گفتمان جنبشهای دینی «جهادی» که در سه دهه اخیر فضای عربی و اسلامی را پر کرده بود، بر پایه تأسیس امپراطوری بزرگ و تسخیرناپذیر اسلامی استوار بود تا به شکوه و افتخار مسلمانان در بین ملتهای جهان دست یابد. یعنی علتی که توسط آن جنبش ها بهانه ای شد تا آنها را وادار کرده هر کاری را انجام دهند. اما اجرا نشدن شریعت به خاطر فقدان یا نابودی اش نبود زیرا اکنون دیگر این پرسش مطرح شده بود که ایجاد حاکمیت برای خدا است یا برای انسان! در واقع پروژه بزرگ «رنسانس» در حال روی دادن بود که فراتر از موضوع تطبیق احکام شریعت عمل می کرد.
ارتباط بین ایده رنسانس (تشکیل دولتی که زندگی آسوده برای شهروندان خودرا فراهم کند و در سطح جهانی حضور و اعتبار یابد) با موضوع اعمال شریعت، در گفتمانها (و برنامههای) جنبشهای مختلف اسلامی باقی ماند. از اواسط قرن نهم جنبش های مختلف اسلامی فکری و سیاسی خواهان اصلاح دینی با اهداف رنسانس پدید آمدند. با گذر زمان از ظهور احزاب و جنبش های سیاسی با مرجعیت اسلامی گرفته تا مهمترین آنها یعنی اخوان المسلمین، از جریان های تکفیری که گفته می شد که از ردای «اخوان» بیرون آمدند تا آنهایی که در دهه های اخیر تحت عنوان «جهادیسم سلفی» ظاهر شدند، همه آنها تطبیق شریعت و اعاده حاکمیت به خداوند رامطرح کردند.
این نسبت متقابل رنسانس و شریعت ، واقعیت هدف نهایی آن جنبشهای سیاسی دینی را زیر سؤال میبرد: براساس این جمله که «اگرخدارا یاری کنی او تورا یاری می کند» و توحه به این تبلیغ که می خواهند شریعت را اجرا کنند تا راهی برای پیروزی خداوند وبازگرداندن مسلمانان به افتخاراتشان باشد، آیا هدف از رنسانس با تطبیق شریعت یک ادعایی نادرست بود،یعنی اینکه ایده رنسانس تنها وسیله برای نیل به اهداف نهانی بوده است؟
این درست نیست که همه جنبشها و جریانهای اسلامی را با هم مخلوط کرده و آنها را ناشی از یک نیت و اهداف نهایی مشابه بدانیم. اخوانالمسلمین به گواه این شعار معروفش که «اسلام راه حل است» یعنی اجرای شریعت راه حل ایده آل برای مشکلات ملت است ، از سالها قبل از بهارعربی در مشارکت سیاسی بسیاری از کشورهای عربی مشارکت داشته و در برنامه هایش چیزی جز دعوت به اجرای شریعت وجود نداشته است . میتوان اشاره کرد که مشارکت شاخههای این گروه در دولتهای برخی از کشورهای عربی همچنان با الزام آنها به اجرای شریعت همراه بود مانند تحریم مشروبات الکلی یا محدود کردن برخی تابوها، که از آنها میتوان نتیجه گرفت که برای اخوان المسلمین مشکلی برای اعتقاد به اعمال شریعت وجود نداشت آنها اساسا می خواستند تا آن راهی برای اصلاح جوامع باشد.
به نظر میرسد جنبشهای دینی افراطی که در مناطق مختلف درگیر رویدادهایی با عنوان تروریسم بودهاند، میخواستند آنچه را که تصور میکنند یعنی «دولت اسلامی در حال ظهور» را ایجاد کنند، دوران خیالی صحابه را بازتولید نمایند، همانگونه که دولت اسلامی در سوریه و عراق انجام داد. شواهدی مبنی بر اینکه با ایده به کارگیری اسلام به عنوان یک الگوی یکپارچه که شامل جزئیات زندگی و دولت می شود، و دین را با سیاست درآمیختن هر رفتاری که با «مدل» اسلامی وهر عقیده ای را که با عقایدش در تضاد بود نفی و رد نمایند و صاحبان آن را مرتد و خارج از ملت بدانند. در واقع به دنبال حفظ چیزی که آن را خالص بودن دولت اسلامی شبیه به آنچه در عصر رسول و یارانش بوده برآمده اند. “داعش” ثابت کرد این برداشت تطبیقی منجر به رنسانس نمی گردد، بلکه به عقب ماندگی تمدنی بیشتر می انجامد، زیرا آن جنبش ها به دنبال اجرای شریعت به دست خودشان بودند . به همین دلیل هم حاضر نبودند در ازای اعمال برخی از شریعت اسلام، اینجا و آنجا امتیاز بدهند،، همان گونه که اخوان المسلمین انجام داد.
جنبشهای دینی افراطی هر عقیدهای را که با عقاید آنها در تضاد باشد را رد و صاحبان آن را مرتد دانسته و به دنبال حفظ آن چیزی بودند که طهارت حکومت اسلامی را در چشم اندازخود قرار دهد.
اما تفاوت این دو مدل: یکی از آنها چیزی جز اجرای احکام شریعت را نمی خواهد و دیگری خواهان ایجاد یک دولت رنسانسی است. که آن نیزدر عمل کشورهای توسعه نیافته را تولید می کند .
تمام جنبش های اسلامی شناخته شده قادر به انجام رنسانس نیستند این به این دلیل است که به فکر تولید یک ملت مدرن و متمدن که به دین خود معتقد باشد، به حق مردم در اعتقاد، تفاوت و رقابت در عقاید احترام بگذارد، نبودند. این جنبشهای اسلامی یا برای رنسانس برنامهریزی نکرده، یا تصوری تحریفشده از رنسانس را برنامهریزی کرده و دولتی را تأسیس کردند که اولویت آن وضع قوانینی است که بلندی ریش مردان و شکل لباس زنان را تعیین کند. یعنی دولتی خارج از تاریخ و دوران، بسیار عقب مانده و بی ارتباط با رنسانس واقعی.
این واقعیتی است که امروز باید از آن درس بگیریم و از تجربه ای که طی دهه های اخیر از جمله دهه گذشته که شاهد انقلاب های بهار عربی بودیم، بدست آمده نیز بیاموزیم، چیزی که آن جنبش های اسلامی ابتدا از آن بهره بردند و سپس آسیب دیدند.
ما باید با نگاهی به انقلابهای بهار عربی و رفتار مردم و جنبشهای سیاسی که طی آن مرحلهای مهم از تاریخ معاصر ماست ، در همه چیز تجدید نظر کنیم. یاد آوری دایمی این نکته برای ما که از نزدیک موضوع های بسیاری را دیده ایم مهم است که ما نقطه عطفی را وارد تاریخ جدید نکردیم چون که ما اساسا هنوز وارد تاریخ عصرجدید نشده ایم.
—————————
منبع: العربی الجدید