زنانی مانند ام السلمه خدا را هم به امتیاز دهی وا داشتند.
به باور من با توجه به متن قران، خدا اهل معامله منصفانه است اگر آدمی بخواهد و اهل چانه زنی باشد. این امر در قران مصداق فراوان دارد.خدا گاه حداکثری می خواهد اما وقتی ناتوانی ادمی یا ویژگی یا استدلال او را می بیند خواسته هاش را تعدیل یا تغییر می دهد. با این دید به مسئله زنان باز می گردم.
ام سلمه مومن عاشق بود برعکس عایشه که عاشق بود و مومن.
ام سلمه از محمد پرسید خدای تو چرا با زنان سخن نمی گوید؟ خدا در سوره مومنون از زنان گفت. او باز گفت چرا خدای تو به زنان ارث نمی دهد، خدا ارث داد منتها شرایط را در نظر گرفت.
ام سلمه حق جهاد خواست این بار نشد.
بعد ها خلفا برای حفظ سنت و ثابت جامعه تفسیرهای حداقلی از حقوق زنان در قران را کردند که این خود موضوع جدایی است.
منظورم از مثال مزبور این است که نشان دهم به جای دفاع از حقوق زنان که لازم است اما کافی نیست ،کاری کنیم که زنان خود در برابر حقوق و شرایط خویش با هم و با مردان حرف بزنند.
زنان خود فرصت حضور پیدا کنند تا در امور شغلی و پستی اجتماعی جایگاه پیدا کنند. با جمع شدن این دو عامل زنان به راحتی می توانند برای انسان و هم زن نظریه عملی تولید کنند.
مشکل در ایران زمانی حاد می شود که روشنفکران مرد برای زنان حقوق تعیین می کنند. در این مورد به نواندیشی دینی توجه می دهم که به آن نحله علقه دارم.تعداد روشنفکران زن در این نحله چقدر است؟ایا مرد می تواند در جایگاه زن از نوع ازادی او سخن بگوید؟
البته می شود از انسان به طور کلی گفت اما هیچ اندیشمندی زمانی که از انسان سخن می گوید فارغ از جنسیت خود هم نیست.
به عنوان نمونه پوشش زنان و به خصوص روسری و استفاده و عدم استفاده آن را باید زنان خود مورد بحث قرار دهند بعد با مردان هم سخن بگویند.
فراموش نکنیم که اصل اساسی بر روابط انسان ها حاکم است که در سپهر هر باوری( من در برابر دیگری) به حقوق خود در عمل بیشتر توجه می کند این قاعده از سوی مردان برای زنان و برعکس حاکم است حتی اگر علنی نشود.
در این مورد مثال فروان می توان زد که مردان اگر از حق زنان سخن بگویند باز چیزی را کم می گذارند یا نادرست آن را تدوین و بیان می کنند این نقص با حضور زنان برطرف می شود.
بدون این که ویژگی مثبت یا منفی برای نظرم قائل باشم این نگاه من روشی است چرا که انسان در هر زمان با توجه به موقعیت و منافع و بینش خود عمل می کند.
محمد نمی توانست از حقوق برابر زنان مانند زنان حرف بزند چرا که مرد بود. محمد خدا را مردانه تصور می کرد. ام سلمه وارد چالش با چنین خدایی شد. نتیجه اش برخی از حقوق برای زنان بود. محمد در نهایت یک زن دوست خیر خواه بود اما از حقوق زنان چیزی روشنی نگفت.
در این مورد مثالی دیگری بزنم علی شریعتی مساوات طلبی آرمان گرا و صادق بود اما همین شریعتی که حج برایش نمادی از زیستن انسانی در این جهان بود یعنی همه برابر با هم بر گرد توحید زندگی کنند. ولی در مصداق در ذهن مردانه شریعتی چیزی محوری می شد که می پنداشت. پس حجاب برای شریعتی امری اصلی نبود حتی در توجیه حجاب مبارزه با دشمن را مطرح می کرد که زنان مسلمان الجزایری با حجاب خود راحتتر مبارزه می کردند.
امروز صدیقه وسمقی که یک زن است وقتی علی مطهری می گوید حجاب را به رفراندم بگذاریم موضع می گیرد که آزادی اساسی و فردی رفراندوم پذیر نیست. این تفاوت موقعیت دو فرد مسلمان را نشان می دهد اما شریعتی مرد و وسمقی زن است.
پس زنان باید برای زنان سخن بگویند . زنان در باره زیستن مشترک خود با هم و با مردان سخن بگویند و اگر مذهبی هستند با خدایی که مرد تصور شده است وارد تعامل شوند تا این خدا را فارغ از جنسیت کنند.