به اختصار می توان گفت که از سه نسل دانشجوئی با سه ایده و در سه ساختار اجتماعی و سیاسی متفاوت می توانیم سخن بگوییم.1- دانشجوی نخبه و ممتاز طرفدار پیشرفت،2- دانشجوی زبده و طرفدار عدالت و دموکراسی،3- دانشجوی بورکرات یا کارشناس که می تواند مدنی شود.
این نسل سوم صورت مسئله دانشگاه و جامعه است. دانشگاه اگر خانه آزادی برای نخبه گان بوده است امروز در شرایط جدیدی قرار گرفته است دانشجو و خانواده اش برای ورود به دانشگاه سرمایه گزاری مالی می کنند. این نوع نگاه دانشگاه را در موقعیت دیگری از گذشته قرار داده است.
اما مشکل مهم تر این است که حکومت هم نیروی خود را با سهمیه وارد دانشگاه می کند. این توان حکومت دانشگاه را از گذشته اش متفاوت کرده است این نیرو که با فرهنگ بسیجی ،توجیه خوانده می شود به هر وسیله وارد دانشگاه می شود سهمیه جانبازی 5 درصدی آخرین ترفند برای ورود مجانی به دانشگاه از سوی حکومت نیست . این نیروی حکومتی مانع بازدارنده بالیدن دانشگاه و جامعه هم می شود .این راهبرد حکومت برای کنترل دانشگاه مقاله مفصلی می طلبد تا آثار زیانبار فرهنگ بسیج بر دانش کشور به خوبی شناخته شود.از طرفی دانشگاه به مثابه سرمایه گذاری برای تخصص سود آور هم مانعی برای آزادی د انشگاه است
این یاداشت با توجه به این مقدمه نوشته شده است
یک دهه قبل در بررسی جنبش دانشجوئی نوشتم که این جنبش باید در جامعه مدنی بیستد.این مقالات در سایت روز منتشر شد. برخی از فعالان دانشجوئی هم به این تحلیل نقد زدند.
داستان جنبش سبز نوعی مطالبه محوری بود که دانشگاه ضربه خورده و خسته در دوره اصلاحات هم در آن نقش داشت. اما این نقش هم چنان وجه سیاسی اش بر چهره مدنی آن می چربید. بعد از ضربه و سرکوب سال1388 شرایط دانشگاه سختر شده و ورود های جدید هم بی انگیزه تر هستند. موج دموکراسی خواهی هم در شبکه های اجتماعی رژه می رود اما در فضای عینی جامعه بر این ایده و فعالانش فشار زیاد است.
دانشگاه ما، جامعه ما ماسیده است. این ماسیده گی هم دلایل زیادی دارد.
تاریخ گواهی می دهد که در 16 آذر 1332 دوران تلخی را نشان داد و فضای بسته تر شد. اعتراضات دانشگاهی هم بعد از سالها نمود قوی پیداکرد . به عبارتی فشار ها ادامه یافت تا به سال 1339 رسید که دانشگاه نفس کشید.این نفس نشان می داد که خونی در رگه جامعه در حال جنبش است که به حوادث سالهای 1338 تا 1341 انجامید.چرا که دانشگاه دماسنج جامعه هم است.
16 اذر 1388هم یک سرفصل شد بعد از این سال دیگر دانشگاه نمادی قوی و حضور مستمر نداشت. اما دانشگاه و جامعه با سال های 1332 تفاوت روشی داشت.
نسل دانشجوی بورکرات جای دانشجوی آرمان گرا را گرفته بود. از طرفی نهاد دانشجوئی دفتر تحکیم وحدت از حکومت جدا شده بود در جامعه مدنی سرگردان بود و توان مدنی شدن و استقرار در جامعه مدنی را مانند همه جریانات مدنی ایران نداشت.
با این حساب باید جامعه ما و دانشگاه به عقب می رفت که رفته است. اما این عقب گرد قابل تحلیل است.اگر چه همه ماجرای دانشگاه و جامعه نیست.
به عبارتی ضربه خوردیم اما نمردیم . چرا که این مهم است که در سرزمین بی ثباتی ها، زمانی که ضربه سخت می خوری نابود نشوی تا بتوانی ادامه دهی.
اگر چه چگونه ادامه دادن ،هنر بزرگی است.
واقعیت این است که جامعه وهم دانشگاه با ملاحظه کاری ، مانند یک بوکسوری است که گوشه رینگ گیر کرده است اگر چه آن قدر مشت خورد و خونین شد اما توانست لحظه ای از زیر مشت خوردن همراه با لگد بی یرحمانه فرار کند و ضربه ای مدنی و نرم بزند و آن هم نتیجه اش بر آمدن سه انتخابات گذشته بود که اگر چه این دستاوردهای انتخاباتی نتایج قابل تحلیل و نقد هم دارد اما نتیجه تلاش ملاحظه کارانه جامعه خسته و دانشگاه کم نفس بود.اما مانند 1332 به سال صفر باز نگشته است.
اما برخلاف 16 اذر 1332 سال 1388 و 16 اذرش دیگر خاطره ای نیست سال 1388 بلکه در حافظه جمعی جامعه حضور دارد و ملاک موضع گیری هم قرار گرفته است.به این دلایل :
– رهبرانی که مقاومند.
– مردمی که آنها را فراموش نکرده اند.
– در حکومت هم دو لایه متفاوت شکل گرفته اگر چه اصلاح طلبان محافظه کار شدید با جامعه مدنی دارند
حال سوال این است که جامعه و دانشگاه با این وضع که حالت ماسیدگی دارد اما حریف ما را ضربه فنی نکرده است .
1- دانشگاه به راه سیاسی خود رود و اندکی نیرو پیشرو اینده تباناک تدارک ببینید، مانند دوره آرمان گرائی.
2- دانشگاه دنباله رو جریان سیاسی شود. متناسب با فضای انتخاباتی بازوی یک جریان شود.این فضا را در دوره اصلاحات تجربه کردیم. امروز هم حکومت همین را از دانشگاه می خواهد منتها هر جناح برای خود.
3- دانشگاه مدنیت سیاسی را تمرین کند. باید اعتراف کنم در دعوت دانشگاه و نهادهای مدنی به مدنی شدن حرفه ای عجله داشتم شرایط جامعه ما سیاسی تر و امنیتی تر و نفتی تر از آن است که وجه مدنی دانشگاه بر وجه سیاسی آن غلبه یابد. اگر چه تنها راه مدنیت ،همین راه غلبه وجه مدنی بر وجه سیاسی است.
اما مدنیت سیاسی یعنی چه ؟
باید توجه کرد که دانشجوئی که در شکل سازمانی توان دادن هرینه سخت مقابله با نیروی که بخشی از دانشگاه را با سهمیه اشغال می کند را ندارد یا آن را درست نمی داند.پس با محدودیت ومیدان مانور روبرو است پس باید میدان های تحرک خود را باز شناسد.تا نیروی موثر شود.
این میدان ها کدام هستند.1- میدان بحث و نظر در فضای دانشگاه
2-میدان رابطه مدنی با نهاد های مدنی و نهاد های صنفی
3-میدان و فضای انتخاباتی
4- میدان حضور اجتماعی در جامعه به شکل جمع های کوچک
5- تشکل یابی قانونی در دانشگاه
6- انتقاد با دید مدنی از حکومت.
هر کدام از این روش ها برای دانشگاه غریب نیست اما دانشگاه محل گذار است پس دانشجوی ورودی بی تجربه است این روشها را باید بیابد.
اما دانشجوئی که شایسته است که مدنیت سیاسی داشته باشد چه رابطه ای دانشگاه با حکومت و قدرت های سیاسی و مخالفان حکومت می تواند داشته باشد. این موضوعی قابل بحث است.
روش مطلوب مطالبه گری مدنی-سیاسی دانشگاه است یعنی با نگاه مدنی خواسته سیاسی هم داشته باشد.اما وضع جامعه عقب تر از این وضعیت جامعه ما است که دانشجو فقط مدنی باشد از طرفی سیاسی شدن به معنی مخالفت با حکومت هم پر هزینه است.بازوی یک جناح هم شدن هم بسیار تکراری برای داشگاه سم است اگر چند نفر و چهره را به جای و مقامی از مخالف تا مقام حکومتی می رساند اما کل جمعیت دانشجو به مفهوم عام آن را بی حاصل می کند.
اما کار زمانی سخت می شود که نمی توان به کشمکش درون قدرت در ایران بی تفاوت بود. این جای کار است که مدیریت می خواهد. مطالبه گری دانشجو بر روی مسائل حیاتی مانند محیط زیست و آب و هوا و هم حمایت از رفتار حکومت در صورتی که درست باشد . منتها با این ملاحظه که منجی نجات بخش مردم در حکومت وجود ندارد. کار ساده ای نیست مدل مدنیت سیاسی اما شدنی است.
البته مدیریت میان استقلال مدنی دانشگاه با حمایت انتقادی از حکومت در صورت لزوم که به ناامیدی و توهم نیانجامد کار ساده ای نیست. دانشگاه با انجام آن می تواند توجه کند البته با آزمون خطا.
به نظر می رسد دانشگاه برای مطالبه گری نیاز به هم فکری با دیگران دارد تا مطالبه اش به ثمر نشیند.