مصطفی مهرآیین

جامعه شناسی پرت و پلا گویی؛ جامعه در وضعیت تولید پرت و پلا

 

۱.فضای رسانه ای و فکری کشور انباشته از جملات پرت و پلا و یاوه هایی شده است که از همه سو به طرف ذهن خسته و عصبانی مردم پرتاب می شود و آن ها را بیشتر و بیشتر آزرده می کند.در یک نگاه کلی می شود گفت این همان چیزی است که در چنته حاکمان این جامعه است و به زبان آوردن این حجم از پرت و پلا و سخنان سخیف و بی معنا و ضد خرد چیزی نیست جز توان این حاکمان و اصولا بدون هیچ اعتراضی باید آن را پذیرفت.اما،در برخوردی دقیق تر می توان پرسید چه شرایط تاریخی زمینه ساز خلق و تولید این مجموعه سخنان پرت و پلا شده است و چه عواملی محتوا و جهت گیری ایدئولوژیک این سخنان را شکل می دهند.

۲.تولید سخن بیش از هر چیز نیازمند وجود منابع و هدایت این منابع به سوی تریبون ها و رسانه های سخن پراکنی است.ازاینرو، پرت و پلا گفتن نیازمند اقتصادی است که بتواند پول و دیگر منابع را در خدمت تولید پرت و پلا قرار دهد و برای این کار چه منبعی بهتر از اقتصاد نفتی و رانتی.این پول مفت و از طبیعت رسیده نفت است که به شما اجازه میدهد تا میتوانید پرت و پلا بگویید و گاه انکار کنید و باز تایید کنید و به حمایت از هم در یک شبکه از پرت و پلا گویی بپردازید و …..در سوی دیگر این قدرت سیاسی و نظامی موجود است که منابع لازم برای پرت و پلا گویی را فراهم می آورد.قدرت سیاسی موجود به این چنین سخنگویانی نیازمند است چون در فضای هرج و مرج فکری است که اصولا می توان تا بی نهایت قدرت را پیش برد و نگران نقد هیچ منتقدی نبود، چون منتقد هر چقدر هم لجوج و مبارز باشد وارد مبارزه با پرت و پلا گویی نمی شود که اصولا پرت و پلا یعنی سخنی که بواسطه سخیف بودنش فقط بهت و حیرت می سازد و نه پاسخ متقابل فکری. اما منابع به آسانی به سمت پرت و پلا گویی نمی روند.هم نهاد واسط لازم است و هم کنشگری که بی اعتنا به سخیف بودن سخنانش سخن سخیف بگوید و هیچ ترسی از آبروی علمی و غیر علمی خود و از بین رفتن این آبرو نداشته باشد.تا بخواهید در سال های پس از انقلاب نهاد و تریبون و کنشگر پرت و پلا گو تولید شده است و اکنون همه اینها در این دولت فعال شده اند و خندان و شادان می تازند و پرت و پلا تولید می کنند.

۳.می ماند اینکه چرا در قالب ژانر پرت و پلا سخن می گویند.نکته اول سرمایه فرهنگی این سخنگویان است.این سخنگویان هیچ سرمایه فرهنگی ندارند و تمام توانشان در حد منبرهای بی مایه متداول در فضای سنتی جامعه است که البته از شکل سنتی سخن هم سخیف تر است.از منظر شکل روایی و فرم سخن نیز توان آنها چیزی نیست جز فرم اسکیزوفرنیک فاقد هویت که اصولا در پیوند با پول مفت نفت و قدرت سیاسی حامی پشت آن است که اجازه میدهد شما به هر شکلی که می خواهید پرت و پلا بگویید و از هر دنیای زبانی که دوست دارید وارد دنیای زبانی دیگر شوید و…..دوم،گفتمان رقیب آنهاست که تعیین می کند چه بگویند. این گفتمان چیزی نیست جز گفتمان سخیف و مبهم و توهمی “دشمن” . گفتمان دشمن یعنی سخن گفتن با آنچه که وجود ندارد و تو میتوانی هر چه که بخواهی از دل آن بیرون بکشی و پرت و پلاهای خود را به مبارزه با آن منتسب کنی.دشمن، دیگری بزرگی است که کوتوله های فکری می توانند با چنگ زدن به آن ذهن کم توان خود را فربه نشان دهند.سوم، آن واقعیتی است که وارد دنیای زبان می شود.واقعیت جامعه امروز ایران چنان آشفته و مغشوش است که جز یک زبان مغشوش پرت و پلا گو هیچ زبانی قادر به فرموله کردن آن نیست.و بالاخره آنچه تعیین می کند چه به زبان آید، نیاز مخاطب است.حداقل بخشی از جمعیت این جامعه نه می اندیشد و نه می خواهد سخن اندیشه شده بشنود.این بخش از جامعه فقط به دنبال شنیدن آن چیزی است که می خواهد وضعیت او را تثبیت کند،وضعیتی که قدرت موجود به آن بخشیده است. تقسیم این وضعیت ها خود جزیی از یک نظم کلان سیاسی اقتصادی رانتی ست که بر مبنای آنچه در بالا گفته شد مخاطبی را می خواهد که ستایش گر پرت و پلا باشد و از این توان برخوردار باشد که خود را قربانی این وضعیت سازد.

۴.وجود وضعیت پرت و پلا آفرین و محدود ساختن فضای فکری کشور به موضوعاتی همچون گرانی، تورم، حجاب، شیوه برخورد با حیوانات خانگی، دشمن و نفوذ، انرژی هسته ای، اسلامی کردن علم و دانشگاه، و……کشور را دچار انحطاط فکری ساخته، ذهن مردم را گنجشکی کرده و یاس و خستگی فکری شدید و عمیقی را بر اهل فرهنگ حاکم ساخته است.در چنین وضعیتی، احساس می کنید قفل بزرگی بر زبان و ذهن جامعه زده شده و توان روحی و روانی و درونی مردم در حبس و حصر سنگینی گرفتار است که اجازه هیچ گونه شکوفایی را به مردم نمی دهد و زندگی را دچار مرگ ساخته است.استیصال حاکم بر مردم، مردم را سر در گم،گیج،و ناتوان ساخته و تلاش برای رهایی از این موقعیت چنان ذهن تک تک مردم را گرفتار ساخته که آنها را در مرز تبدیل شدن به دیوانه هایی ظاهرا عاقل قرار داده است.

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله