دانشجوی صنفی-اجتماعی یا ژنرال سیاسی؟

فعالیت دانشجویی می تواند سیاسی باشد اما مهم تر از سیاسی بودن آن دوام و پایداری فعالیت های صنفی و اجتماعی است. زندگی دانشجو باید به جامعه پیوند بخورد چاره ای نیست زیرا در غیر این صورت یا متوهم می شود یا سرخورده و منفعل.

در نقد جنبش دانشجویی باید توجه داشت که از “حافظ نخواهیم فیلسوف” شود. به این معنی که دانشجو و دانشگاه را باید با معیارهای خودش سنجید. جایی که شور و نشاط جوانی ویژگی جنبشی بودن را تقویت می کند. انتظار اینکه دانشگاه ها آرام باشند و صدایی و نوایی از آنها بر نخیزد نه به جاست و نه شدنی. به بهانه اینکه، دانشگاه ها باشگاه سیاسی شوند فضای امنیتی را حاکم کردن  نیز در نهایت زیان می دهد و زیانش متوجه دانشگاه  و در نهایت کشور می شود. دانشگاه به طبع هم سیاسی است و هم  علمی است  و هم اجتماعی، به شرطی که در تعریف این سه ویژگی هم دقیق شویم و هر یک در جای خود قرار گیرد. تجربه من در انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت بین سال های 1378 تا 1384 اتفاق افتاد. امروز که گذشته را نگاه می کنم این تجربه برای خودم گرانبهاست چون که در ورای این تجربه  چشم اندازهای جدیدی از فعالیت سیاسی و اجتماعی گشوده شده است. باید با این تجربه نقادانه برخورد کرد و آن را به وادی نوستالژی نسپرد.  به خصوص اینکه ما در فضای نیمه بازی زیست کردیم که امکان هر عمل سیاسی و اجتماعی را اعم از تجمع، سخنرانی، برگزاری جلسه های کتابخوانی، حضور در انتخابات های دانشجویی ارتباط با فعالان سیاسی و محافل روشنفکری و ار تباط با مدیریت دانشگاه را داشتیم. اکنون که سالیان زیادی از آن روزها گذشته همیشه برایم مطرح بوده اگر روزی دیگر به دانشگاه بر می گشتم باز این مسیر را انتخاب می کردم ؟ کسب تجربه های جدید پاسخ به این پرسش را سخت می کند. به ویژه اینکه  در حال حاضر دوره ای از زیست دانشجویی در خارج از کشور را می گذرانم که فضایی کاملا متفاوت با ایران   دارد جایی که امور به آرامی پیش می روند و رویکرد پژوهش محور بر شور دانشجویی غلبه کامل دارد در نتیجه هر گونه مقایسه میان این دوره جدید تحصیلی با وضعیت سابق دانشجویی می تواند نتایج نادرستی بدهد.

تجربه فعالیت دانشجویی ، وقایع پس از آن و زیست در جامعه ایران این پیش فرض را درون من به وجود آورده که شاید نیاز امروز جامعه ما با توجه به عمق بحران های اجتماعیمان ارائه خوانشی اجتماعی از سیاست است. خوانشی که بر مبنای تعامل با بحران های اجتماعی کشور استوار شده و به جامعه و حوادثی که پیرامون ما اتفاق می افتد نگاه ویژه دارد. طبق این نگاه هر گونه حرکت در راستای تخفیف بحران های اجتماعی کشور و ساختن نهادهایی که جان دوباره در این سرزمین کم جان بدمد در راستای کمک به دموکراسی و منافع ملی است. در این نگاه توان افزایی اجتماعی چه در فضای بسته سیاسی و چه در فضای باز سیاسی باید صورت بگیرد.

واقعیت این است بعد از گذشت 10 سال از پایان فعالیت دانشجویی در ایران نگریستن به پدیده ای که به تاریخ پیوسته سخت است. عناصر جدیدی وارد این تجربه شده و شکل متفاوتی به خود گرفته اند. به خصوص اینکه دوری از فضای دانشگاه در ایران عملا ارائه نسخه را بی اثر  می کند، چون شناخت از فضای دانشگاه باید مستمر و پیوسته باشد. پس این نوشته در صدد دادن نسخه نیست بلکه هدف به اشتراک گذاشتن تبعات یک تجربه است. اما تجربه ای که بین سال های 1378 تا 1384 یعنی دورانی که اصلاحات حرکت سراشیبی اش را آغاز کرده بود  و دقیقا با روی کار آمدن رئیس جمهوری محافظه کار مانند احمدی نژاد تمام شد بیلانی از نکات مثبت و منفی را در اختیار من گذاشت. از نکات مثبت این تجربه  زیست جمعی ورای حضور در کلاس های درس یا زندگی جمعی دانشجویی بود. تجربه ای که من را نه تنها مستقیم با دانشجویان و مدیریت و اساتید دانشگاه ها در ارتباط قرار می داد بلکه زمینه ارتباط گیری با محافل روشنفکری، فعالان سیاسی و فرهنگی و مدنی را نیز فراهم می ساخت .  طبیعی است حجم و کیفیت این ارتباط حتی اگر با آزمون و خطاهای فراوانی روبرو باشد می تواند در مسیر آینده و ساخته شدن شخصیت فرد موثر باشد. اما سوای این نکات مثبت، نکات منفی فراوانی هم وجود داشت. یکی از مهم ترین نکات منفی قرار گرفتن فعالان دانشجویی در فضای رسانه ای است که فراتر از ظرفیت و سن افراد است. اصولا برای بسیاری از فعالان دانشجویی این فضای رسانه ای جذاب می تواند در آینده میان “بود و نمود” فاصله ایجاد کند، یعنی بیشتر از اینکه”  باشی نشان بدهی” یا بیشتر از اینکه داشته باشی خرج کنی. اینکه برخی از فعالان دانشجویی سابق در جایگاه صنفی و تخصصی خود قرار نمی گیرند از تبعات فضای رسانه ای کاذبی است که فعال دانشجویی را به جای صنف مورد نظر و تخصصش به سمت رهبری سیاسی سوق می دهد. اما شاید اگر بخواهم مهم ترین نقطه منفی دوران فعالیت دانشجویی خودم را مورد اشاره قرار دهم باید به فقدان جایگاه دانشگاه در اتمسفر فکری ام به عنوان بخشی از جامعه مدنی و عرصه عمومی  ایران در آن دوران اشاره کنم. به این معنی که نقش دانشجو و دانشگاه در عرصه عمومی ایران است که هویت می یابد و معنا می گیرد. عرصه عمومی را نمی توان با فضای محدود سیاسی  یکی گرفت بلکه فراتر از فضای سیاسی می رود و نیروها، احزاب، گروه ها و  رسانه های متعدد و متکثری را در خود جای می دهد.دانشگاه نیز به عنوان تکه ای از این عرصه عمومی می تواند نقش مهمی را در پیوند با اجتماع ایفا کند. در مقاله ای که سال قبل نوشتم هم توضیح دادم چگونه سه ضعف عمده نگاه انتزاعی و بریدن از دانشگاه و جامعه، بی توجهی به مطالبات صنفی و  فقدان نگاه اجتماعی باعث شد تا پیوند میان فعالیت دانشجویی و عرصه عمومی ایران قطع شود. این نگاه انتزاعی به خاطر وجود فضای روشنفکرانه خاصی در دانشگاه شکل گرفته بود. فضایی که اصل را بر کسب معرفت از طریق خواندن و آشنایی با اندیشه های نوین گذاشته بود. یعنی هر چه بیشتر بدانی جایگاه بالاتری داری. این نگاه سرانجام به دو شکاف عمده منجر شد.

شکاف نخست با عموم دانشجویان بود. واقعیت این بود که همه دانشجویان نه اهل غرق شدن در سیاست بودند و نه علاقه ای به بازخوانی آثار متفکران ملی و بین المللی داشتند. دانشگاه نیز مانند جامعه است برای خود خاص و عام دارد. خاص بودن در دانشگاه به معنای داشتن ارزش برتر نیست بلکه به معنای داشتن رویکردی متفاوت است. به این معنا دانشجویان فعال در امر سیاسی، خاص و در اقلیت بودند اما عموم دانشجویان رویکرد فردی را در قبال فعالیت های درسی شان در پیش گرفته بودند و در میانه این دانشجویان سیاسی خاص و دانشجویان عادی، عده ای در نهادها و تشکل های غیر سیاسی مانند شورای صنفی و انجمن های علمی مشغول شده بودند.

مرور شعارهای آن زمان انجمن های اسلامی نشان می دهد این شکاف تا چه میزان عمیق بوده است. طرح شعارهایی مانند برگزاری رفراندوم و حتی شعارهایی مانند  دوری از قدرت، آزادی زندانیان سیاسی قطعا برای عموم دانشجویان نه گیرایی داشت و نه جذابیت. دانشگاه در برخی موارد درست مانند جامعه تحت شرایط خاصی به خرو ش می آمد. مانند سلسله اعتراضات به حکم اعدام هاشم آغاجری. که این حرکت را هم می توان سیاسی-صنفی دانست زیرا آغاجری خود نیز استاد دانشگاه بود. با این وجود مواردی از این دست استثنا بودند اما در باقی موارد شاهد یک حرکت عمومی همگانی ار طرف دانشگاه در مورد مسائل سیاسی  نبودیم.

واقعیت این بود که در دوران فعالیت های دانشجویی ام شعارهای دانشجویان انجمنی که شاخص دانشجویان سیاسی آن دوره بودند انتزاعی بود، یعنی نه با عموم دانشجویان سرو کار داشت و نه با جامعه.

ضعف مهم دیگر غیبت فاحش بحث های صنفی بود. ما حتی توانایی ارتبا ط گیری با اساتید دانشگاه را برای تحرک بخشیدن به آنها در جهت طرح مباحث صنفی و علمی را نداشتیم. چون اصولا دغدغه این کارها را نداشتیم. بر اساس فقدان این نگاه ما به راحتی با دانشجویان عادی و اساتید مرزبندی می کردیم. در برخی مواقع تا زمانی که شوراهای صنفی به صورت کامل در دانشگاه شکل گرفته نبودند انجمن های اسلامی مسائل صنفی از جمله کیفیت غذا و کمبود امکانات را طرح می کردند اما بعد از اینکه این اعتراض های صنفی گسترده می شدند سقف مطالبات آنچنان بالا می رفت که اصل مباحث صنفی زیر سایه مباحث سیاسی گم می شد. به خوبی به خاطر دارم چگونه مطالبه غذای با کیفیت در تجمع دانشکده ادبیات و زبان های خارجی علامه در عرض چند روز به تغییر ریاست دانشگاه منجر شد و امروز که به آن رویداد نگاه می کنم متوجه می شوم چقدر نگاه احساسی و ساده انگارانه ای به مسائل داشتیم.

اما ضعف مهم تر در دوران فعالیت دانشجویی ام عدم پیوند میان دانشگاه و اجتماع بود. به این معنی که دانشجویان با بحران های اجتماعی گسترده در جامعه تعامل مثبتی نداشتند. یعنی اینکه این بحران ها در مرکز توجه فعالان دانشجویی قرار نداشت. بحران های اجتماعی عمیق از جمله اعتیاد، فقر، طلاق، بیکاری وکودکان کار ،دختران فراری و… می توانستند در دانشگاه به صورت جدی مطرح شوند. به خاطردارم زمانی برای بازدید از یک شیرخوارگاه و یک مرکز نگهداری جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی برنامه گذاشتیم که هم استقبال دانشجویان قابل توجه بود و هم کمک های مادی آنها برای رساندن به دست این افراد دلگرم کننده بود. اما این برنامه موردی بود و انجام برنامه هایی از این دست به صورت سیستماتیک انجام نمی شد.

این در حالی است که توجه به مسائل اجتماعی نگاه انتزاعی را عینی می کند، دانشگاه را به جامعه نزدیک می کند و فعال دانشجویی را از آسمان به زمین می کشاند. ضمن اینکه برای دانشجو برخورد فعال با این بحران ها می تواند انگیزه بخش باشد و حامل نوعی از احساس رضایت نیز باشد. هزینه آن هم نسبت به فعالیت سیاسی کمتر و تاثیرگذاری اش بیشتر و احتمال جذب تعداد زیادی از دانشجویان در فعالیت های اجتماعی نیز بالاتر است.

سه ضعف عمده نگاه انتزاعی و بریدن از دانشگاه و جامعه، بی توجهی به مطالبات صنفی و  فقدان نگاه اجتماعی باعث شد تا پیوند میان فعالیت دانشجویی و عرصه عمومی ایران قطع شود. این نگاه انتزاعی به خاطر فضایی روشنفکرانه خاص در دانشگاه شکل گرفته بود. فضایی که اصل را بر کسب معرفت از طریق خواندن و آشنایی با اندیشه های نوین گذاشته بود. یعنی هر چه بیشتر بدانی جایگاه بالاتری داری. این نگاه سرانجام به  شکاف عمده  فعالان دانشجویی با بدنه دانشجو منجر شد.

اما بعد از این سه نقد قسمت دوم این نوشته شرایطی را به تصویر می کشد که با فرض ورود مجدد من به دوران دانشگاه و فعالیت دانشجویی بین سال های ۷8 تا ۸۴ شکل می گرفت.

تجربه فعالیت دانشجویی ، وقایع پس از آن و زیست در جامعه ایران این پیش فرض را درون من به وجود آورده که شاید نیاز امروز جامعه ما با توجه به عمق بحران های اجتماعیمان ارائه خوانشی اجتماعی از سیاست است. خوانشی که بر مبنای تعامل با بحران های اجتماعی کشور استوار شده و به جامعه و حوادثی که پیرامون ما اتفاق می افتد نگاه ویژه دارد. طبق این نگاه هر گونه حرکت در راستای تخفیف بحران های اجتماعی کشور و ساختن نهادهایی که جان دوباره در این سرزمین کم جان بدمد در راستای کمک به دموکراسی و منافع ملی است. در این نگاه توان افزایی اجتماعی چه در فضای بسته سیاسی و چه در فضای باز سیاسی باید صورت بگیرد.

بر این اساس اگر به دانشگاه بر می گشتم و به عنوان فعال دانشجویی در دانشگاه فعالیت می کردم در وهله نخست تلاش می کردم زمینه نزدیکی میان انجمن و دانشجویان را فراهم کنم. یکی از راه های این نزدیکی این است که جنس مطالبات باید صنفی باشد. زیرا در نگاه نخست، مخاطب اصلی یک فعال دانشجویی سیاسی عموم دانشجویان هستند که بیشتر از هر چیز به زندگی فردی علاقه دارند و تنها با ارائه محرکه ها و ایجاد زمینه سازی با هزینه کمتر حاضر هستند در فعالیت های جمعی تاثیرگذار باشند. به همین دلیل است که سیاست باید در جایگاه خود قرار بگیرد. حذف سیاست در دانشگاه نه امکانپذیر است و نه مفید و تنها باید تنظیم شود تا فضایی سیاست زده را بر دانشگاه حاکم نکند..

با توجه به این مولفه اگر به دانشگاه بر می گشتم تلاش می کردم شعار رفراندوم طرح نشود. زیرا نه وظیفه دانشجو طرح این مسائل است و نه از تاثیرگذاری خاصی برخوردار است. اگر به آن دوران بر می گشتم با نامه نگاری تحکیم با خاویر سولانا برای اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران مخالفت می کردم. زیرا این اقدامات نه کار ویژه دانشجو است نه اثرگذار است.

در وهله دوم فعال دانشجویی باید تلاش کند میان دانشگاه و اجتماع پل بزند. خوانش اجتماعی از سیاست به معنای طرح مسائلی است که عموم بیشتری از مردم را درگیر می کند، حساسیت ها را بر می انگیزاند و حل آنها می تواند در روند توسعه کشور موثر واقع شود. در همین راستا تلاش می کردم از ابزار انجمن های اسلامی برای طرح مسئله بحران های اجتماعی کشور در دانشگاه ها استفاده کنم. بحران هایی که عموم مردم را درگیر خود کرده است. از جمله اعتیاد، فقر، دختران فراری و…

بر این اساس مقصد برخی از اردوهای آموزشی می توانست سر زدن به یک «ان جی او» فعال در سازماندهی کودکان زلزله زده در رودبار یا بم باشد. یا بازدید از یک نهاد خیریه فعال در زمینه کمک به کودکان سرطانی باشد. با طرح تجربه های موفقی که بحران اعتیاد کشور را به چالش کشیده اند، می توانستیم تجربه های موفق و الگوهای زنده ای از مبارزه اجتماعی علیه بحران های اجتماعی را معرفی کنیم. یعنی اینکه اگر به دانشگاه بر می گشتم فعالیت هایم معطوف به طرح مطالبات صنفی و آسیب های اجتماعی و تلاش برای پیوند آنها با سیاست بود.

اگر فعالیت های سیاسی در دانشگاه معطوف به مطالبات صنفی و بحران های اجتماعی شود می تواند سیاست را در دانشگاه در جایگاه واقعی خود بنشاند. شاید برخی استدلال کنند که دانشگاه محل شور است و ایران ملتهب و نفوذ مسائل و جریان های سیاسی در دانشگاه طبیعی است اما واقعیت این است در طول ۹ ماه سال تحصیلی همیشه اینگونه نیست. سیاست در دانشگاه گذر می کند اما پایدار نیست ولی مطالبات صنفی همیشه هستند و مسائل اجتماعی می توانند با دانشجویان همیشه همراه باشند زیرا بحران های اجتماعی در خانواده های ایرانی به وفور یافت می شوند و دانشجویان نیز خود به خود با آن درگیر هستند. اینها همه با اینکه در دانشگاه می توان تجمع سیاسی را سازماندهی کرد یا واقعه تاریخی را تجزیه و تحلیل کرد منافات ندارد اما مرکز ثقل فعالیت ها با بحران های اجتماعی و مطالبات صنفی است.

باید نگاه ها در دانشگاه عینی تر و کارآمد تر شود. دانشگاه می تواند عرصه ای برای تمرین به دنیای واقعی زندگی باشد. می تواند در خلال یک تجربه موفق زمینه ساز نوعی دیدگاه عمیق اجتماعی باشد. اما در فضای انتزاعی و پرداختن به مسائل فارغ از واقعیات روان و جاری جامعه می تواند حامل یک نگاه دو سویه خطرناک باشد. نگاهی که یک سویه آن تندروی های بدون پشتوانه است. در این نگاه فعال دانشجویی خود را در مقام ژنرالی بزرگ می بیند که به زودی صندلی های ریاست بر این مملکت برای او مهیا می شوند یا خود را در مقام یک روشنفکر بزرگ مرجع قرار می دهد. سوی دیگر این نگاه یاس و سرخودگی و خزیدن در زندگی فردی و تن دادن به نوعی انفعال است. انفعالی که می تواند نتیجه طبیعی تندروی های بی پشتوانه باشد.

در نهایت اینکه باید نگاه ها در دانشگاه عینی تر و کارآمد تر شود. دانشگاه می تواند عرصه ای برای تمرین به دنیای واقعی زندگی باشد. می تواند در خلال یک تجربه موفق زمینه ساز نوعی دیدگاه عمیق اجتماعی باشد. اما در فضای انتزاعی و پرداختن به مسائل فارغ از واقعیات روان و جاری جامعه می تواند حامل یک نگاه دو سویه خطرناک باشد. نگاهی که یک سوی آن تندروی های بدون پشتوانه است. در این نگاه فعال دانشجویی خود را در مقام ژنرالی بزرگ می بیند که به زودی صندلی های ریاست بر این مملکت برای او مهیا می شوند یا خود را در مقام یک روشنفکر بزرگ مرجع قرار می دهد. سوی دیگر این نگاه یاس و سرخودگی و خزیدن در زندگی فردی و تن دادن به نوعی انفعال است. انفعالی که می تواند نتیجه طبیعی تندروی های بی پشتوانه باشد.

در عوض  نگاه صنفی- اجتماعی به دید دانشجو استمرار می دهد چون او را با واقعیات زندگی آشنا می کند، حرکت او را در مدار میانه روی اما در دور پایدار قرار می دهد. در این مسیر از خروش های ناگهانی و زمستان های طولانی خبری نیست.

در نتیجه در  اینکه دانشجو باید نماد اعتراض باشد و باید فریاد بکشد تردیدی نیست . او حق دارد سیاست های حاکم را با شور دانشجویی اش به نقد بکشاند اما توجه داشته باشیم نگاه سلبی به نقد، کارآمد نیست باید به نقد ایجابی و کارآمد اندیشید و این نوع نقد نیازمند مدل است. مدل هایی که برای یک جوان دانشجوی ۱۸ ساله روشنی بخش باشد. دانشگاه از این مدل ها یا نداشته یا کم داشته اما می توان به آنها فکر کرد.

می توان باز هم دوباره به بازخوانی عمیق تری پرداخت، در سال های اخیر پیشرفت هایی نیز صورت گرفته است. نگاه برخی از دانشجویان بیشتر صنفی- اجتماعی تر شد و این خود مبارک است اما این نگاه باید بر اساس مدل پیگیری شود. این نگاه برای نهادینه شدن نیازمند ارائه الگوهای عملی است.

در نتیجه فعالیت دانشجویی می تواند سیاسی باشد اما مهم تر از سیاسی بودن آن دوام و پایداری فعالیت های صنفی و اجتماعی است. زندگی دانشجو باید به جامعه پیوند بخورد چاره ای نیست زیرا در غیر این صورت یا متوهم می شود یا سرخورده و منفعل.

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله