ایران کشوری است وسیع با تنوع جغرافیائی زیاد که اشغال ان آسان نیست با عراق و افغانستان قابل مقایسه نیست.
اما مداخله خارجی در ایران داستانی مهم و ریشه دار است .مداخله خارجی حکومت ایران را تحت الحمایه قرار می دهد.این فاجعه در دوره قاجاریه و بعد به شکلی پیچیده در دوره پهلوی و به شکل اقتصادی در دوره حکومت اسلامی ادامه یافته است.
اما امروز داستان ما موضوع نوع کمک از خارجی برای تغییر حکومت است.
روشن است که در حال حاضر حمله نظامی برای برانداختن حکومت ایران امروز در دستور نیست.
البته طرح حمله نظامی محدود برای بی ثبات کردن حکومت ممکن است البته عواقب ان هم قابل پیش بینی نیست.
اما انچه که برای خارجی الویت دارد در عمل هم در حال اجرا است تحریم و محاصره اقتصادی ایران است. این روش هم تبدیل به بیماری مزمنی شده است که بیمار را هم تا میزانی عادت داده است. چرا که تحریم اگر در ماه ها و سال اول جواب ندهد در مراحل بعددیگر کم اثر تر می شود.
اما تحریم ها علیه ایران و حکومتش چه می کند و چه می خواهد؟
تجربه تحریم به ما می گوید که تحریم اقشار متوسط را با فراری می دهد. یا انان را ساکت می کند.به خصوص اگر کشور را حالت فوق العاده بدهند. به عبارتی تحریم جامعه مدنی را لاغر و هم اقشار کم در امد را کامل در اختیار حکومت نفتی قرار می دهد.
مدافعان تحریم می گویند که تحریم ها شورش مردمی و بی ثباتی برای حکومت می آورد در نتیجه تحریم قابل دفاع است.
حال باید دید بضاعت حکومت نفتی ایران در شرایط تحریم سخت ،که اقشاری از مردم را با خود دارد که می تواند اکثریت جامعه در حالت تحریم سخت منفعل کنند چقدر است؟
اما بضاعت های تاکتیکی حکومت ایران چه است.
حکومت ایران نفوذ منطقه ای دارد. غرب در مورد نفوذ منطقه ای ایران دارای تاکتیک متفاوتی است. اروپا این نفوذ را کنترل شده می خواهد امریکای ترامپ می خواهد ایران نفوذ منطقه اش پایان یابد.
همین دوگانه گی باعث شد که فروش نفت ایران به صفر نرسد.
اولویت غرب حقوق بشر نیست بلکه امنیت اروپا است این امنیت را ایران و ترکیه می توانند تهدید کنند البته به وسیله سیل مهاجران و پناهنده گان.
مکرون رئیس فرانسوی در برابر ترامپ رئیس امریکائی این نظر را مطرح می کند که باید حکومت ایران در منطقه مدیریت شود اما نمی شود ناگهان نفوذ ان را قطع کرد.
این جا است که سمت فشار تحریم ها برای داخل ایران نیست بلکه معامله منطقه ای در جریان است.
حکومت ایرانی با سرکوب و فشار و هم دادن ثروت نفتی نظم را برقرار می کند. در این حالت می ماند مسئله منطقه که با پیج و خم زیادی همراه است.
اگر حکومت ایران را قرار برعقب نشینی در برابر خارجی باشد در منطقه امتیاز می دهد تا در داخل امتیاز ندهد.
حال ان نیروی که می گوید که حکومت ایران باید دموکراسی بدهد یا تغییر کند باید توجه کند که خارجی چه الویتی برای دموکراسی در ایران قائل است.
مسئله دیگر ان است که ممکن است بگویند که حکومت ایران دومینوی شکست را از منطقه و سیاست خارجی اش شروع می کند بعد نوبت داخل کشورمی رسد. البته این تحلیل و استدلال را باید بررسی کرد.
می توان گفت که حکومت ایران قطعنامه 598 را پذیرفت اما در داخل امتیاز نداد.
البته می شود گفت امروز سال 1367 نیست. این سخن را هم می توان بررسی کرد.
درست است که حکومت توان ان دوره را ندارد اما نیروی مخالف داخلی هم تمایل به بازی تند و هم نامعلوم را ندارد . به عبارتی ریسک پذیری اقشار تغییر خواه بسیار حساب گرایانه شده است،در نتیجه ایشان هر رفتاری را همراهی نمی کنند.
در نتیجه روش تغییر حکومت هم مهم می شود چرا که این روش است که اقشار مردم را هم می تواند جذب یا دفع کند. نیروهای موافق فشار و دخالت مشخص خارجی از براندازی سخن می گویند نامی از انقلاب نمی اورند اما براندازی چگونه می شود؟