حسن فرشتیان: در جامعه آزاد سکولار دینداری آسانتر است تا در نظام جمهوری اسلامی
به مناسبت آغاز ماه رمضان گفتگویی کرده ایم با حجت الاسلام حسن فرشتیان. فرشتیان که علوم حوزوی را پیش از انقلاب و در حوزه ی علمیه قم گذرانده در این مصاحبه از دلایل غمبار بودن ماه رمضان نزد ایرانیان گفته است و تحکم های دینی از سوی جمهوری اسلامی به شهروندان ایرانی را دلیل اصلی فروپاشی اخلاقی جامعه دانسته است. فرشتیان که دکترای حقوقش را در کشور فرانسه اخذ کرده است، دینداری در یک جامعه ی سکولار آزاد که بنای دین ستیزی ندارد را سهل تر از دینداری در نظام جمهوری اسلامی می داند و معتقد است که روزه خواری برخی از مردم ایران ازسر لجبازی با حکومت و نوعی نافرمانی مدنی است. این گفتگو را بخوانید.
در روزهای آغازین ماه رمضان هستیم ماهی که در جامعه اسلامی به عنوان جشن تلقی می شود و از ترکیه تا مالزی مسلمانان، روزه داری را با شادمانی می گذرانند، چرا رمضان ایرانی افسرده است و این ماه شادی چندانی برای ایرانیان ندارد؟
ماه رمضان در فرهنگ اسلامی، ماه جشن محسوب می شود ولی اینکه چرا در ایران جا نیفتاده و حالت غمگینی گرفته دلایل متعددی دارد. اول بر می گردد به فرهنگ شیعه که در جهان اسلام اقلیت بوده و سعی می کرده که مولفه های هویت تشیع را برجسته کند و بدینوسیله هویت خویش را از سایر فرقه های اسلامی متمایز می کرده است. مثلا مهمترین جلوه های بروز عاشورا و محرم، عزا و غمی هست که در آن نهفته است، و این را اضافه کنیم که شیعیان در جهان اسلام همواره در اقلیت بودند و مورد ظلم قرار می گرفتند و این احساس در اقلیت بودن و مورد ستم قرار گرفته شدن در ایجاد این روحیه بی تاثیر نبود. ایران در چارچوب فرهنگ اسلامی نیز، خود را جزئی از امپراتوری اسلامی نمی دانست و در عصر صفوی با فرهنگ خاصی خود را از امپراتوری عثمانی متمایز می ساخت. بعد از حمله مغول نیز گرایش به انزوا و ادبیات حزن آلود شکل می گیرد و این یک ویژگی است که شیعه فرهنگی محزون دارد. در جهان اسلام دو عید قربان و فطر داریم و در ایران کمتر از همه جا به این اعیاد توجه می شود.
یعنی رمضان قبل از دوران جمهوری اسلامی در ایران هم همین گونه حالت حزن آلودی داشته و این به هویت فرهنگ شیعی باز می گردد؟
بله، اینکه که گفتم نکته ی تاریخی است و می شود گفت به دوران صفوی و حتی قبل از آن بر می گردد و در فرهنگ شیعه رایج بوده است. بعد از استقرار صفویه، وقتی شیعیان به عنوان یک حکومت تلقی شدند این فرهنگ را ادامه دادند. در عصری که شیعه در ایران به حکومت رسید به گونه ای در همراهی و همگامی روحانیت، یک دو گانگی و تقسیم کاری بین نیروهای شرعی و نیروهای عرفی ایجاد شد. به عنوان نمونه می بینید که شاهان صفوی سلطنت می کنند و مرجع امور دنیوی و عرفی مردم قرار می گیرند و روحانیان مرجع امور اخروی و دینی.
در این تقسیم کار به دو حوزه یعنی حوزه ی شرع و عرف ، به گونه ای شادیها به حوزه عرفی و غمها به حوزه ی شرعی احاله می شود. گاهی ابزارهای شادی از مجموعه دینی گرفته می شود. مثلا ابزار موسیقی را در نظر بگیرید، از قبل از اسلام برخی از این ابزارهای موسیقی مثلا نی، امری شرعی هم تلقی می شده و انبیایی مثل داوود ، نی می نواختند. در قرنهای اخیر بسیاری از دانشمندان اسلامی نت های موسیقی را می نوشتند و اشعار مداحان و حتی روضه ها و ابیاتی مثل ، ابیات مشهور محتشم کاشانی، در سینه زنی ها و زنجیرزنی ها در ردیف موسیقی قرار می گرفت. یعنی شاعران و مداحان ردیف و پرده های موسیقی را می شناختند و بر آن مبنا می سرودند و می نواختند. به هر حال حوزه ی شرع محدود به نواهای غمگین ماند. در ادامه هر چه به دوران معاصر نزدیک تر می شویم ، می بینیم که تربیتی که مبلغان و مرجان مذهبی انجام می دهند، بر مبنای عزاداری و غم است. الان مدتهاست در ایران یک حرفه ای داریم به نام روضه خوانان که در ابتدا یک کتاب مقتلی بود به نام روضه الشهدا که از روی آن مقتل خوانی می کردند و بعد مشهور شد به روضه خوانی . یا مداحان که غالب کارآنها همین عزاداری است و مدح آنها تبدیل به عزاداری شده و روحانیان ما هم در پایان منبرها به گونه ای گرایش دارند به عزاداری . یعنی تربیت این دستگاه بر مبنای عزاداری است. مثلا ما روضه خوانانی نداریم که بتوانند مجلس شادی را بچرخانند. در مداحان هم اندک هستند مداحانی که بتوانند محافل جشن و شادی را با همان شور محافل عزا برگزار کنند. اینها گوشه ای از دلایلی است که ما ابزارهای شادی را از دست دادیم و به مرور سعی کردیم به نوعی وارد عزا شویم.
دلیل دیگری هم هست که من فکر می کنم به یک سوتفاهم باز می گردد، در صدر اسلام وقتی اعراب به ایران آمدند گمان کردند که نوروز یک جشن کافرانه است و در پی جایگزینی تحمیلی اعیاد مذهبی به جای اعیاد ملی ایرانیان بودند ، در این جایگزینی به هیچ وجه موفق نشدند و نتوانستند عید فطر و قربان را جایگزین نوروز کنند. از قضا ایرانیان از همان زمان متمایل به مکتب اهلبیت بودند و گرایشاتی به تشیع داشتند و از قضا ائمه شیعه نیز نگاه مثبتی به نوروز داشتند. ولی سرداران اعراب که به ایران آمدند به ظواهر دین بیشتر توجه می کردند و طبق همان ظواهر دو عید رسمی وجود داشت عید فطر و قربان. عید نوروز نه تنها رسمیت نداشت بلکه بازگشت به گذشته و ضد ارزش محسوب می شد. ایرانیان برای بزرگداشت سنن و آداب خویش مقاومت می کردند و برای جشن نوروز گاهی مجبور می شدند باج می دادند.
اعراب تا پیش از اسلام به صورت بدوی می زیستند و آن چیزی که آنها را تبدیل به امت کرد تعالیم اسلامی بود، لذا تفاوت های فرهنگی و آداب و سنن تاریخی را کمتر متوجه می شدند آنها توجه نداشتند که ایرانیان ملتی قدیمی و با فرهنگ بودند و در آن فرهنگ مسلما آدابی تاریخی وجود داشته است، لذا فکر کردند اگر ایرانیان می خواهند نوروز را جشن بگیرند، حتما توطئه ای در کار است و قصد بازگشت به کیش قبل از اسلام را دارند. در نتیجه جشن های ایرانی با سوتفاهم و بد بینی برگزار می شد. در قرن پانزدهم میلادی و با استقرار صفویه و حکومت متحد شیعه، عزاداری ها که به مثابه ابزاری برای ابراز هویت شیعی بوده است رسمی تر و جدی تر شد. سلاطین صفوی هم در قبال خلفای عثمانی بیشتر توجه می کردند به وجوه تمایز ایرانیان شیعه با مسلمانان سنی.
دلیل ویژه دیگری که برای شیعیان ماه رمضان به ماه عزا تبدیل می شود شهادت اولین امام شیعه است. سه شبی که میان ایرانیان شبهای قدر تلقی می شود در یک تصادف تاریخی منجر می شود به حوادث غم انگیز تاریخ شیعهف ضربت خوردن وشهادت علی. لذا ایرانیان هم زمان دو کار انجام می دهند، عزاداری و راز و نیاز با خداوند. این عزاداری نیز مزید بر علت می شود و می بینیم که ماه رمضان در ایران از آن طراوت و جشن و شادی تهی است، البته می توان در آن ایام خاص عزادار بود و در باقی ماه شاد.
به نظر شما اجبارهای مذهبی که در ایران و در سی و چند سال اخیر به وجود آمده و تحکم های گشت ارشاد که رد ماه رمضان تشدید شده، چه تاثیری می تواند در بر پا ماندن آداب مذهبی داشته باشد ، آیا کمکی به حفظ مذهب می کند ؟
در ماه رمضان در یک کشور اسلامی که اکثریت مردم مسلمان هستند، به گونه ای رعایت ادب روزه داری می شود و این منحصر به دوران جمهوری اسلامی نیست و در پیش از انقلاب هم در ماه رمضان روزه خواری در ملا عام منع داشت و حتی برخی از مشاغلی که غیر مذهبی محسوب می شد، مثل آبجو فروشی ها و کاباره ها به گونه ای تعطیل بودند. پیش از انقلاب در برخی مواقع بخشنامه ای صادر می شد و شهربانی مسائلی را که رستورانها و کافه ها باید رعایت کنند تذکر می داد ،بخشی از این امر طبیعی و منطقی است. منتهی بخشی که مغفول مانده و مورد توجه قرار نگرفته، نهادینه کردن ادب اجتماعی است. در برخی ازکشورها برخی آداب نهادینه شده، مثلا عبور پیاده از خط عابر پیاده بی اینکه ماموری باشد، صورت می گیرد. ما ایرانیان این ادب را در در بسیاری از موارد در حوزه های فردی رعایت می کنیم. هنگامی که به ملاقات مریضی می رویم که خوردن میوه ای برای او ممنوع شده به رعایت حال آن مریض، این کار را انجام نمی دهیم. اما این ضعف ادب اجتماعی از کارکرد رهبران حکومتی ناشی می شود و خصوصا حکومتی که ادعای اسلامی بودن دارد.
وظیفه حکومت ایجاد آداب اجتماعی و بستر سازی بود و چه بسا اگر این ادب بود، نیازی به بسیاری از سخت گیری ها نبود. در زمان پیش از انقلاب، وقتی مردم بخش نامه های مربوط به ماه رمضان را می دیدند، می دانستند که حکومت ادعای دین ندارد ولی به مردم می گوید که به احترام دین مشروب فروشی ها در روز بسته باشند، این گفتمان قابل درک بود. اما امروز وقتی مجریان با ادعای ماموران اسلام وارد می شوند، مردم آن را ناپسند می دانند و رفتار حکومت با رفتاری که خود روحانیان بر منابر از علی می گویند، بسیار متفاوت می شود و مردم این تفاوتها را درک می کنند. درماه رمضان، مردم گاهی به صورت عکس العملی و لجبازی، واکنش منفی به حکومت نشان می دهند.
یعنی به نظر شما برخی از مردم ایران روزه خواری را نوعی نافرمانی مدنی تلقی می کنند؟
در همه موارد اینگونه نیست، خیلی موارد توجه ای به این قضیه ندارند، اما در برخی موارد مقاومت و و نافرمانی است. در بسیاری از موارد به دلیل جا نیفتادن این ادب اجتماعی است که آداب رعایت نمی شود. حکومت قدرت دارد و مردم می بینند که برخی از ماموران را با رشوه ای می توان خرید بنا براین، این مامور آلوده نمی تواند او را امر به معروف و نهی از منکر کند. مخاطبین به صلاحیت ماموران و حکومت باور ندارند و باور ندارند که نگاه حکومت مذهبی است.
ادب اجتماعی هم یک ادب متقابل است، وقتی حکومت درقبال شهروندان به وظیفه خودش عمل نمی کند به شهروندان دروغ می گوید و در زندگی خصوصی آنان مداخله می کند و هیچ حد و مرزی برای ارضای تمایلات ثروت افزونی و قدرت افزونی خویش قائل نیست، و فقط افراد نزدیک به حکومت، حق استفاده از مواهب این کشور را دارند و بقیه به عنوان شهروند درجه دو، فقط بایستی مطیع و فرمانبر باشند، اینجاست که شهروندان، این حکومت را دلسوز خویش نمی دانند و شایسته نمی دانند که چنین حکومتی ادب اجتماعی را برای آنها تشریح کند.
در جامعه ایران شاهد رویگردانی بسیاری از جوانان از دین و دینداری هستیم، از طرفی فلسفه روزه داری، آن طور که گفته اند، تقوا و پرهیزکاری و دریافتن حال ضعفاست،اما با گذشت بیش از ربع قرن از حضور حکومتی دینی، اخلاق را حتی در ماه رمضان کمرنگ می بینیم، دلیل چنین پدیده ای چه می تواند باشد؟
شوربختانه ما در این زمینه آستانه ی فروپاشی اخلاقی جامعه ایران هستیم. بخش عمده ای از بحران، ناشی از دشمن بیرونی و خارجی نیست بلکه ناشی از رفتار حاکمان ایران است. هنگامی که در حکومت اختلاس و دزدی و رشوه با رقم های چندین هزار میلیاردی با همکاری صاحبان قدرت صورت می گیرد و مردم می بینند که جامعه به سوی دو قطبی شدن اقتصادی فقیر و غنی می رود و آن وقت حاکمان مردم را توصیه به صبر کنند و گرانی مرغ و خالی شدن سفره مردم را به توطئه دشمن نسبت می دهند، شکافی عمیق بین مردم و حکومت ایجاد می شود و مردم حرفهای حکومت را باور نمی کنند و دعوتهای اخلاقی آنها را وقعی نمی نهند.
خوشبختانه آن چیزی که در این زمینه مانع فروپاشی شده پاک نیتی فردی اندک نیکوکاران باقیمانده و فعالیت نهادهای مدنی اجتماعی است که افرادی به صورت پراکنده در قالب انجمن های خیریه و رسیدگی به ایتام چه به صورت سنتی و چه بصورت مدرن هنوز حضور دارند. در هیاتهای خیریه سنتی مذهبی ها فعالیت دارند و در شبکه های مردم نهاد مدرن، بیشتر فعالان افرادی هستند که به ظاهر لائیک محسوب می شوند ولی کار نیکوکارانه انجام می دهند، بدون اینکه به امر و نهی حکومت نگاه کنند و چه بسا وقتی کاری حکومتی می شود، قدمی برای همکاری بر نمی دارند. این شعله های کم سوی اخلاقی که باقی مانده، از همین شبکه های اجتماعی مردمی است و الا از جهتِ برنامه های حکومتی ما در آستانه فروپاشی اخلاقی هستیم.
بعد از فوت آقای خمینی ماه رمضان، کارکرد ویژه ای برای حاکمیت پیدا کرده و آقای خامنه ای حق اعلام آغاز و پایان ماه رمضان را به خودشان اختصاص داده اند که در بسیاری موارد با دیگر کشورهای اسلامی ناهماهنگ است و در برخی اوقات با وقت اعلامی روحانیان قم هم در مغایرت است ، آیا ماه رمضان به یک ابزار حاکمیتی تبدیل شده است؟
در قبل از انقلاب وقتی ماه رمضان آغاز می شد برخی مواقع، اختلافی بین مراجع در آغاز و پایان وجود داشت و گاهی منجر به دودستگی در شهر و اختلاف بین مقلدان مراجع می شد. گاهی هواداران یک مرجع قصد قدرت نمایی و نشان دادن کثرت خود داشتند. این امر طبیعی است مثل طرفداران فوتبال که می خواهند به رقبا نشان بدهند که چه قدر صدای سوت شان بلندتر است. اما وقتی به شخص خود مراجع می رسد تفاوت می کرد و در رده های نزدیک به مرجع با توجه به مقام پرهیزگاری که برای آنان قائلیم به آنها باز نمی گشت. بعد ازانقلاب این قدرت نمایی ها انجام می گرفت، خصوصا وقتی یک طرف شخصی باشد که به عنوان حاکم در کشور است و یک مقدار فراتر از رقابت مقلدان می رود. یک طرف حکومت است با قدرت و ابزارهایی که دارد. متاسفانه هنوز ما نتوانستیم به وحدتی در این زمینه برسیم که در ابتدا و انتهای ماه با ملاک واحدی در جهان اسلام عمل کنیم. این اختلافات منحصر به داخل ایران نیست و در خارج از کشور هم نمایان است. در برخی سالها در اروپا بین شیعیان سه روز متفاوت عید گرفته می شود.
شما سالهاست که در فرانسه ساکن هستید و با مسلمانان دیگر هم معاشرت داشتید، به نظرتان دیندار ماندن در جامعه ی سکولار آسانتر است یا در حکومتی مثل جمهوری اسلامی؟
بستگی به نوع جامعه ی مذهبی و نوع جامعه سکولاردارد. جامعه ی مذهبی را می توانیم بین دو جامعه با تعریف حداقلی و یا حداکثری در نظر بگیریم یکی آن جامعه ای که اصول اولیه تعامل را با مردم رعایت می کند و به گونه ای مورد حمایت مردم خویش است و دوم حکومت مذهبی که به زور دین را به مردم تحمیل می کند. حکومت غیر مذهبی هم بین دو نقطه است، در یکطرف جامعه غیر مذهبی آزاد که مذهبی و غیر مذهبی در آن، برای انجام مراسم و مناسک خویش آزادند و در طرف دیگر حکومتهای مذهب ستیز هم هستند که در آن دینداران حق بروز علائم دینی را ندارند. با توجه به این تفاوتها پاسخ کلی سخت دشوار است و بایستی وارد نمونه های عملی شد، مثلا در جامعه ی سکولاری که افراد مذهبی آزادند و دین ستیز نیست و آنها می توانند اعمال دینی خودشان را انجام دهند ، افراد بسیار بهتر می توانند دین خودشان را حفظ کنند تا جامعه ای که دین بر آن تحمیل شده است. بشر حریص است نسبت به آن چیزی که منع شده است، چون دین تحمیل شده ، افراد مقاومت مدنی و اجتماعی می کنند و از سوی دیگر واعظان چون جلوه در محراب و منبر می کنند/ چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند. حاکمان وقتی سواستفاده می کنند از موقعیت خودشان، مردم را به اساس و ریشه دین بد بین می کند. در حالی که درجوامع سکولار آزاد ، دینداران آزادند در رفتارهای مذهبی. و چون در این جوامع دینداران برای ابراز هویت خودشان یا باید کاملا در جامعه هضم شوند و یا باید سخت و جدی پاسدار هویت خودشان باشند، بناچار دینداران به سراغ پاسداری از مولفه های هویتی خویش می روند، این چتر هویتی می تواند هویت مذهبی آنها باشند، در نتیجه در این جوامع آزاد و در زیر چتر مذهب ، گرایشهای دینی می تواند عمیق ترو پایدارتر باشد.
منبع : میهن
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاههای گوناگون است.