مالکانه را مطرح کرد. وقتی که در دادگاه این را به عنوان سند خیانت مصدق مطرح کردند، او گفت ای غافل‌ها این سند خدمت و افتخار من است.

این بحث خیلی مهندس سحابی را به هیجان آورد چرا که این بخش از سیاست‌های اقتصادی دکتر مصدق را مورد توجه قرار نداده بودند و از نظر او پنهان مانده بود؛ سیاست‌های پولی و مالی‌ای که هم می‌توان در مسیر سوسیال دموکراسی از آنها استفاده کرد ـ مثل مصدق ـ و هم در مسیر راست افراطی.

مهندس سحابی آشکارا به من نشان داد که در میان هم‌نسلانش و حتی خودش و نسل پیش از خودش این‌گونه ارزش‌های زمان دکتر مصدق نادیده مانده بودند. او بسیار برایش شگفتی‌آور و خوشحال کننده بود که نسلی که با او فاصله دارند، چگونه به ارزش‌هایی که آنها آفریده‌اند و به خاطر آن ارزش‌ها به زندان رفته‌اند، توجه می‌کنند و نشان می‌دهند که آنها آب در هاون نکوبیده‌اند. همان حالتی که امروز من نسبت به جوان‌ها پیدا می‌کنم. این جوان‌ها نکاتی را مطرح و نقدهایی به من می‌کنند که بسیار ارزشمند است و بسیار هم انتقاداتشان تکان‌دهنده است و مرا بسیار خوشحال می‌کند. احساس می‌کنم که عمرم را تلف نکرده‌ام و نسل‌های بعد از ما حامل تجارب ما شده‌اند و حاصل تلاش ما را کامل ‌و کامل‌تر می‌کنند. این احساس آن زمان در مهندس سحابی قابل دیدن بود.

در آن میزگرد من و آقایان رحیم اسکویی و موسی غنی‌نژاد و دو سه نفر دیگر بودیم. مهندس در آن جلسه به قدری عادلانه و انسانی رفتار کرد که مخالفین فکری او که در جلسه حضور داشتند، از این همه عدالت و انسانیت ایشان در حیرت بودند. او به‌گونه‌ای جلسه را مدیریت می‌کرد که مخالفین او در فرصتی برابر و به راحتی نظرات اقتصادی خود را بیان می‌کردند.من به تحلیل طبقاتی معتقدم ولی این به معنای دست‌کم گرفتن و نادیده‌گرفتن خصایل انسانی نیست و به این معنا نیست که پدیده‌های انسانی وجود ندارند و کاملاً در پدیده‌های طبقاتی مستحیل شده‌اند.

مهندس سحابی وقتی در پشت فرمان کاری می‌نشست که می‌خواست از حضور انسانی خود کمک بگیرد به قدری این کار را خوب و عالی انجام می‌داد که دوست و دشمن ناگزیر تحسینش می‌کردند. در آن جلساتی که در مورد نقش اقتصاد دولتی برگزار می‌شد، ایشان چنین عمل می‌کرد. در میزگردهایی که برگزار می‌شوند و بعضاً در تلویزیون‌های داخلی و خارجی هم پخش می‌شوند می‌بینید که مجری جلسه آشکارا حق مخالفینی که با مأموریت او مغایرت دارند را ضایع می‌کند و بعضی وقت‌ها حتی اجازه نمی‌دهد که فرد دعوت شده کلامش را کامل کند. اینها فقط راز و رمز اداره یک جلسه نیست، این بیان خصایل انسانی و منش دموکراتیک یک انسان بزرگ است. روح دموکراسی‌خواهی و رعایت حق دیگران در همین چیزهای کوچک هم نمایان است و در همین رفتارهای به ظاهر کوچک می‌توان میزان صبوری و صداقت و عدالت یک فرد را دریابیم و بدانیم که او چقدر به آن دموکراسی‌ای که بیان می‌کند وفادار است.

چیزی که مهندس سحابی را برای من که دیدگاه رادیکال داشته و دارم، بزرگ و ماندگار کرده است ارزش‌های انسانی اوست. ما رادیکال‌ها هم این ارزش‌های انسانی را از او یاد می‌گیریم.

در زمان دولت خاتمی در مؤسسه پژوهش تأمین‌اجتماعی با مهندس سحابی و چند تن از دوستان از جمله زنده‌یاد دکتر شبیری‌نژاد، که یکی از برجسته‌ترین و ارزشمندترین کارشناسان و مدیران پژوهشی ایران بود، همکاری داشتیم. در تمام این دوره مهندس سحابی نمادی از وظیفه‌شناسی، انسان‌دوستی و دقت عمل بود. او به هیچ وجه در کاری که تخصص نداشت وارد نمی‌شد، مگر در حد اظهارنظر شخصی و آنجا که پای اخلاق و منافع ملی به میان می‌آمد. مهندس آنچنان به واگذاری کارها به متخصصین تمایل داشت که واقعاً برای ما و جوانان امروز یک درس است.

افرادی در این مملکت بوده و هستند که برای جوانان درس و الگو هستند مانند مهندس سحابی، محمد قاضی، پرویز شهریاری و محمدعلی عمویی. آنها هر کدام در هر مکتب فکری که هستند برای جوانان نمونه‌های عالی اخلاق و مبارزه‌اند. در دادگاه کنفرانس برلین من به قاضی گفتم این خلاف انسانیت و معرفت است که چنین اتهاماتی را به مهندس سحابی می‌چسبانند. به آنها گفتم آن زمانی که شما ادعا می‌کنید سحابی با آلمانی‌ها در تدارک توطئه و بستن قرارداد بوده تا این افراد را جمع کند و به کنفرانس برلین ببرد، او روزهای متمادی تا ساعت 8 و 9 شب در مؤسسه تأمین‌اجتماعی می‌نشست و پیش‌نویس لایحه‌های تأمین‌اجتماعی و امنیت‌اجتماعی را که مربوط به طبقات فرودست این جامعه و زحمتکشان این کشور بود تنظیم می‌کرد. این مرد و همکارانی که با آنها در آنجا کار می‌کردیم با آمدن دولت جدید و تغییر دولت خاتمی با برخوردی اهانت آمیز توسط یک جوان سی و چندساله کنار گذاشته شدند.

بعد از آزادی مهندس سحابی از زندان در سال 1372 مستقیماً با هم کار کردیم و حتی چند کار تحقیقی و پژوهشی با او انجام دادم. برخی مواقع که در مسئله‌ای گیر می‌کردم و از عهده حل آن برنمی‌آمدم از او کمک می‌گرفتم، چون در حوزه تخصص او بود. ایشان با سعه‌صدر و با خط خودش چندین ساعت می‌نشست و توضیح آن موضوع و مسئله را برای من می‌نوشت.

■البته در سیر آنچه اشاره کردید، به نوعی پاسخ این پرسش هم داده شد، اما برای اینکه صراحتاً به این موضوع بپردازیم و به طور شفاف و مشخص به آن پاسخ داده شود این پرسش مطرح می‌شود که آموزه‌های نسل شما از مهندس سحابی چیست؟ آیا اساساً نسل شما چیزی از مهندس آموخته است؟

□در میان هم‌نسلان من آنان که دیدگاه‌های سیاسی متفاوتی با من دارند، نمی‌دانم که در مورد مهندس و آموزه‌های او چگونه می‌اندیشند، بنابراین پاسخ به این پرسش با عطف به دیدگاه‌ها و باورهای من است. یعنی با توجه به باورها و دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی و…که دارم به آن پاسخ می‌دهم. افرادی مثل من بزرگترین و اساسی‌ترین درسی که از مهندس سحابی و یا از دیگران گرفته‌اند و مهندس آن را تکمیل و تثبیت کرده، این است که ممکن است کسی مانند او دیدگاه و تحلیل طبقاتی و یا گرایش‌های عمیق کارگری نداشته باشد، ولی می‌تواند برای ارزش‌های بزرگ انسانی، ارزش‌های آزادیخواهانه و عدالت‌طلبانه‌ای که برای آنها مبارزه می‌کنیم منشأ اثر باشد. این درس بزرگی است. شاید برخی از مارکسیست‌ها و سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها درسشان این باشد که یا با مایی و یا علیه ما. یا مثلاً دیدگاه‌هایی مثل دیدگاه جورج بوش که البته قبل از آن دیدگاه استالین بوده می‌تواند همه جا ظهور بکند، چرا که این از خصایل شریرانه انسان است. اگر در انسان تعهدات بشری رشد نکرده باشدـ حتی اگر سال‌ها خود را چپ بخواند ـ می‌تواند کثیف‌ترین حرکت‌هایی که راست افراطی انجام می‌دهد، اگرچه با چپ‌ترین شعارها را در پیش بگیرد و انجام دهد. از این دست چپ‌نمایی‌ها و چپ‌روی‌های راستگرایانه کم نداشته‌ایم.

این نسل آموخت می‌توان مردی چون سحابی را یافت که ارزش‌هایی که او برایشان مبارزه کرده و هزینه داده است نه تنها کمتر از ارزش‌های آن فرد داوری کننده نمی‌داند که بیشتر هم می‌داند. این درس بزرگی است که ما را از حصارهای بسته ایدئولوژیک و سازمانی بیرون می‌آورد و فراخنای بازی را در پیش چشمانمان می‌گشاید. این که ما بر این باور، باز باورمندتر شدیم و پا فشردیم که نباید کسانی را که مدافع و مبلغ ایدئولوژی ما هستند یا در سازمان ما قرار گرفته‌اند لزوماً مقدس بپنداریم و ارزش‌های انسانی را به پای آنها فدا کنیم، بخشی به خاطر تکامل‌یافتگی خود ما بود، ولی بخشی از آن هم به خاطر انسان‌های بزرگی چون سحابی بود که به ما آموختند اگرچه ما به لحاظ ایدئولوژی و تفکر متفاوتیم اما هر دو انسانیم و برای ارزش‌های انسانی مبارزه می‌کنیم و می‌توان برای عدالت، برای آزادی و برای انسانیت از جان و از همه چیز خود مایه گذاشت.

سحابی نه با سخن، که با عمل و در طول زندگی پرافتخارش این آموزه را برای نسل من مؤکد کرد. سحابی از زندگی‌اش، از شادی‌هایش و از راحت جانش گذشت تا نسل من و نسل‌های بعد از من بتوانند آزادانه حرفشان را بزنند و اندیشه‌شان را بیان کنند و بستری برای رشد همگانی فراهم شود.

مهندس سحابی به ما آموخت که یک نفر می‌تواند مثل ما نیندیشد، ولی خیلی بهتر و بیشتر از ما برای آرمان‌ها و ارزش‌های انسانی مبارزه کند و هزینه دهد.

درس دیگر سحابی که هنوز هم با آن درگیریم و بسیار مهم است، رابطه استقلال، آزادی و دموکراسی است. من به آزادیخواهان راستگرا می‌گویم ـ چه اصلاح‌طلب، چه سکولار باشند، چه مذهبی و چه ملی و یا هر چیز دیگر ـ نمی‌توان بدون آزادی به استقلال رسید و بدون استقلال به آزادی. ما به استقلال ملی و استقلال انسانی‌مان احتیاج داریم. ما برای رسیدن به آزادی محتاج استقلال هستیم و انسانی که مستقل نباشد هرگز نمی‌تواند آزاد باشد. انسان‌هایی که آزاد نباشند نمی‌توانند دموکراسی را بنا کنند. مهندس سحابی این درس را به نسل من و نسل‌های بعد از من آموخت که اگر پای استقلال بایستید، پای موضوع تنگ‌نظرانه و حقیرانه‌ای نایستاده‌اید. استقلال میهن امری حیاتی است و ما بر این امر اشتراک داریم که وطن ما باید مستقل باشد و از حوزه مداخلات امپریالیستی و صهیونیستی و توطئه‌گرانه بیرون باشد.درست است که ما با این دولت و حاکمیت مسئله داریم، اما این هیچ ربطی به امریکا و اسراییل ندارد که در کار ما دخالت کنند. دخالت قدرت‌های جهانی در سرنوشت ملت ما چیزی جز نکبت و بدبختی برای ما نداشته است و با تمام توان نباید اجازه دهیم که بیگانگان در امور ما دخالت کنند. این درس بزرگی است که سحابی در آموختنش به جامعه روشنفکری سیاسی نقشی جدی و اساسی داشت. او بر سر این موضع پافشاری کرد،که با موشک کروز نمی‌توان دموکراسی آورد و با توطئه جورج بوش و سربازان ناتو نمی‌توان به دموکراسی رسید.

و اما درس دیگر سحابی این است؛ کسانی سعی می‌کردند به برخی از روشنفکران یاد بدهند خشک و محدود و در چارچوب‌های معینی بیندیشند و این که مذهب افیون توده‌هاست، از این‌رو توده‌های مردم مذهبی باید نادیده انگاشته شوند. اما اگر همین مردم چیزی باب طبع آنها می‌گفتند، توده مقدس می‌شدند. حتی یاد نداده بودند که قبل و بعد این جمله معروف مارکس را هم بخوانیم. اما سحابی‌ها به ما آموختند که مذهب در برهه‌هایی از تاریخ می‌تواند و توانسته است برانگیزاننده انسان برای رسیدن به آزادی و عدالت و دیگر ارزش‌های انسانی هم باشد و این را در بخشی از جریان مشروطه و نهضت ملی و جریان سال 57 دیدیم.

سحابی به مذهبی‌ها می‌آموخت که می‌توان به مذهب معتقد بود و سرسختانه به آن باور داشت اما در صلح و صفا با دیگرانی که چون تو نمی‌اندیشند همزیستی مسالمت‌آمیز داشت. سحابی می‌آموخت که می‌توان در عین مذهبی بودن و متشرع بودن بسیار دموکرات بود. او خود چنین بود. مذهب هیچ گاه مانعی جدی برای همکاری و اتحاد سحابی با سایر نیروهای تحول خواه ایجاد نکرد، و همه دوستان ملی ـ مذهبی خوشبختانه این درس بزرگ را از سحابی و دیگر بزرگانشان گرفته‌اند.

برای نمونه ما هیچ‌گاه با آقای اشکوری به عنوان یک روحانی ملی ـ مذهبی به خاطر تعلقات مذهبی‌ای که دارد، برخورد نداشتیم و مذهب نمی‌توانست مانع همزیستی ما باشد و چه بسا محرک این همزیستی دموکراتیک هم بود. آقای اشکوری مبلغ خوبی برای دین خود بود. هنگامی که من با او در آلمان بودم می‌دیدم. جوانانی که تبار ایرانی و اسلامی داشتند، اما درآلمان به دنیا آمده بودند و با فرهنگ اسلامی آشنایی نداشتند، نزد اشکوری می‌آمدند و می‌گفتند ما هم می‌خواهیم متدین باشیم و نماز بخوانیم. اشکوری می‌گفت، شما از الان برو با خدای خودت راز و نیاز بکن این می‌شود شروع دین. فعلاً از این راز و نیاز شروع بکن تا بعد آن نماز و قرآنی را هم که به زبان عربی قرائت می‌کنند یاد بگیرید. من فکر نمی‌کنم که آقای اشکوری از دین برگشته باشد و یا تغییر نظر داده باشد، بلکه بسیار هم معتقد و متشرع است. ما می‌دیدیم که یک روحانی آن آموزه‌های نسل پیشین را وسیله‌ای برای تبلیغ دین کرده و جلوه انسانی و دموکراتیک از دین نشان می‌داد.

سحابی به لحاظ شخصی هم درس‌های بسیاری برای ما داشت. او خیلی اخلاقمند و خویشتندار بود و با همین صبوری و خویشتنداری به ما می‌آموخت که نسبت به مخالفین‌مان صبوری داشته باشیم؛ چیزی که در ایران کمیاب است. او روح مدارا و تساهل داشت. سحابی بسیار انسان پرهیزکاری بود، البته او ریاضت‌کش نبود، اما بسیار پرهیزکار بود. او مصرف‌گرا نبود. بسیار شجاع و سرسخت بود. یادم هست زمانی ما نگران ایشان بودیم و به ایشان اصرار می‌کردیم که تنها به خانه نرود ـ منزل سحابی در لواسان بود و ما به او می‌گفتیم بهتر است که ما همراهش باشیم ـ اما او هرگز قبول نمی‌کرد. هرگز هراس را در چشمان و رفتار سحابی ندیدم. اینها درس‌های شخصی و عملی سحابی برای کسانی بود که از نزدیک او را می‌شناختند و با او در ارتباط بودند.

سحابی انسان مغروری بود اما هرگز بی‌ادب و خشن نبود. او هم مثل هر انسان وارسته دیگری اگر در حقش بی‌معرفتی می‌شد، ناراحت و دلخور می‌شد، اما هرگز کینه کسی را به دل نمی‌گرفت. رسوبات زشت کینه‌توزی در مهندس جمع نمی‌شد. روحیه این مرد چنان بود که بدترین رفتارهای یک فرد را در عین غروری که داشت چنان مسکوت می‌گذاشت و چنان برخورد می‌کرد که او را دوست یا شیفته خود می‌کرد. مهندس زیبایی‌ها را بسیار دوست داشت و درک مثبتی از پدیده‌ها داشت. در هر کسی زیبایی‌ها و نکات مثبت او را می‌دید. سحابی واقعاً یحب‌الجمال بود و خود او هم تا آخرین لحظه عمر و حتی روی تخت بیمارستان زیبا و خوشرو بود.

اینجا جا دارد که از دوست عزیزم سعید مدنی یاد کنم که نقشی ارزنده در برقراری و استحکام ارتباط من و سحابی داشت. در واقع این سعید بود که کمک کرد تا بفهمم اگر چه سحابی مثل من به تحلیل طبقاتی نمی‌اندیشد، اما می‌توان دست کم درس‌های وطن‌دوستی و استقلال ملی را از او آموخت. حال آن که آموزه‌هایش بسیار بیشتر از این بود. او به شاگردانش می‌آموخت که عدالت غیر از آن بعد اصلی که اقتصاد است، ابعادی دیگر هم دارد؛ ابعادی که اگر رعایت نشوند آن بعد اصلی عدالت هم قوام و دوام نمی‌گیرد. باید بگویم که من و سعید اگر چه به لحاظ بنیان‌های نظری و فکری و شیوه تحلیل با هم متفاوت بودیم و هستیم، اما هر دوی ما از مهندس سحابی همفکری و همراهی گرفتیم و به یکدیگر در این آموزه‌ها کمک می‌کردیم. هرکس می‌توانست درسی از سحابی بگیرد و به دیگران هم منتقل کند.

■اجازه بدهید گریزی هم به تخصص شما بزنیم، اقتصاد و شاید اقتصاد سیاسی. به یاد داریم که مهندس سحابی در سرمقاله‌های ایران فردا و هر فرصتی که مهیا می‌شد به مسائل اقتصادی می‌پرداخت و بعضاً سیاست‌های اقتصادی دولت‌های بعد از جنگ را نقد می‌کرد.ایشان به طور عملی در حوزه اقتصادی و اجتماعی هم کار کرده بود، مثلاً در مؤسسه تأمین‌اجتماعی که متذکر شدید یا در سازمان برنامه و بودجه و یا در کمیسیون‌های اقتصادی و برنامه‌ریزی مجلس اول و …حتی انجام پروژه‌های پژوهشی و تحقیقاتی‌ای که با خود شما به صورت مشترک انجام داده بود به گونه‌ای فعالیت اقتصادی در حوزه اندیشه و عمل محسوب می‌شوند. با توجه به این امور آیا مهندس سحابی در حوزه اقتصاد، خصوصاً در مبحث توسعه، حرفی برای گفتن داشتند؟

□مهندس سحابی بیشتر در حوزه اقتصاد سیاسی حرف برای گفتن داشت آن هم نه اقتصاد سیاسی کاملاً رادیکال یا دانش اقتصاد و تکنیک‌های اقتصادی. طبیعی هم هست، چون ایشان به رغم این‌که سال‌ها در سازمان برنامه و بودجه بود، اما پایه و رشته تحصیلی‌اش مهندسی مکانیک بود و خیلی هم به سیاست پرداخته بود، بنابراین تکنیک اقتصاد، این علم پویا، گسترده و پیچیده را نمی‌دانست و البته ادعایی هم نداشت. در اقتصاد سیاسی هم، اقتصاد سیاسی رادیکال را چندان پی نمی‌گرفت، اگرچه به لحاظ نظری در حوزه اقتصاد سیاسی لیبرال هم قرار نمی‌گرفت. او سوسیال دموکرات بود و از جهاتی هم رادیکال.

به هر حال مهندس سحابی در اقتصاد سوسیال دموکراتیک حرف برای گفتن داشت. اگر چه ممکن است بسیاری از این حرف‌ها تکراری بوده و دیگران هم زده باشند، اما به این معنا نیست که چون کسی حرفی را زده ما نباید تکرار کنیم و یا ما نمی‌توانیم آن را بسط دهیم و منطبق با شرایط زمان و مکان کنیم. بسیارند متخصصین برجسته‌ای که در هرعلمی تنها به بسط و شرح آرای دیگران می‌پردازند و این در همه ما دیده می‌شود و ممکن است حرفی که می‌زنیم قبلاً هم گفته باشند، اما این که حرف درست دیگران را بتوانی در ظرف زمانی و مکانی موجود پیاده کنی یا به گونه‌ای تفسیر کنی که منطبق با شرایط زیست تو شود این یک هنر و یک تخصص است که مهندس سحابی داشت. او به نقش برنامه‌ریزی و نقش دولت دموکراتیک در امر توسعه اعتقاد داشت و زیر و بم این کار را به نیکی می‌شناخت. او به سرمایه‌داری خصوصی بدبین نبود، اما با این حال راه‌های کنترل سرمایه‌داری و سرمایه‌گذاری خصوصی را خوب می‌دانست، سرمایه‌داری دولتی و فسادهای برآمده از تمرکز غیردموکراتیک و منحصرانه دولت بر اقتصاد را می‌شناخت و راه‌هایی برای کنترل آن پیشنهاد داده بود. این پیشنهاد نشان از دانش او داشت، یعنی این که در این زمینه‌ها حرف برای گفتن داشته است. در شیوه‌های برنامه‌ریزی مجموعه‌ای از مدل‌های ریاضی و آماری پیچیده و نیاز به کاربرد کامپیوتر است. او نه به آن مباحث وارد می‌شد و نه بحث می‌کرد و نه ادعایی داشت، اما در مبانی و پنداشت‌ها و ایماژهای برنامه‌ای که بسیار هم مهم است نقطه‌نظرهای ارزشمندی داشت. سحابی به این جهت از نهضت‌آزادی جدا شده بود که نهضت را به لحاظ اقتصادی راست می‌دید. او طرفدار مداخله دولت دموکراتیک و دولت تحت نظارت و با برنامه بود، و به برنامه‌ریزی اعتقاد داشت. بخش خصوصی را می‌خواست، ولی با اعتقاد به ابزار کنترل و مالیات‌ها. سحابی اخلاقمندی سرمایه‌گذاری را یک امر عینی در اقتصاد می‌دانست و معتقد بود که می‌تواند وجود داشته باشد و این قوانین و ضوابط و کنترل‌های سیاسی است که این اخلاقمندی را اجرایی می‌کنند. چیزی که مصطفی رحیمی هم می‌گفت که اگر سرمایه‌داری اخلاقمند باشد چیز بدی نیست. در حالی که ما اعتقاد داشتیم اساساً اخلاق با سود همخوانی ندارد. او می‌گفت لازم است که سود تحت کنترل اخلاق، منافع ملی و منافع جمعی و دموکراتیسم دربیاید. او مبانی اخلاقی و کنترل‌های اسلامی را بسیار خوب می‌شناخت.

مهندس سحابی در اسلام‌شناسی خبره بود. در این باره کم صحبت می‌کرد، ولی هر وقت صحبت می‌کرد تأثیر جدی می‌گذاشت. مبلغ خوبی برای اسلام بود، زیرا فلسفه‌بافی نمی‌کرد، درست آنجایی که باید، حرف می‌زد و جواب می‌گرفت. او در تأمین‌اجتماعی هم حرف داشت و حرف‌هایش را بیشتر وقتی که بحث درمی‌گرفت می‌زد و تهاجمی عمل نمی‌کرد. تدافعی هم نبود، بیشتر تعادلی بود و وقتی که بحث در می‌گرفت و موافق و مخالف در کش و قوس بحث با یکدیگر بودند، مهندس وارد بحث می‌شد و می‌دیدیم که ایشان در زمینه تأمین‌اجتماعی هم حرف‌های جدی‌ای دارد.

باور کنید من اصلاً فکر نمی‌کردم مهندس برای تأمین‌اجتماعی حرفی برای گفتن داشته باشد. دکتر توفیق در مؤسسه تأمین‌اجتماعی با ما همکاری می‌کرد، ایشان کارشناسی بسیار برجسته و تکنوکراتی بسیار قوی است و دیدگاه‌های مستقل و خط فکری خاص خودش را از نظر شخصیتی دارد. اهل تعریف و تمجید از دیگران نیست، اما بارها دانش و توان مهندس سحابی را تأیید و تحسین می‌کرد، و از این دانش و توان مهندس سحابی لذت می‌برد.

به این ترتیب، اگر فکر کنیم حرف داشتن به این معناست که مکتب فکری جدیدی را در میان مکاتب دیگر به صورت برجسته مطرح کرده باشد و یا این که الگوها و روش‌ها و تدبیرهای اقتصادی تکنیکالی که امروزه منجر به طرح نظریات جدید در حوزه اقتصاد می‌شوند و طراحان آن جایزه نوبل می‌برند، باید بگویم خیر، مهندس حرفی نداشت. اما در چارچوب اقتصاد سوسیال دموکراسی حرف برای گفتن داشت. او از ساختار این اقتصاد بسیار علمی دفاع می‌کرد و برجسته‌ترین تلاشش آمیختن اقتصاد سوسیال دموکراسی با ارزش‌های ملی و مذهبی و همچنین نیازهای بومی جامعه ایرانی بود. در بسیاری موارد که وارد بحث می‌شد می‌دیدیم که دنیایی از تجربه است و حرف برای گفتن بسیار دارد.

■شما چه انتقادی را بر اندیشه و عمل مهندس سحابی، در حوزه‌های متعدد اعم از سیاسی، اقتصادی، نظریه توسعه و مواضع اصلاح‌طلبانه ايشان وارد می‌دانید؟

□ به نظر من مهندس سحابی به قدر کافی رادیکال نبود و به ریشه‌ها نمی‌پرداخت و گرایش اصلاحی‌اش کم‌ثمر یا بی‌ثمر می‌ماند. او به قدر کافی به تشکل‌های کارگری و تشکلات محرومان جامعه به عنوان سرآغاز بها نمی‌داد و سعی می‌کرد که از تشکل‌های روشنفکری ـ عمدتاً در خط سیاسی ـ و از طبقات نیمه‌مرفهی که آگاهی اجتماعی و دلسوزی دارند در جهت فعالیت‌های سیاسی استفاده کند. البته این به معنای بها دادن به هر کس که پولدار بود نیست. او اصلاً تعلق خاطر طبقاتی اینچنینی نداشت، ولی این مسلک را داشت که بیشتر روی برگزیدگان و نخبگان به منظور ایجاد تحول در جامعه حساب می‌کرد.

به لحاظ سلسله مراتب و نگرش، سحابی در خط میانه اما متمایل به چپ بود، برای این که به برنامه‌ریزی و نظارت‌های برنامه‌ای اعتقاد داشت، و این اعتقاد به برنامه‌ریزی کاملاً دموکراتیک بود و معتقد بود که برنامه‌ریزی از پایین باید شروع بشود، ولی خیلی هم به پایین تمایل نشان نمی‌داد. البته ضد کارگری هم نمی‌اندیشید. او یک فعال سیاسی و کارشناس اقتصادی چپ میانه بود، یعنی اگر میزان را خط میانی بین چپ و راست بگیریم او متمایل به چپ بود. اما این اواخر شاید در واکنش به برخي سیاست‌هاي حاکم، قدری گرایش به میانه پیدا کرده بود، در مواقعی حتی از میانه هم گذشته و به راست می‌زد. برعکس می‌بینیم که دکتر یزدی در گفت‌وگویی که با نشریه چشم‌اندازایران در مورد برنامه‌ریزی و نظام توسعه کرده است مواضع سوسیال دموکراتیک و چپ گرفته که از نظر من قابل قبول‌اند. یعنی در یک نظام سرمایه‌داری ـ که اگر باید آن را ناگزیر بپذیریم ـ آنچه دکتر یزدی می‌گوید قابل پذیرش است و مسیرهای درست‌تری را نشان می‌دهد.

■البته در طرح توانمندسازی حاشیه‌نشینان زاهدان که به مدیریت زنده‌ياد صابر در حال انجام بود، مهندس سحابی در جریان ریزکارهای هدی صابر قرار داشت و حتی نقش مشاوره و کمک‌رسانی فکری و کارشناسی برای هدی صابر را هم ایفا می‌کرد. توجه به طیف وسیعی از حاشیه‌نشینان کلان‌شهرها در کشورهای توسعه نیافته در نظریات جدید توسعه، مورد توجه مهندس بود و همین توجه باعث می‌شد که بسیار از تلاش هدی صابر تقدیر کند و او را در این کار یار و مشوق باشد.

□ خیر من نظرم این نیست که متوجه این امر نبود یا به آن کم بها می‌داده، چون به هر حال او به نحله سوسیال دموکراسی وفادار ماند و عنصر عدالت اجتماعی در توسعه را جدی می‌دید و آن را واگذار به مکانیزم‌های بازار نمی‌کرد، ولی در مقابل نقطه شروع و نقطه عزیمتی که ما نسبت به رهایی طبقه کارگر داشتیم و معتقد بودیم که در امر توسعه و دموکراتیزاسیون مستقیماً از اینجا باید شروع کرد، ایشان به این امر معتقد نبود و شروع را از رهایی این طبقه نمی‌دانست. خصوصاً این اواخر بیشتر به این نظر رسیده بود و آن را بیان می‌کرد. همان طور که گفتم او طبقات نیمه مرفه را نقطه عزیمت در توسعه و تحول می‌دانست.

اما نقد دیگر من به مهندس سحابی این است که او در واقع زیاده از حد «خوب» بود. به نحوی که قاطعیت تصمیم و مرزبندی را از او می‌گرفت. به نظر من پیچیدگی‌های ذهنی و سازمان یافته‌ای که طی سالیان دراز مبارزه و تجربه کسب کرده بود، گاهی فدای نیک‌اندیشی زیادی که داشت می‌کرد. این مرد به قدری صاف و بی‌آلایش و پاک و انسان بود که به همه اعتماد می‌کرد و در همه نیکی و صداقت می‌دید. مهندس سحابی برای یارانش و بخشی از نیروهای ملی ـ مذهبی به یک چهره سیاسی شریف و شاخص تبدیل شده بود. این همه خوبی با فعالیت سیاسی جور در نمی‌آمد. یقیناً قصد ندارم بگویم که باید دورویی و سیاست بازی می‌کرد. هرگز چنین باوری نداشته و ندارم، و معتقدم که اخلاق به معنای تعهد انسانی برای وظایف انسانی و رفاه و خوشبختی دیگران و رعایت شأن آزادی در هر فعالیتی از جمله فعالیت سیاسی امری جدی و ضروری است. بنا ندارم بگویم که باید به روش سیاستمداران حرفه‌ای نظام سرمایه‌داری و پراگماتیسم منفعت‌محور عمل می‌کرد و مثلاً وقتی اعتقاد به این نداشت که نقطه حرکت باید این تحول کارگری باشد، برخلاف آنچه اعتقادش بود جلوی کارگران سخن می‌گفت، ولی حداقل آنچه را که به آن باور داشت را می‌توانست بگوید و مصلحت‌اندیشی خوب‌گرایانه بکند. مهندس سحابی از نظر تاکتیک سیاسی ضعیف بود. ولی انسجام ایدئولوژیک و استراتژیک داشت. ضعف او هم به خاطر نیک‌اندیشی بیش‌ازحد او بود. در اتخاذ تاکتیک باید قدری سیاستمدارانه عمل کرد، ولی سحابی سیاستمدار نبود، او اخلاق‌مدار بود؛ نوعی اخلاق‌مداری پرهیزکارانه سیاسی، نه اخلاق‌مداری عادی. شما می‌توانید اصول اخلاقی‌ای که به آنها اعتقاد دارید را رعایت کنید، اما همزمان تاکتیک‌هایی اتخاذ کنید که بتوانید در میدان سیاست به نتیجه عملی هم برسید. اما اخلاق‌مداری سحابی مبتنی بر پرهیزکاری و حتی عرفان بود. در کنش سیاسی نمی‌توان منافع همه را در نظر داشت و نیکخواه همه بود، ولی کاری هم برای هیچ‌کس نکرد. باید نقطه عزیمت طبقاتی و وضع اجتماعی خود را مشخص و برای منافع آن طبقه تلاش کرد. حال در انتخاب این نقطه عزیمت شما می‌توانید عنصر اخلاق را وارد کنید. اما سحابی نگران همه از جمله بازاری و روشنفکر و کارگر و حتی حاکمیت بود.

سحابی حتی به كساني که در حق او و مردم و آزادی اجحاف کرده بودند، چنین حسی داشت. این یک عمل عرفانی است که شما همه را ـ اعم از دوست و دشمن ـ بتوانید و بخواهید که دوست داشته باشید. همین خصلت سحابی بود که باعث می‌شد کمتر کینه‌ای از کسی حتی بدترین دشمنانش ـ به دل بگیرد. دفاع سحابی از آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات 84 در برابر آقای احمدی‌نژاد یک اشتباه بزرگ بود. در حالی که او به خوبی ساختار فکری و مواضع هاشمی رفسنجانی را می‌شناخت و بارها آنها را نقد کرده بود. او گاهی اصل را رها می‌کرد و فرع را می‌چسبید، مثلاً در آن بیانیه‌ای که با چند تن دیگر از فعالان ملی ـ مذهبی منتشر کرده بودند و در آن از دولت حمایت کردند (این بیانیه در مورد مذاکراتی است که بنا بود در مورد فعالیت هسته‌ای با میانجی‌گری ترکیه یا برزیل انجام شود)، ایشان به جای توجه و دفاع از این امر مقطعی که بیشتر از آن که تلاشی جهت رفع مشکل مردم از بحران هسته‌ای باشد، یک بازی بود، باید یک استراتژی مستقل از سیاست‌های دولت را مشخص و مطرح می‌کرد.

حمایت مهندس از اصلاح‌طلبان به نظر من یکی از نقدهای جدی اوست. آقای سحابی به من زنگ زد و گفت که باید در انتخابات مجلس ششم به عنوان کاندیدا در جمع ائتلاف ما حضور پیدا کنی، من موضوع را با چند تن از رفقایم مطرح کردم و در این بین به جز یک نفر که تردید داشت و یک نفر که به شدت مخالف بود بقیه ـ حدود 11 نفر ـ موافق بودند. یک فهرست 30 نفره تهیه شد که رد صلاحیت شدیم. اما آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهوری که وظیفه قانونی او دفاع از قانون اساسی و حقوق مصرح ملت در قانون اساسی بود، از این رد صلاحیت شده‌ها دفاع نکرد. با این حال باز سحابی از این جریان و از آقای خاتمی حمایت می‌کرد. این ناشی از روحیه مسالمت‌جو و نیک‌خواهی سحابی بود و نه از درستی عمل سیاسی متعهدانه، چرا که به لحاظ عملی این کار درست نبود. من به این جریان‌ها اعتقادی نداشتم و این انتقادها را به سحابی و دوستان ملی ـ مذهبی دارم که از این جریان‌ها حمایت کردند، زیرا اصلاح‌طلبی دیگر راه‌حلی ندارد و چیزی نمی‌تواند به مردم ارائه بدهد. نمایندگان اصلاح‌طلب مجلس پس از رد صلاحیتشان در مجلس تحصن کرده بودند و سحابی به دیدن آنها رفت، اما شماری از آنها اکراه داشتند با وی ملاقت بکنند. آنها تحمل این جریان مستقل سوسیال دموکراتیک مذهبی را نداشتند. سحابی و دیگر دوستان ملی ـ مذهبی‌اش می‌توانستند مثل گذشته در لایه‌های زیرین اجتماع فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خودشان را ادامه بدهند؛ کاری که در این چنددهه از نهضت مقاومت ملی تا دوره اصلاحات گاهی کرده و موفق هم بودند. حمایت از اصلاح‌طلب‌ها در انتخابات 88 منجر به تجزیه مقطعی ملی ـ مذهبی‌ها شد. برخی از آنها به حمایت از آقای کروبی پرداختند و برخی دیگر به حمایت از آقای موسوی، و این روند جدایی‌ها ادامه یافت و جریان با سابقه‌ای مثل ملیـ مذهبی دچار تجزیه و توقف و مکث شد، اگر اصلاح‌طلب‌ها به چند گروه تقسیم می‌شدند، چه بسا ملی ـ مذهبی‌ها هم به فراخور این تقسیم بندی، دچار تقسیم و تجزیه می‌شدند.

به نقل از چشم انداز ایران 73

 سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است.

مطالب مرتبط

ایرج سبحانی، استاد علوم پزشکی دانشگاه کرتی پاریس، فرانسه


در سال‌های اخیر، نظم بین‌الملل که روزگاری بر پایه احترام به قواعد و گونه‌ای اخلاق جمعی بنا شده بود، با بحران بی‌سابقه‌ای مواجه شده است. نه تنها ارزش‌های مشترک مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون تضعیف شده، بلکه نهادهای جهانی که وظیفه‌ی پاسداری از این ارزش‌ها را داشتند، به شدت مورد بی‌اعتمادی و تردید قرار گرفته‌اند.

جمال کنج*

وقتی آن حسابرسی فرا برسد، مورخان مسیر را ردیابی خواهند کرد که نشان می‌دهد چگونه قوی‌ترین ملت روی زمین اجازه داده است قدرت نظامی و سیاست خارجی‌اش برای خدمت به یک کشور خارجی برون‌سپاری شود

مطالب پربازدید

مقاله