در رانندگی، در شب، رانندگان هم نور بالا میزنند و هم نور پایین. هر دو مورد نیاز است. اما آیا راننده میتواند فقط با نور بالا رانندگی کند؟ فرد رتبه دوم یکی از گروههای سیاسی ضربه خورده در دهه شصت، در زندان با تحلیلی انتقادی – و البته احترامآمیز – به گذشته جریان خود میگفت «ما آینده تاریخ را میدیدیم اما جلوی پایمان را نمیدیدیم.
.
یکی از بهترین روشها برای تحلیل سیاسی، «تحلیل تجسمی» است. (در نوعی از معرفتشناسی آلمانی که – به قول وبر – «از درونفهمی» نامیده میشود، میتوان چنین رویکردی را دید). در این راستا وقتی مدتی در خارج از کشور میمانی بر اساس درک وجودی و تصور و تجسم عینی و همذاتپندارانه (به تعبیر سینمایی) بین دوشرایط داخل و خارج از کشور میتوانی مقایسههایی انجام دهی مانند کسی که دو زبانه (و یا دوفرهنگه) میشود و میتواند عناصر زبانی (یا فرهنگی) را با هم مقایسه کند.
شاید یکی از مهمترین عناصر «مقایسهای» بین فضا، حساسیتها و دغدغههای داخل کشوری و خارج کشوری را بتوان تمرکز و یا بحث و جدل داخل کشوری بر «مسائل امروز» (و احیانا «فردا») و خارج کشوری بر «مسائل فردا» (وحتی «پسفردا») نامید. گویی اساسا مسئلهشناسی و پروبلماتیکها با هم فرق میکند و این دقیقا وابسته به بستر و زمینه عینی است که هر یک زندگی میکنند. بدین ترتیب چگونه میشود منکر «تفاوت جدی» داخل – خارج از کشور، به خاطر جهانی شدن ارتباطات و فضای مجازی (و واقعا «مجازی») شد؟! شاید ذکر یکی دو مثال این امر را روشنتر کند.
به طور محسوسی در مباحث تولیدی در فضای خارج از کشور دغدغه ، حساسیت و جدل سیاسی روی موضوع «رهبری» جنبش (اینک جنبش سبز – و قبلا رهبری اپوزیسیون به طور کلی) دیده میشود. در حالی که در فضای داخل کشور مسئله اساسی ایجاد، حفظ و استمرار «حرکت» است واینکه جنبش چگونه میتواند از حالت رکود کنونی خارج شود. البته این به آن معنا نیست که در داخل این مسئله که چه فرد، جریان یا رویکرد رهبری حرکت و جنبش را داشته باشد، دارای اهمیت نیست. اما به طور مقایسهای و با قاطعیت میتوان گفت آن حساسیت (و گاه رگ گردن بیرون زدن!) که در فضای خارج وجود دارد در داخل نیست و رویکرد واقعگرا و مسئلهحلکن بیشتری در آن وجود دارد و بحث و احیانا نزاع و جدل (نظری و سیاسی) در این حوزه با تسامح بیشتری دنبال میشود.(دراین باره باید بعدا به طور مستقل بحث کرد ).
مثال دومی که میتوان برای همین موضوع زد، مسئله «هدفگذاری» از حرکت و مبارزه و یا اسمگذاری آن (و به عبارتی تعیین ترجیحات برای حکومت ایدهآل و احیانا جایگزین) است. به طور محسوسی در داخل کشور حساسیت روی این مسئله و مجادله و مباحثه نظری روی آن کمتر از خارج است.( تنها بخشی از این مسئله را می توان با دلایل امنیتی توضیح داد و نه همه آن را ).
نتیجه و خروجی عملی ناشی از دو مثال بالا را میتوان به طور مقایسه ای در درجه تسامح و دیگرپذیری و عمل مشترک سیاسی (حداقل در دادن بیانیههای مشترک) در مسائلی که اختلاف نظر جدی در آن باره وجود دارد، در داخل کشور، به طور نمونه در بیانیههای صادره از سوی زندانیان سیاسی در ماههای اخیر و طیف امضاءکنندگان آن دید. در حالی که در رابطه با همان موضوع، در خارج از کشور باید تلاش مضاعفی انجام داد تا تکتک واژهها مورد تایید همهگان قرار گیرد. این البته به هیچ وجه به آن معنا نیست که در داخل مجادله و حساسیتهای ذهنی روی واژگان بیانیهها وجود ندارد و یا در خارج از کشور افراد و رویکردهای واقعگرا و اهل تسامح برای موضعگیری و کار مشترک وجود ندارند. اما به طور کلی و در یک «معدل»گیری این امر در داخل راحتتر صورت میگیرد (میتوان بیانیههای صادره در دو فضا در این یک دهه را مرور کرد).
شاید از منظری کلی، با مقداری تسامح و سادهسازی، بتوان چنین جمعبندی کرد که در فضای خارج از کشور (که بیشباهت به زندانهای طویلالمدت دهه 60 نیست) به علت قطع نسبی ارتباط عینی و تجسمی با واقعیت جامعه هدف (یعنی داخل کشور)، غلبه با «عقل نظری» و مباحث کلی و انتزاعی است و در داخل کشور غلبه با مباحث انضمامیتر و «عقل عملی» (این قضاوت و نتیجهگیری «کلی» است و نه «جبری» و نافی موارد عکس نیست).
این امر را به عبارت دیگر میتوان چنین بیان کرد که فضای داخل کشوری به مسائل «امروز» خود میاندیشد چون با گوشت و خون خود دارد در همان جامعه زندگی میکند اما در خارج از کشور چون دوگانه و دوزیستی است یعنی به طور «عینی» در جامعه و بستر و واقعیتی با آنات و جزئیاتی دیگر زندگی میکند، اما به طور «ذهنی» به جامعه دیگری که بدان متعلق است (و احیانا عشق میورزد) میاندیشد؛ بیشتر به مسائل «فردا» (و پسفردا) میاندیشد.
این پیشافتادگی ظاهری شاید علاوه بر ریشه عینی که برایش برشمردیم، یک ریشه روانشناختی نیز داشته باشد. یعنی عجلهای که یک خارجهنشین برای تغییر شرایط در داخل کشور و بازگشت به آن دارد . شاید یک عامل ریشهدارتر (و احیانا مهمتر) هم این باشد که ذهن هر کس در مختصات و فضای سالی که در آن کشور را ترک کرده متوقف وفریز شده باشد . اکثر نسل قدیمیتر مهاجرین به خارج از کشور متعلق به ده شصت و سالهای اولیه انقلاب هستند. و به طور قابل تأملی در آن سالها غلبه بر همین مسائل ذهنی روشنفکری و مجادلههای انتزاعی و متعلق به فرداها و حتی پسفرداها – متاثر از فضا و گفتمان چپ جهانی – بود که خود متعلق به مختصات و دنیاهای متفاوت و شاید پیشرفتهتر از جامعه ما بود. نتیجه آن مجادلات انتزاعی فکری و ایدئولوژیک، و نه متاسفانه استراتژیک – در ابتدای انقلاب یک واقعیت تلخ بود: اتحاد جناح سنتی و روحانیت حاکم و تشتت نیروهای به اصطلاح آن روز «مترقی».
نیروهای سیاسی حاکم امروز ایران که جناحبندیها و گاه جدالهای بسیار سختی نیز با یکدیگر دارند (و گاه به روی هم اسلحه هم میکشند، مانند تیری که به صورت سعید حجاریان شلیک کردند)، آن روز عمدتا در زیر چتر حزب جمهوری اسلامی واحد و متحد عمل کردند و تا موقعی که حریفان را با شیوههای قانونی و غیرقانونی، اخلاقی و ضداخلاقی؛ بیرون نکردند، اختلاف آشکار نکردند و «اتحاد عمل» خود را از دست ندادند. اما روشنفکران و فعالان سیاسی برعکس عمل کردند.
به یاد دارم کلمه «مرزبندی» کلمه مقدسی برای این نیروها بود و من خود نشریات نزدیکترین جریان ها به جریان خودم را که میخواندم قبل از هر چیز دنبال آن بودم که دریابم کجا با آن تفاوت و «مرزبندی» دارم. آیا نمیتوان گفت علیرغم آنکه روحانیون سیاسی حاکم به طور محسوسی در «عقل نظری» عقبتر از روشنفکران و فعالان سیاسی به اصطلاح باسواد و امروزی و … بودند، اما در «عقل عملی» که روشنفکران به خاطر گرایشات انتزاعیشان به طور شگفتی تفاوتاش را با عقل نظری درنمییافتند و مدام عرصه ایدئولوژی را با عرصه استراتژی خلط میکردند ( و هنوز هم میکنند!) ؛ به طور محسوسی جلوتر از رقیب روشنفکرشان بودند!؟ و آیا نمیتوان هنوز – و به خصوص در خارج از کشور – این آسیب و آفت را دید که به عنوان یک فعال سیاسی و نه تحلیلگر و یا آکادمیسین برای شان مباحث نظری و ایدئولوژیک جذابتر از مسائل استراتژیک است! و بدتر آن که از مقدمات نظری، بدون آنکه متوجه تغییر فضا از عقل نظری به عقل عملی باشند که قواعد و شاخصهای متفاوتی دارد؛ ناگهان نتیجهگیریهای عملی و استراتژیک میکنند.
نگارنده در زندان دهه شصت مدتی روی تجربه به اصطلاح «ضربه خوردن» گروههای مختلف کار میکرد. یکی از نتایج مهمی که به آن دست یافتم این بود که گروههایی که رهبر سیاسی و استراتژیک (و به اصطلاح خطدهنده آن) همان رهبر فکری و تئوریکشان بود ، بیشتر دچار زیگزاگ سیاسی و یا احیانا تحلیلهای شدیدا ذهنی و دور از واقع بودهاند که ناگهان با فضایی متفاوت و ضربه ناگهانی سیاسی – تشکیلاتی مواجه شدهاند. از آوردن نام دو جریان معروف آن زمان معذورم که تصور ذهنی دیگری از رویکرد ضدامپریالیستی جریان حاکم و دشمنیشان با جریانات موسوم به «لیبرال» داشتند و ناگهان چوب استبداد را بر سر خود و هوادارانشان دیدند. آیا امروزه، در میان روشنفکران و فعالان سیاسی – به خصوص در خارج از کشور- همان رویکردهای ذهنی و انتزاعی و جدلهای ایدئولوژیک معطوف به فرداهای دور و شاید هم پسفرداها را نمیبینیم که بر مسائل مبرم امروز غلبه میکند؟
این نقد و هشدار البته – و به هیچ وجه – دعوت به پراگماتیسم بیاصول و روزمرگی سیاسی نیست. نگارنده خود منتقد غلبه مباحث خبر – تحلیلی و ژورنالیستی و عدم توجه به مباحث استراتژیک در فضای مجازی است. اما نمیتوان به طور تجسمی و وجودی غلبه حساسیتها و دغدغههای پسفردایی و نقش تشتتآفرین آن را مورد توجه و تأمل قرار نداد.
یک نکته را هم باید افزود و آن اینکه یک فضای گفتمان ساز، اندیشهورز و نقاد قطعا نیازمند اندیشیدن به فرداها و حتی پسفرداها هم هست (مثلا در رابطه با ترجیح و اولویتها در حکومت برتر یا جایگزین، مسئله رهبری و نظایر آن)، اما آنچه قابل نقد است این است که این نوع مباحث جا را برای دیگر مباحث مبرم مربوط به حال و «امروز» تنگ کند و یا آن را بیاهمیت دانسته و کنار بزند.
در رانندگی، در شب، رانندگان هم نور بالا میزنند و هم نور پایین. هر دو مورد نیاز است. اما آیا راننده میتواند فقط با نور بالا رانندگی کند؟ فرد رتبه دوم یکی از گروههای سیاسی ضربه خورده در دهه شصت، در زندان با تحلیلی انتقادی – و البته احترامآمیز – به گذشته جریان خود به من میگفت «ما آینده تاریخ را میدیدیم اما جلوی پایمان را نمیدیدیم».
آیا روشنفکران و فعالان سیاسی منتقد و معترض و به خصوص بخشهایی از اپوزیسیون خارج از کشور ما هنوز دچار همین مشکل نیست؟! بنابراین چه در داخل و چه درخارج از کشور بیاییم لااقل در باره مسائل و وضعیت «فردا» بیندیشیم و بحث کنیم نه مسائل «پسفردا». نه باید زندانی مسائل «امروز» شد و به فردا نیندیشید و نه باید زندانی ذهنی مسائل «پسفردا» شد و از مسائل «امروز» غافل ماند. (در مباحث بعدی به طور مستقل و محتوایی به برخی از این مباحث پرداخته خواهد شد ).
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاههای گوناگون است.