سه نکته پیرامون تحلیل انتخابات ۷ اسفند که بهگمانم نیاز است بهتر و بیشتر دیده شوند:
۱- هر کمپین انتخاباتی از یک رهبری سهگانه تشکیل میشود که با یکدیگر بهشکلی مداوم در تعاملاند و فعالیت کمپین را پیش میبرند. رهبری نخست «کمیتهی تولید محتوا» است. کارویژهی این کمیته تحلیل فضای اجتماعیسیاسی، و تولید خوراک فکری و تبلیغاتی برای ارائه به جمعیت رایدهنده است. گروههای مرجع اجتماعی در اینجای کمپین جای دارند. از آنجا که رایدهندگان از تکثر اجتماعی، فرهنگی، زبانی، نژادی، اقتصادی، سیاسی، جغرافیایی و... برخوردارند کمیتهی تولید محتوا باید بتواند محتوایی واحد را بهشکلی چندوجهی بیان کند. درواقع کمپین باید بتواند مانند یک آفتابپرست رفتار کند؛ ضمن حفظ کلیت خود، در هر موقعیتی به رنگ محیط تبدیل شود. رهبری دوم کمپین، «کمیتهی توزیع محتوا» است. این کمیته، که کمیتهی رسانه نیز خوانده میشود، مسئولیت انتقال محتوا از ضلع اول به رایدهندگان را دارد. این کمیته باید بداند که در هر فضایی، برای کدام مخاطب از کدام ابزار استفاده نماید؟ شبکههای ماهوارهای، صداوسیما، شبکههای مجازی (فیسبوک، تلگرام، یوتیوب، توییتر، اینستگرام و…)، کنفرانسهای مطبوعاتی، روزنامهها، مجلات، بیانیهها، اطلاعیهها، تراکتها، بنرها و… همگی کارکرد توزیع محتوا دارند. هر کدام از این رسانهها کارویژهی خاص خود را دارند که پرداختن جز به جز آن در این مجال نمیگنجد. رهبری سوم «کمیتهی بازخوردِ محتوا» است که کار آن نظرسنجی از افکار عمومی است. اطلاعاتی که این کمیته بهدست میآورد، خوراکِ اولیه برای کمیتهی اول است. بهمیزانی که تعامل این رهبری سهگانه بیشتر و کیفیتر باشد، کارایی کمپین بالاتر میرود. گفتنی است رئوس این سهگانه تمایزپذیر هستند ولی تفکیکپذیر نیستند. بهعبارت دیگر، مرزهای خاکستری مشترکی میان این سه برقرار است.
در انتخابات ۷ اسفند گفته شد که «تلگرام» کولاک کرد. من در مقابل این ادعا مقاومتی ندارم ولی اصرار دارم که بگویم اولاً سهم این «کولاک» در کل کمپین انتخاباتی تنها و تنها درصدی از دومین رهبریت (توزیع محتوا) را به خود اختصاص داده است، ثانیاً جنس این کولاک بهگونهای نیست که قابلیت مصادره کردن داشته باشد؛ دربارهی این موضوع در بند ۲ توضیح بیشتری ارائه میشود.
۲- با گسترش شبکههای اجتماعی ساختارِ سازمانِ رای بهشدت تحت تاثیر قرار گرفته است. شبکههای اجتماعی سازمانِ رای را از حالت سلسلهمراتبی، مرکزگرا، با روابط مشخص و رویتپذیر بهشکلی افقی، تودرتو و مرکزگریز تبدیل کرده است. شبکههای اجتماعی شعارِ «هر شهروند یک ستاد» را به واقعیتِ انکارناپذیرِ سازمانِ رای تبدیل کرده است. به بیانی دیگر، شاهد گذار از ساختارِ سازمانیِ سنتی و تا حدودی مدرن، بهسوی ساختاری پستمدرن هستیم (دقت شود، وجود ساختارهای سنتی و مدرن را نفی نمیکنیم بلکه از یک فرایند گذار صحبت میکنیم). در این ساختارِ سیالِ جدید ایدهها بهشکلی کاتورهای و پیشبینیناپذیر توسط افراد تولید، و از طریق همین شبکهها دستبهدست میشوند و بهشکلی غیرقابل مهندسی موضوع گفتگو میشوند. در این میان، سهمِ تاثیرِ هر فرد در شبکههای موجود «غیرقابل محاسبه» میشود. صداهای همساز با فضای عمومی جامعه مدام تقویت میشوند و سازهای مخالف به حاشیه رانده میشوند. در چنین فضایی کلامِ آمرانه جدی گرفته نمیشود. زیرا همهی کاربران از فرصت نسبتاً کافی برای بیان دیدگاههایشان برخوردارند. مَخلص کلام اینکه خروجیِ ماجرا، محصول دیالوگی افقی است، نه مونولوگی عمودی یا سلسلهمراتبی!
چهار روز مانده به انتخابات ۷ اسفند آقای خاتمی پیامی داد و در آن حرفی زد که صدای غالب گفتگوهای انتخاباتی در روزهای قبل از آن بود. پیام آقای خاتمی از جنس فتوای فقهی یا فرمانِ حزبی نبود، بلکه آن پیام، صدای غالب را به فریاد تبدیل کرد (و اهمیت آن هم در همین تقویت بینظیر صدا بود، نه چیز دیگر).
۳- یکی از فاکتورهای اصلی که در کنشهای جمعیِ ما ایرانیان در طول تاریخ سایه انداخته است، خطر ناامنی فلجکننده است. در سایهی ناامنیِ فلجکننده «یکی» از واکنشهای ما ایرانیان تشکیل و تقویت حلقههای همبستگی در سطح جامعه، بهمنظور ایجاد حاشیه امن نسبی و پس راندن عامل ناامنی است. این پسراندن یک کنشِ سیاسیجناحی نیست که بر مبنای دوگانهسازیِ دوست-دشمن شکل گرفته باشد، بلکه ماهیتی مدنی دارد و حولِ محور «خیر عمومی» شکل میگیرد. (در این خصوص کتاب «عوامل تکوین و بازتولید استبداد در ایران» نوشتهی دکتر پیمان قابل توجه است).
به باور من، رای به لیست امید در ۷ اسفند، رایِ سیاسیجناحیِ اصلاحطلبان علیه اصولگرایان نبود، بلکه رایی مدنی در راستای خیر عمومی بود. گواه این ادعا، فعال شدنِ حلقههای غیرسیاسی (ولی مسئولیتپذیر) در روزهای منتهی به انتخابات در فضای تبلیغات بود. گروههایی که نه جوگیر بودند و نه از نتیجهی تبلیغاتشان بهرهای شخصی میبردند؛ بلکه تنها برای فردای بهتری (ولو اندک) برای همگان تلاش میکردند.
در تحلیل انتخابات ۷ اسفند گاهگداری گفته شد که مردمِ حامیِ اصلاحات (اصلاح به معنی دوم خردادی) بودند که در تهران رایِ سیاسی دادند، ولی من اصرار دارم که بگویم رای تهران، «عمدتاً» رایی مدنی برای پسراندن ناامنی بود. همین نگرشِ مبتنی بر خیر عمومی بود که رای دادن به امثال ریشهری را موجه میکرد، نه رویکرد جناحی!
منبع: فیس بوک نویسنده