این متن گفتگوی مهندس لطفالله ميثمي و خانم فائزه حسني با خانم اعظم طالقانی است که اخیرا در ویژه نامه نشریه چشم انداز ایران در مورد آيتالله طالقانی منتشر شده است:
شما سالها با آيتالله طالقاني مأنوس بوده و عضو فعال خانواده بوديد. مرحوم طالقاني تفسيري داشتند كه پيش از هركس ديگر منبع آموزشي سازمان مجاهدين قرار گرفت. افرادي كه در جلسات مسجد هدايت بودهاند (و من نام آن را «جريان قرآن در صحنه» گذاشتهام) در همه طيفها حضور دارند. تفسير ايشان با تفسيرهاي سنتي و كلاسيك هم تفاوتهايي دارد و ايشان نوآوريهاي زيادي داشتند. از نظر شما نوآوريهاي تفسيري مرحوم طالقاني چه بود؟ افزون بر اين به نكات ظريفي هم اشاره بكنيد كه احتمالاً گاهي به شما ميگفتند، اما جايي ثبت نشده است؟
من در كتاب خاطرات خود به نكاتي كه در پرسش شما بود اشارههايي كردهام كه اگر منتشر شود، ميتواند پاسخگوي پرسشهاي شما باشد. يكي از خواهران من از آيتالله طالقاني پرسيد كه «چرا شما در مسجد هدايت براي مردم قرآن تفسير ميكنيد، اما براي فرزندان خود هيچ جلسهاي نميگذاريد». اين پرسش مربوط به زماني است كه مرحوم طالقاني از تبعيد بافت بازگشته بود. آيتالله طالقاني در پاسخ ميگويد «تا كسي انگيزه نداشته باشد من به او چيزي نميگويم، اما اكنون كه شما انگيزه داريد براي شما وقت ميگذارم». اين نكته ظريفي در آموزشهاي آيتالله طالقاني است كه ايشان به انگيزه توجه بسياري داشتند و البته براي ايجاد انگيزه نيز تلاش ميكردند.
پس از اين جريان آيتالله طالقاني گفت كه هفتهاي يك روز همه فرزندان جمع شوند تا ايشان تفسيري از آيات بيان كند. ما روزهاي پنجشنبه جمع ميشديم و ايشان در مدت يكسال تفسير سوره حمد و سوره بقره تا آيه 40 را براي ما گفت. جلسات ايشان دقيقاً يك ساعت بود. بچههاي ما در آن زمان كوچك بودند و هنگام صحبتهاي ايشان سروصداي زيادي داشتند، اما كلام ايشان در مدت تفسير هيچگاه قطع نميشد؛ گويي به عالم ديگري رفته بود. وقتي صحبتهاي ايشان تمام ميشد تازه متوجه سروصدا ميشد. اين جلسات همه ضبط شده بود، اما وقتي من متوجه شدم كه قرار است مرا دستگير كنند اين نوارها را در جايي پنهان كردم كه در مدت زندان در آن محل بنايي و ساخت و سازي صورت گرفت و بخشي از نوارها از بين رفت و تنها تعدادي از آنها باقي ماند. آنچه از نوارها باقي ماند ابتدا با مبحث تكامل در پيام هاجر و سپس بهعنوان «قرآن در خانواده» در «مجموعه آثار1» پدر انتشار يافت. مجموعه آثار 1 درسهاي قرآني آيتالله طالقاني است و شامل «قرآن در زندان» ـ مربوط به سالهاي 42، 43 و 44 كه آقاي دكترمحمدمهدي جعفري در زندان جمعآوري كرده بود ـ «قرآن در خانواده» و «قرآن در صحنه» است. افزون بر اينها دو مطلب ديگر كه در نشريات و… آمده بود نيز در مجموعه آثار1 آمده است. در كل مجموعهاي تهيه شده كه بيش از 500 صفحه از آثار قرآني ايشان را دربرميگيرد. در «مجموعه آثار 8» هم موضوع اسلام و مالكيت و دو مقاله در همين رابطه كه در نشريات ديگر به چاپ رسيده بود، گردآوري شده است. مجموعه آثار 2و3 كه جلد اول و دوم «پرتوي از قرآن» را شامل ميشود نيز در شركت سهامي انتشار در نوبت چاپ است كه اميدواريم تا سالگرد ايشان منتشر شود [زمان مصاحبه تير و مرداد 91 است].
طالقاني و خلقت آدم
آيتالله طالقاني در مورد خلقت آدم و زوج او بحثهاي بسيار زيبايي مطرح كرده است. ما در منزل خانم عفت نوابينژاد درس عربي ميخوانديم و استاد ما هم آقاي سيدكاظم موسوي از شهداي حزب جمهوري اسلامي بود. خانم نوابينژاد پس از شنيدن تفسير پدر در مورد خلقت آدم و زوجش، اسلايدي در مورد حضرت آدم تهيه كرد و به پدر نشان داد. در اين اسلايد سير زندگي حضرت آدم به تصوير كشيده شده بود كه براي پدر نيز جالب بود.
برداشت آيتالله طالقاني از آيه «وَ عَلَمَ آدَمَ الاسماء كَلها» (بقره:31) مبحث بسيار جديد و مهمي است كه در پرتوي از قرآن هم آمده است.
ما پس از فوت پدر با توجه به مباحث قرآن در خانواده و ديدگاههايي كه در «پرتوي از قرآن» آمده بود، بهطور جمعي روي اين موضوع كار ميكرديم و مجموعه كار خود را در حدود سالهاي 61ـ60 نزد آيتالله جوادي آملي در قم برديم. مباحثي كه پدر در ذيل مبحث خلقت آدم مطرح كرده اشارهاي است به موضوع تكامل كه در تفسير ايشان در رابطه با «صراط مستقيم» آمده و آيتالله طالقاني به لحاظ ادبي و املايي مطرح ميكند كه صراط با «س» بوده و بهدليل التقاط ساكنين به «ص» تبديل شده و صراط هم بهمعناي بلعيدن است و كسي كه اين مسير را طي كند پس از مدتي در راه هضم شده و هر دو يكي ميشوند، مثل حضرت علي(ع) كه «راه رو» و «راه» بوده و الگويي از عدل و عدالت و انسانيت را ايجاد ميكند، بهطوريكه مستشرقين غيرمسلمان هم به آن اعتراف ميكنند. (پرتوي از قرآن، ص 32) در داستان حضرت آدم ملائكه از خداوند ميپرسند «چرا ميخواهي كسي را بهوجود آوري كه در زمين به ناروا خونريزي و فساد ميكند؟» درواقع آنها علتجويي ميكنند. درخواست آنها ميتواند مبين دو نكته باشد؛ نكته اول اينكه پيش از حضرت آدم بايد موجوداتي كه از نظر ظاهر مانند آدم بودند وجود داشته باشند و ملائكه از اين خونريزي و فساد اطلاع يافته بودند. دومين نكته اين است كه حضرت آدم داراي ماهيت آدمي و تكامليافتهتري از آن موجودات بوده، از اينرو نخستين انسان متفكر و انديشمند ميشود و خداوند با تلنگري كه به او ميزند «وَلا تَقرَبا هذه الشَجَرَه» آدم را به فكركردن و چراهايي در اين رابطه وادار ميكند. آدم نوعي نماد و ماهيت اين موجود است.
ما اين برداشتها را با آيتالله جوادي آملي مطرح كرديم. ايشان هم گفتند روايتهايي داريم كه نشان ميدهد پيش از آدم موجوداتي مانند آدم بودهاند كه فساد و خونريزي ميكردند، اما ما معتقد به اين هستيم كه خدا در مرحله اول آدم را خلق كرده است. من بعدها مباحث آيتالله مشكيني در مورد تكامل را هم مطالعه كردم كه به مباحث پدر و دكتر يدالله سحابي شباهت زيادي داشت. مرحوم دكتر سحابي در كتاب «خلقت انسان» براي تبيين مراحل تكامل از نگاه قرآن به آيه «والله خَلَقَ كُلَ دابَه مِن ماء فَمِنهُم من يَمشي عَلي بَطنِه و مِنهُم مَن يَمشي عَلي رَجُلَينِ وَ مِنهُم مَن يَمشي عَلي اَربَعَ يَخلُقُالله ما يَشاء اِنَ الله عََلي كُل شَيء قَدير» (نور:45) اشاره ميكند. پدر هم در ادامه بحث صراط وقتي موضوع تكامل را مطرح ميكند به اين آيه اشاره دارد.
دكتر حائري روزي به منزل ما آمده بود و با مرحوم پدر مباحثي را مطرح ميكرد. ايشان گفت «اگر بگويند ما انسانها از نسل ميمون هستيم، چرا به ما برميخورد؟! حالا فرض كنيم انسان از نسل ميمون است، چرا بايد اين موضوع باعث ناراحتي شود!»
توحيد و دوري از شرك
موضوع ديگري كه پدر در آن جلسه مطرح كرد در مورد خمس بود و گفت ما يك آيه در مورد خمس داريم كه درواقع خمس به اولاد پيامبر كه نيازمند باشند ميرسد. اگر يك روز سيد فقيري در جامعه پيدا نشد بايد با خمس چكار كرد؟ آيا روي اين موضوع اجتهاد شده است؟ او ميگفت در خدمت آيتالله بروجردي بوده و به ايشان گفته كه نسل جوان پرسشهايي دارند. اين پرسشها از موضوع ادوكلن تا تشريح انسان مرده را شامل ميشود. بايد به اين پرسشها پاسخ داد. گويا در اين زمان آيتالله بروجردي دچار مشكل شنوايي شده بود و متوجه پرسش مرحوم طالقاني نميشوند و هر چقدر ايشان تكرار ميكند به نتيجه نميرسد.
مهمتر از همه اينها مسائل اجتماعي است كه بايد روي آن فكر و كار شود و پاسخي متناسب با نيازهاي امروز به آن داده شود. ما از مرحوم طالقاني ميپرسيديم كه چرا با وجود اين كمبودها شما كه مدرك اجتهاد هم داريد، رساله نمينويسيد؟
من فكر ميكنم آيتالله طالقاني، مهندس بازرگان و طيف روشنفكر مذهبي تلاش اساسي خود را بر آن گذاشته بودند كه مفهوم شرك و شركورزي را براي مردم تبيين كنند تا بتوانند از اين طريق مفهوم توحيد را جا بيندازند. اگر در يك جامعه ابعاد شرك و ويژگيها و آثار شرك شناخته نشود طبيعي است كه درك توحيدي نميتواند به سادگي جايگزين آن شود.
تمام تلاش آيتالله طالقاني در تربيت فرزندان خود و نسل جوان علاقهمند به اسلام اين بود كه توحيد را تفهيم كند تا از شرك و شركورزي دوري شود.
¡آيتالله طالقاني مدرك اجتهاد خود را از چه كسي گرفته بودند؟
£ايشان از آيتالله شيخ عبدالكريم حائري و آيتالله آقاسيد ابوالحسن اصفهاني مدرك خود را گرفته بود كه در كتاب «يادنامه ابوذر زمان» به آن اشاره شده است.(1)
انسان بودن و دوري از استثمار
مورد ديگري كه آيتالله طالقاني به ما آموخت، انسانبودن و دوريكردن از استثمار ديگران بود. من به همراه بعضي از همكاران و پدر به مسافرت رفته بوديم و شب با يكي از همكاران مشغول بعضي كارها مانند واردكردن نمرههاي دانشآموزان شديم (من در آن زمان معلم بودم). پدر اعتراض كرد كه چرا همكار خود را استثمار كردهاي؟ اكنون زمان استراحت است. پدر در اين زمينه بسيار دقيق بود. مثلاً هيچگاه نميگفت: به من چيزي بدهيد. فقط گاهياوقات ميگفت «آيا غذايي هست ما بخوريم؟»
بار آخري كه پدر در آبان 1357 از زندان آزاد شده بود به من گفت من از شما هيچ توقعي ندارم و هيچچيز نميخواهم، ميخواهم به خودم برسم. از ايشان پرسيدم به خودم برسم يعني چه؟ گفت ميخواهم روزي چند ساعت با خداي خود خلوت كنم. به نظر من در زمان انقلاب آيتالله طالقاني از نظر عرفان، خداشناسي، انسان، عالم خلقت و… به استعداد كامل خود رسيده بود.
¡آيتالله طالقاني مدتي در بيمارستان سوم شعبان بستري بودند و من و مادرم به عيادتشان ميرفتيم. از ايشان پرسيدم چرا بستري شديد؟ پاسخ دادند «هم بيمار بودم و هم زمان لازم داشتم كه كمي فكر كنم، ميخواهم بدانم چرا ساواك ما را آزاد كرده است؟ آيا ما از اصول خود عدول كردهايم يا ميخواهند در رهبري انقلاب فرقهبندي ايجاد كنند و مرا در مقابل رهبري امام علم كنند؟» اين حرف آيتالله طالقاني عظمت زيادي داشت، زيرا سوابق انقلابي بسياري داشتند و مرا متحول كرد.
اخلاق و مردم
آيتالله طالقاني روي مردم و اخلاق بسيار حساس بود. من در روز 17 شهريور در ميدان شهدا بودم و 16 جوان را كه تير خوردند به چشم خودم ديدم. آقاي چهپور مرا ديد و مانع شد به ميدان برگردم. در آن زمان پدر به همراه آيتالله طاهري اصفهاني در بهداري زندان قصر بود. من بعدازظهر به ديدن پدر رفتم و وقايع صبح را برايشان تعريف كردم. در ميان صحبتهاي من، پدر فرياد زد كه ديگر بس است و نگو! طاقت ندارم. من صحبت خود را قطع كردم. آيتالله طالقاني عشق زيادي به مردم داشت و ميگفت تمام اين كارها را مردم ميكنند و ما هيچ كارهايم؛ جاندادن، خوندادن، زحمتكشيدن و… را مردم انجام دادهاند.
در همسايگي مرحوم طالقاني هنگام تبعيد در بافت كرمان خانم بارداري كه داراي همسر و چند فرزند بود زندگي ميكرد. ايشان كارهاي منزل پدر را انجام ميداد. اين خانم هنگام وضع حمل فوت كرد. ناراحتي پدر در فوت ايشان به گونهاي بود كه گويي يكي از افراد خانواده خودش فوت كرده است. مثلاً در ملاقات زندان به او ميگفتيم يكي از اقوام به ديدن شما آمده است. ايشان ميگفت برادران و اقوام من كساني هستند كه در زندانند يا مبارزه ميكنند. گرايش ايشان به مردم مبارز و زحمتكش بود. اين صفت در افراد زيادي وجود دارد، اما در حدي كه در آيتالله طالقاني وجود داشت من در كمتر كسي ديدم.
مرحوم طالقاني پس از انقلاب صحبتي با آقاي «بهآذين» داشت. آيتالله طالقاني به او گفته بود به نظر من نيرويي در پيشبرد انقلاب، انقلاب را به اين مرحله رسانده است، آيا شما اين موضوع را تأييد ميكنيد؟ آقاي بهآذين حرف پدر را تأييد ميكند و ميگويد من هم همينطور فكر ميكنم.
طالقاني و امام خميني
پدر براي مرحوم امام احترام خاصي قائل بود. اگر از دفتر امام به پدر تلفن ميشد و ما فراموش ميكرديم كه اطلاع دهيم، پدر اعتراض ميكردند كه چرا به من نگفتيد و ناراحت ميشدند. البته ايشان با مرحوم امام بحثهاي جدي هم داشتند.
هنگاميكه دستگيري برادران اتفاق افتاد، من در خرمآباد بودم و اخبار را از راديو و تلويزيون شنيدم و سريع به تهران آمدم. پدر در اين زمان به نشانه اعتراض، تهران را به مقصد شمال ترك كرده بود. ايشان به من گفت «من رفتم تا مسئولين به فكر بيفتند كه اگر روال مملكت به اين شكل بماند و قانون اجرا نشود، در آينده سنگ روي سنگ بند نميشود و ما و مردم اين همه مرارت و زحمت كشيديم تا اينچنين اعمالي اتفاق نيفتد.» دستگيريها بدون حكم دادستاني انجام شده بود. پس از آنكه پيام او را از راديو شنيديم من و برادر كوچكم به قم و منزل مرحوم حاجاحمد آقا رفتيم. پيش از آن، پدر با من تماس گرفت و پرسيد در اين مدت كسي با من كاري نداشت؟ من پاسخ دادم حاجاحمد آقا و مهندس صباغيان با شما كار داشتند. پس از آن شماره تلفني داد و من آن را به حاج احمدآقا دادم و حاج احمدآقا ايشان را از شمال به قم برد. در چند روز غيبت ايشان گروهها و جريانهاي سياسي تظاهراتي در تهران بر پا كردند. وقتي ما به منزل احمدآقا رفتيم دوستان ديگري هم در آنجا حضور داشتند. پدر يك كلمه درباره اتفاقهايي كه براي خانواده افتاده بود در آن جمع صحبت نكرد و فقط در مورد مشكلاتي كه بهوجود آمده بود مذاكراتي انجام شد. امام پرسيدند كه چه بايد بكنيم؟ پدر در پاسخ گفت «به نظر من انجمنهاي ايالتي ـ ولايتي كه همان شوراهاست را بايد اجرا كنيم تا مردم مسئوليتپذير شوند و بر سرنوشت خود دخالت مستقيم داشته باشند». امام به شانه پدر زده و فرمود كه تو اين را پياده كن. ايشان گفت «من پيرمرد مريض و ناتوان، توان اين كار را ندارم». جلسه كه تمام شد وقتي امام از اتاق خارج شد باز روي شانه پدر زد و گفت «برو و شوراها را اجرا كن». پدر اينبار هيچ صحبتي نكرد. مسئله شوراها براي نخستينبار در اين جلسه مطرح شد.
وقتي بچهها از زندان آزاد شدند پدر از آنها پرسيده بود كه آيا زنداني ديگري هم در آنجا بود؟ آنها پاسخ دادند بله، افراد ديگري هم در زندان بودهاند و مورد ضرب و شتم هم قرار ميگرفتند. آيتالله طالقاني وقتي اين موضوع را شنيد، بلند شد و گفت «من رفتم؛ هر كه ميخواهد با من بيايد. ما اين همه مبارزه براي اجراي قانون كرديم، اكنون نبايد شاهد چنين رفتارهاي خلاف قانوني باشيم. اما با زندانيها برخوردي را ميكنند كه صحيح نيست.» من از پدر پرسيدم شما كه اعتراض داريد پس چرا اين موضوع را با امام مطرح نكرديد؟ پدر در پاسخ گفتند «من مأخوذ به حيا هستم، اما تو صبح نزد امام برو و اين مسائل را مطرح كن». من، پدر، دو برادرم و بعضي افراد سازمان ازجمله مهدي ابريشمچي، شب در منزل حاج احمدآقا مانديم. اعضاي سازمان مجاهدين خلق از امام وقت گرفتند و به ديدن ايشان رفتند. پس از آن من به ديدن امام رفتم و گفتم آيا شما در مورد قضايايي كه اتفاق افتاده نميخواهيد صحبت كنيد؟ دستگيري بچهها بدون حكم صورت گرفته است. امام در پاسخ فرمود اجازه دهيد كمي آرامش برقرار شود پس از آن من اقدام ميكنم. من چندي پيش شنيدم كه امام به كسيكه دستگيريها را انجام داده بود گفته بودند كه برو و از آيتالله طالقاني عذرخواهي كن.
بعدازظهر آن روز مرحوم طالقاني به مدرسه فيضيه رفت و سخنراني معروف خود را ايراد كرد. در اين سخنراني همه مباحث مطرح شده است؛ بخصوص تكيه بر نظرسنجيهاي موجود آن زمان.
پس از اينكه آيتالله طالقاني به نشانه اعتراض، تهران را به مقصد شمال ترك كرد، سپاه اطلاعيهاي داد (كه در مطبوعات آن زمان موجود است) و مفاد آن تقريباً اين بود كه حضرت ابراهيم در راه خدا فرزند خود را قرباني كرد، اما طالقاني به خاطر فرزندان خود قهر كرده و تهران را ترك ميكند. گويا آنها آنقدر بياطلاع بودند كه نميدانستند چند نفر از فرزندان پدر زنداني شده بودند!
طالقاني و تكامل
آيا آيتالله طالقاني درباره بحث تكامل و صراط با افراد ديگر هم ديالوگي داشتهاند؟ دكتر محمد مهدي جعفري معتقد است كه بحث تكامل اصولاً ابتدا از آيتالله طالقاني شروع شد، سپس دكتر سحابي تبيين علمي تكامل را مطرح كرد.
آيتالله طالقاني در زندان مبحث تكامل را با دوستانش آقايان مهندس بازرگان و دكتر سحابي مورد بحث قرار داده بود و اين دو نفر هم در مباحث قرآني با آيتالله طالقاني همراه ميشدند. درواقع هر سه نفر ايشان مكمل توسعه انديشه يكديگر بودند. از اينرو ميتوانيم بگوييم كه مبتكر بحث تكامل در قرآن آيتالله طالقاني بود، اما دكتر سحابي در اين زمينه پژوهشهاي بسياري انجام دادهاند. اين سه نفر نتايج پژوهشهاي خود را با قرآن تطبيق ميدادند و اينگونه نبود كه قرآن را با برداشتهاي خود مطابقت دهند.
در اوايل انقلاب برخي مطرح ميكردند كه تفسير آيتالله طالقاني غربي و ليبرالي است و هنوز هم بعضي اين ديدگاه را مطرح ميكنند، زيرا مرحوم طالقاني به لحاظ سابقه طولاني مبارزاتي و از نظر اخلاقي و اجتماعي به اندازهاي توانمند بود كه نميتوانستند در آن موارد به ايشان انگي وارد كنند. دو سه سال پس از انقلاب طلبهاي پيش من آمد و گفت در يكي از كلاسهاي ما يكي از طلاب مقدمهاي كه آيتالله طالقاني بر كتاب «محوالموهوم و صحوالمعلوم» اسدالله خرقاني نوشته، دست گرفته و در حوزه بلند كرد و گفت كه «اين سند وهابيبودن طالقاني است». من آن جزوه را پيدا كرده و در نشريه پيام هاجر منتشر كردم. من در آن جزوه چيزي از وهابيت نديدم.
طالقاني و عدالت
آيه 21 سوره آلعمران در مورد كساني صحبت ميكند كه پيامبران و افرادي كه به اقامه قسط دعوت ميكنند را ميكشند. تفسير آيتالله طالقاني در مورد «يأمرون بالقسط» جواناني بود كه در قالب گروهها و نحلههاي مختلف مبارزه ميكنند. آقاي طاهر احمدزاده هم اين ديدگاه آيتالله طالقاني را در زندان مطرح ميكرد. به نظر ميرسد يكي از دلايلي كه نسبت به آقاي طالقاني حساس شده بودند تفسير اين آيه بود. در زندان هم يكبار آقاي طالقاني در راهرو فرياد زدند كه چرا جوانان ما را شكنجه ميكنيد. منظور ايشان گروه فداييها بود و از آنها هم دفاع ميكرد. در سال 1352 در يكي از جلسات انجمناسلامي مهندسين يكي از اعضا در رابطه با «ويل للمطففين» صحبت ميكند و نظر آيتالله طالقاني را در رابطه با آيات ابتدايي سوره مطففين (كمفروشان) ميگويد. از نظر مرحوم طالقاني از اين آيات استثمار انسان از انسان هم بيرون ميآيد. يكي از اساتيد ميگويد اين نظر، مربوط به كمونيستها و تودهايهاست. مرحوم بهشتي از اين نظر آيتالله طالقاني دفاع ميكند و ميگويد از نظر لغوي و گرامري هم كه شده تفسير آيتالله طالقاني درست است. در رابطه با اين وجه از تفسير آيتالله طالقاني حساسيت ويژهاي وجود داشت.
من اولين بار اين مسئله را در زابل از آيتالله طالقاني شنيدم. عيد سال 1351 ما به ملاقات پدر رفتيم. راه بين زاهدان تا زابل بسيار سخت و سنگلاخ بود. هنگام ظهر همه افرادي كه در اتوبوس بودند دستمالي را باز كرده و نان خشك ميخوردند. اين سفر براي ما يك نعمت الهي بود كه واقعيت موجود در كشور خود را ببينيم. فرزند من هم در آن زمان هفت ماهه بود و در مسير زاهدان به زابل تشنه و گرسنه شده بود. من از شاگرد راننده مقداري آب خواستم. آنها يك سطل آب گلآلود براي ما آوردند. فرزندم لبه سطل را گرفت و از آن آب خورد. ما پس از رسيدن به زابل پنج ساعت پشت در شهرباني ايستاديم تا بازديدها و بازرسيها انجام شود (در آن زمان اجازه نميدادند وارد خانه تبعيدي ايشان شويم و حتي اگر كسي در خيابان به ملاقات پدر ميآمد، مأموران همراه مانع ميشدند). وقتي ما به خانه پدر وارد شديم، كودك من بيمار شده بود. در ايام عيد نوروز هم دكتر نبود. آيتالله طالقاني در باغچه خود سبزي كاشته بود و سبزي را با برنج ميپخت و همين غذاي ساده را ميخورد و بسيار ضعيف شده بود. ما همين غذا را به كودك هم داديم. روز هفتم فروردين من با بچه هفتماهه بهدنبال دكتر رفتم. به مطب دكتر كه رسيدم با صفي نزديك به ده متر از مردم روبهرو شدم. همه بيماران شكمهاي بزرگ و دست و پاهاي لاغري داشتند. در سال قبل هم شهر زابل بهدليل مسدودشدن رودخانه هيرمند دچار قحطي شده بود و حتي بعضي خانوادهها براي يك سيگار دختران خود را فروخته بودند. پس از اينكه پزشك فرزند من را معاينه كرد گفت بايد سوپ صاف شده از مرغ و سبزي و برنج بخورد. من در شهر دنبال مرغ ميگشتم. خانمي را ديدم كه مرغي سياهي داشت و آن مرغ را به قيمت سي تومان به من فروخت. من آن غذا را به بچه ميدادم، اما باز هم به وضع اول خود برنگشت. در همين احوال بود كه پدر به من گفت آيه 21 سوره آلعمران را برايت ميخوانم «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ.» امروز بچههايي صادقانه براي احقاق حقوق مردم با هر نوع تفكري قيام كردهاند و اين آيه شامل حال آنها ميشود. در اين آيه خداوند نميگويد «يأمرون الناس بالقسط» بلكه ميگويد «يأمرون بالقسط من الناس»، يعني كساني از مردم كه براي حق قيام ميكنند و كسانيكه آنها را ميكشند گويي پيامبران را ميكشتند. كسيكه براي حق قيام ميكند در راه انبياست.
سال 1354 من براي درمان فرزندم كه نميتوانست راه برود به انگلستان رفته بودم كه در برگشت در مرز بازرگان گذرنامه مرا گرفتند و مطلع شدم كه همه همرزمان ما را دستگير كردهاند. پس از اينكه به ايران برگشتم، در حاليكه برنامه امتحانات تجديدي را ميگذرانديم مرا نيز دستگير كردند و به كميته مشترك بردند. در كميته من جوانهايي را ديدم كه پاهايشان بر اثر شكنجه به شدت زخم و جراحت برداشته بود و تا زانو در پلاستيك بود. در همانجا بود كه سيمين صالحي را ديدم كه يك چشم او نابينا شده بود. اين مصاديق برداشت رسايي است كه مرحوم طالقاني از آيات مورد اشاره داشت و تأكيد ميكرد كه اين آيات شامل بسياري از مردان و زناني ميشود كه براي احقاق حقوق خود قيام ميكنند.
طالقاني و اعدام جوانان
آيتالله طالقاني پس از ششماه كه به زابل تبعيد شده بود با تلاش دكتر سيداحمد صدر حاجسيدجوادي به بافت كرمان منتقل شد. وقتي در «بافت» كرمان به ديدن پدر رفته بوديم ايشان شب تا صبح قدم ميزد و دعا و قرآن ميخواند. وقتي خبر اعدام جوانان از تهران رسيد، پدر لحظهاي آرام و قرار نداشت. هنگاميكه ايشان در بافت بود، بعضي دوستان از تهران ميآمدند، شب به بافت ميرسيدند و به طرز خاصي خود را به داخل منزل ميرساندند و تا صبح با ايشان گفتوگو ميكردند و صبح زود از خانه خارج ميشدند و به سمت تهران برميگشتند.
وقتي پدر از تبعيد برگشت، در فرودگاه با ايشان ملاقات كرديم. محاسن او سفيد و كمر ايشان خم شده بود، خبر شهادت بچهها براي ايشان بسيار سنگين بود. زحمت زيادي كشيده شده بود تا يك نفر مثل حنيفنژاد قد علم كند.
شوراي انقلاب ناگفتههاي بسياري دارد. وقتي مهندس سحابي از زندان آزاد شد به سراغ ايشان رفتند و براي عضويت در شوراي انقلاب از مهندس دعوت كردند، اما وقتي آيتالله طالقاني از زندان آزاد شدند كسي براي عضويت در شورا و معرفي شورا به ايشان اقدام نكرد تا اينكه آيتالله طالقاني دفتر خود را داير كردند. به نظر من رفتاري كه با ايشان شد به دليل موضعي بود كه آيتالله طالقاني در تفسير آيه 21 سوره آلعمران داشتند. در آن زمان بويژه پس از ضربه 54 و شهادت شريفواقفي و ترور صمديه توسط شهرام و بهرام، فضا كاملاً ضدكمونيستي بود. اين نظر وجود داشت كه ديدگاه آقاي طالقاني، چپ و تقويتكننده اين تفكر است. درنهايت مهندس سحابي در سفري كه به پاريس داشت موضوع را به مرحوم امام ميگويد و امام هم دستور ميدهد كه آيتالله طالقاني هم عضو و هم رئيس شوراي انقلاب شوند. منظور من از بيان اين خاطرات اين است كه تفسير آيه 21 آلعمران در جريان انقلاب و حذف بعضي نيروها هم تأثير زيادي داشت.
رئيس جامعه تعليمات اسلامي تعدادي مدرسه اعم از دخترانه و پسرانه را با مجوز آموزش و پرورش اداره ميكرد. من پيش از انقلاب در يكي از اين مدرسهها تدريس ميكردم. از ايشان شنيدم كه ميگفت «هر زماني ساواك ما را احضار ميكند كه چرا مدرسه اسلامي داير كردهايد، ما پاسخ ميدهيم كه ما كمتر از هزار كيلومتر با شوروي فاصله داريم؛ وجود ماست كه باعث شده شوروي نتواند در ايران نفوذ كند». اين نوع تفكر در جامعه مذهبي ما رونق داشت.
مرحوم طالقاني افزون بر اينكه از چپها و مجاهدين دفاع ميكرد، از مذهبيهاي متعصب و تندرو مانند نواب صفوي هم حمايت ميكرد. ايشان يك ديدگاه الهي و فراناسي داشت و معتقد بود خدا به همه حيات و روزي ميدهد و ما كارهاي نيستيم كه بخواهيم حيات افراد را بگيريم. در اين ديدگاه تساهل و تسامح وجود داشت، با اين تفاوت كه فضاسازي و جلب اعتماد افراد و جريانها را هشدار ميداد. من هم ممكن است از بسياري مسائل در جامعه رنج ببرم، اما بايد فكر كنم كه من حق ندارم جان كسي را بگيرم يا حتي كسي را ملامت و تحقير كنم، تنها كاري كه من ميتوانم انجام دهم اين است كه تا حدي ارشاد كنم.
مرحوم طالقاني به «ناس» عشق ميورزيد و به اينكه هركسي چه مكتبي دارد توجه نميكرد «نانش دهيد و از آيينش نپرسيد».
آيتالله طالقاني در ذيل آيه 68 سوره آلعمران كه ميگويد «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ» توضيح ميدهد كه افراد از هر رنگي و با هر عقيدهاي حتي بودايي هم شامل ناس ميشوند.
آيتالله طالقاني ميگويد تا زمانيكه افراد ظلم، ستم و فتنهاي نكردهاند، بايد آنها را مديريت كنيم. مهندس بازرگان در مورد حج كتابي بهنام «خانه خدا» نوشته و در آن بيان ميكند كه خانه خدا يعني خانه ناس. يهودي، مسيحي، بتپرست، مسلمان، همه به اين خانه ميآمدند و حج را انجام ميدادند. خدا هيچ مرزبندي بين مردم قائل نيست.
پرسش اين است كه نظر آيتالله طالقاني در مورد ولايتفقيه چه بود؟ من اين پرسش را از مهندس سحابي و آقاي بستهنگار هم پرسيدهام. مهندس سحابي ميگفتند «در مجلس خبرگان، آيتالله طالقاني در كميسيوني كه مسئله ولايتفقيه را بررسي ميكرد حضور داشتند. من (سحابي) اعتراض ميكردم اما آيتالله طالقاني صحبت نميكرد». بايد توجه داشت كه آيتالله طالقاني در مقدمه كتاب حكومت اسلامي، حكومت در زمان غيبت امام زمان را مطرح ميكند. در اين كتاب زمينه ولايتفقيه وجود دارد. افزون بر اين آقاي بستهنگار ميگفت «آيتالله طالقاني به امام خميني عشق ميورزيد و يكي از دلايلي كه با ولايتفقيه مخالفت نكرد اين بود كه نگران بود امام تضعيف شوند». اين تفكر در بسياري ديگر از مبارزان وجود داشت. در سال 1362 وقتي ما از زندان آزاد شديم من ميخواستم نسبت به مسائلي كه در زندان ميگذشت اعتراض كنم، اما كسي با من همراهي نكرد؛ زيرا ميگفتند امام تضعيف ميشود. البته اصل پنج قانوناساسي پس از فوت مرحوم طالقاني تصويب شد، اما مهندس سحابي ميگفت آيتالله طالقاني در روند مجلس خبرگان به اين اصل اعتراض نكردند.
عدهاي معتقدند كه اگر آيتالله طالقاني ولايتفقيه را پذيرفته ـ كه به باور من چنين توافقي نبوده ـ ما براي تحليل خود بايد شرايط آن زمان و وضعيت امپرياليسم را در نظر بگيريم. در آن دوره غرب براي ما بهعنوان دشمن تلقي ميشد. با توجه به اين مسئله حكومتي در حال تشكيل است كه رهبري آن به عهده يك مجتهد با شرايط خاص است. من چند جلسه با امام ملاقات داشتم. روحيه امام در آن زمان بسيار متفاوت بود. تا زمانيكه آيتالله طالقاني زنده بود، امام موقعيت ديگري داشت. حاجسيد احمدآقا تعريف ميكرد شبيكه آيتالله طالقاني فوت كرد، من ميخواستم به امام اطلاع بدهم، اما نميدانستم چگونه اين كار را انجام دهم. در آن ساعت امام خواب بودند، صبح كه امام براي نماز بيدار شدند خبر را به ايشان رساندم. ايشان همينطور كه در جاي خود نشسته بود خود را كشانكشان به كناري رساند، قلم و كاغذ را برداشت و پيام خود را نوشت. پيام امام به اين مضمون بود كه «ما برادري را از دست داديم». حقيقت اين است كه در شرايط ابتداي انقلاب، فردي مانند امام براي كشور غنيمت بود. مرحوم طالقاني با توجه به شرايط آن روز جهان معتقد بود كه همه بايد مراقب باشيم اين مملكت به دست بيگانه نيفتد. ما امام را ميشناختيم و ميدانستيم وابسته به بيگانه نبود، درنتيجه از او حمايت ميكرديم.
مسئله بعدي اين است كه آيتالله طالقاني يك انسان چندوجهي بود. ما بايد فرد چند بعدي را درك كنيم. حضرت علي(ع) هم اينگونه بود. آيتالله طالقاني جلد اول كتاب «امام علي(ع)» نوشته «عبدالفتاح عبدالمقصود» را ترجمه كرده است، اين كتاب و بالاتر از آن قرآن، نهجالبلاغه، تاريخ اسلام و… بهعلاوه استعداد طالقاني موجب شدند تا ايشان بتواند با بهرهگيري از آن منابع روشي اتخاذ كند كه چند بُعدي باشد و در بطن آن عملصالح جلوه كند. در ايشان مفهوم ناس نهادينه شده بود و به همين دليل از همه جريانهاي فكري مبارز حمايت ميكرد.
آيتالله طالقاني با اين ديدگاه خود، در نظام ولايتفقيه هم ميتوانست تحولات زيادي را ايجاد كند.
در اوايل انقلاب، مهدي هاشمي عضو سپاه بود و مرا ازسوي سپاه به جلسهاي دعوت كرده بودند. آقاي محمد خامنهاي هم جلسه را اداره ميكرد. پرسش جلسه اين بود كه اگر ميخواهيد كشور اسلامي را اداره كنيد چه كسي ميتواند احكام اسلام را پياده كند؟ طبيعي است كه در پاسخ به اين پرسش همه ما گفتيم مجتهد ميتواند اين كار را بكند. اين پاسخ مرا در روزنامهها نوشتند. در واكنش به صحبت من، پدر با من صحبتي داشت و گفت درست است كه احكام اسلامي را يك مجتهد كه متخصص درك و اجراي احكام است ميتواند اجرا كند، اما ما در تاريخ، دوران جمود و انكيزاسيون را هم داشتهايم و بايد به آن توجه كنيم. پدر به من سفارش ميكرد كه كتاب «تاريخ تمدن» ويلدورانت را بخوانم. ايشان خودشان هم اين كتاب را مطالعه كرده بود.
آيتالله طالقاني در جلسات متعددي شركت داشت. در اين جلسات افرادي مانند دكتر سامي، اعضاي سازمان مجاهدين، مهندس بازرگان و… حضور داشتند و روي مسائل سياسي بحث ميكردند. آيتالله طالقاني ميخواست راهي را پيش بگيرد كه جريانهاي سياسي را تحت كنترل درآورد. راهحل اين كار هم اين بود كه با مردم صحبت كند و آنها را نسبت به جريانهاي سياسي آگاه كرده و راهنمايي كند.
طالقاني و فتنه
خداوند در آيه 191 سوره بقره ميگويد: «وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ».
از اول انقلاب تا امروز بيشتر درگيريها بر سر استنباطهاي مختلف از اين آيه و آيات مشابه است. بعضي اين آيه را به اين مضمون تفسير كردهاند كه هرجا با فتنه روبهرو شديم ميتوانيم فرد فتنهگر را به قتل برسانيم. مرحوم طالقاني تفسير بسيار زيبايي ذيل اين آيه دارد. ايشان ميگويد «ثَقَفتُمُوهُم» با «وَجَدتُمُوهُم» مترادف نيست پس نميتوان گفت هرجا آنها را پيدا كرديد، بكشيد. ثقافت، دستيابي و چيرهشدن با آزمودگي است كه وصف ضمني فاعل و مفعول است. پس معني آيه اينچنين ميشود كه بكشيد آنها را هر جا و هركجا و با آزمودگي دريافتيد كه آنها موضع و پايگاه گرفته و آماده شدهاند. چنانكه آنها شما را از هرجا كه جمع و متمركز شديد بيرون كردند. اين آيه در مورد خروج از مكه است. مكه نخستين محل اجتماع و دعوت مسلمانان بود. درنتيجه برخورد با فتنهگران و كشتن آنها مشروط به اخذ پايگاه توسط آنان براي انجام توطئه است و شامل همه «اخرجوكم» نميشود (اگر «ثقفتموهم» با «وجدتموهم» هممعنا باشد بايد امر «اقتلوهم» و «اخرجوكم» هم تعميم پيدا كند. پس «هُم» به همه شما برميگردد و فقط شامل پيامبر و يارانش نميشود). ايشان اين برداشت را با مطالبي كه بيان ميكند توضيح ميدهد و در واقعيت امر آن تفسير را رد ميكند. «و در هرجا و در هر حال آنها را يافتيد بكشيد و از مسكن و شهرشان اخراج كنيد.» آيتالله طالقاني توضيح ميدهد كه اين امر موافق آيه پيش كه ميگويد «وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» (بقره: 190) و ديگر آيات جهاد نيست. خداوند در آيه پيش هشدار ميدهد كه مبادا در كار خود تجاوز و تعدي كنيد كه روش پيامبر هم چنين نبوده است. «والفتنه اشد من القتل» كه بيان حكمت حكم «واقتلوهم» است، اجتماع فتنهانگيز را ميرساند و قتل هم اشاره به همين موضوع دارد، گرچه كشتن انسان بر عواطف انساني سخت و ناگوار است، ولي فتنهاي كه از پا گرفتن دشمنان حق ناشي ميشود و آثار آن، از آثار قتل شديدتر است. مرحوم طالقاني تأكيد ميكند كه در اينجا دشمن حق مطرح است و نه دشمني فردي.
من اين تفسير را چند بار خواندهام، با اينكه كوتاه است، اما درك جامعي به فرد ميدهد. به نظر من روي تفسير اين آيه بايد كار كرد و آن را به مسئله روز تبديل كرد.
تفسيرآيه نيز جزو نوآوريهاي آيتالله طالقاني است.
£يكي ديگر از نوآوريهاي آيتالله طالقاني تفسير آيه 180 سوره بقره است كه در مورد ارث توضيح ميدهد. مرحوم طالقاني پس از توضيح چگونگي تقسيم ارث واژه «خير» را در اين آيات به معناي اضافه و مازاد مال ميگيرد و ميگويد اضافي مال را به كسانيكه نيازمند هستند بدهيد؛ يعني بين وراث به كسيكه بيشتر نياز دارد بيشتر بدهيد كه اين اضافي ميتواند همان ثلث مال متوفي باشد.
پينوشت:
1ـ آيتالله طالقاني تحصيلات ديني خود را در مدارس رضويه و فيضيه قم به پايان رساند. ايشان در زمان طلبگي آشنايي فراواني با مرحوم امام (ره) داشت و روابط متقابل آن دو، بسياري را در شگفتي افكنده بود. مرحوم آيت الله طالقاني موفق به كسب اجازهنامه اجتهاد از مرجع بزرگ آن روز آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي گرديد و بعد از اتمام تحصيلات به تهران آمد و در مدرسه شهيد مطهري (سپهسالار سابق) به تدريس علوم ديني مشغول شد.
* شماره 74 نشريه چشمانداز ايران، تير و مرداد 1391
منبع: نشریه چشم انداز ایران ، ویژه نامه آیت الله طالقانی