آرمان اسعد

تاملی در نسبت هنر و سیاست

در سال ۱۹۴۴ و در اوج جنگ جهانی دوم هنگامی که فرانسیس بیکن تابلوی سه‌لته تصلیب را خلق کرد، بازدیدکنندگان بهت‌زده لب به ستایش از اثری گشودند که زشتی را به زیباترین شکل ممکن تصویر کرده بود. انسانِ مدرنِ خسته از جنگ جهانی دوم که هیچ تصوری از فردای بهتر نداشت، تابلوی بیکن را تصویر تمام‌قدی از وضعیت فلاکت‌بار امروز خود دید؛ تصویری به‌غایت رادیکال، خشونت‌بار و برملاکننده! اما نگاهی به زندگی فرانسیس بیکن نشان می‌دهد که او هیچگاه نه دغدغه سیاست داشت، نه دغدغه‌ی جنگ و کشته‌هایش را. تمام زندگی هنری بیکن به بیان زخم‌هایش به زبان تصویر گذشت؛ تصاویری پر از خون و خشونت، جراحت، سیاهی و فریاد که با تجربه‌ی زیسته‌ی بیکن در انطباق است. بیکن در مصاحبه‌ای با دیوید سیلوستر پیرامون این اثر می‌گوید: “این یکی از معدود تصاویری بود که توانستم تحت تاثیر الکل بکشم. فکر می‌کنم شاید نوشیدن کمکم کرد تا کمی آزادتر باشم.” فهم آثار بیکن حول نظریه “خودبیان‌گری هنر” (self-expression theory of art) امکان‌پذیر است. با این وجود، آیا برداشت مخاطبان سه‌لته تصلیب یک سوءتفاهم بوده است؟! به زعم این یادداشت، خیر!

نظریه خودبیانگری، که در قرن نوزده میلادی مطرح شد، اثر هنری را نه تقلیدی زیباشناسانه و تکنیکی از طبیعت، که با بیان عواطف، احساسات، احوالات، اندیشه‌ها و آرزوهای هنرمند تعریف کرد و سوژگی هنرمند را محور ارزیابی اثر هنری قرار داد. در این نوع نگاه به هنر، اساساً هر اثری به‌میزانی که در دلش “خودبیان‌گری” داشته باشد، هنری محسوب می‌شود؛ و هر بیانی از خود می‌تواند به خلق یک اثر هنری منجر شود. ولو آنکه آن بیات در پیش‌فرض هیچ‌یک از رسانه‌های هنری گنجانده نشده باشد یا فردِ خودبیان‌گر پیش‌تر به‌عنوان هنرمند شناخته نشده باشد (مانند دختر خیابان انقلاب که از منظر این یادداشت می‌توان کنش پرفورماتیوش را هنری خواند). البته بدیهی است که خودبیان‌گری معطوف به “از خود سخن گفتن” برای مخاطب است، نه “با خود سخن گفتن” یا “حدیث نفس” که پهلو به پهلوی مالیخولیا می‌زند، از هر نقدی مبرا خوانده می‌شود، و معمولاً خود را به‌جای اثر هنری القا می‌کند. اما پرسشی که اینجا مطرح است اینکه با فرض هنر به‌مثابه خودبیان‌گری، چه نسبتی میان هنر و سیاست برقرار است؟

از مفروضات جامعه‌شناسی هنر، تاثیر شرایط اجتماعی سیاسی بر هنرمند است که این اثرگذاری، در اثر هنری بازتاب می‌یابد. و به همین اعتبار، یکی از کارکردهای این رشته، تلاش برای فهم مناسبات اجتماعی سیاسی از طریق مطالعه آثار هنری، و نیز فهم اثر هنری از دریچه‌ی انعکاس مناسبات اجتماعی سیاسی است. درواقع جامعه‌شناس هنر در پی کشف بیرونیّتِ درونی‌شده‌ای در وجود هنرمند است که در اثر هنری بیرونی شده است! و از آنجا که نهاد سیاست در تمام شئون زندگی هر انسانی (از جمله هنرمند)، حاضر، ناظر و فعال است، می‌توان مدعی شد که آن بیرونیّتِ درونی‌شده به‌شدت سیاسی است. و به این اعتبار، هر اثر هنری، حتما سیاسی نیز است. زیرا هنرمند در این موقعیت یک منعکس‌کننده‌ی منفعل نیست، بلکه حامل قسمی سوژگی است. با این اوصاف، آیا یک اثر هنری می‌تواند غیرسیاسی باشد؟

برای پرداختن به این پرسش، ابتدا از زاویه ثبات-تغییر، در مفهوم سیاست، تامل می‌کنیم. در تاریخِ انسان، هر وضعیتِ زیستِ جمعی، از یک تعادل نسبی بهره می‌برد. این تعادل محصول کشمکش نیروهای درگیر در وضعیت است. میدان این کشمکش (در همه سطوح زندگی جمعی) را سیاست، و نیرو(ها)ی مسلط بر این وضعیت را نهاد قدرت می‌نامیم. تعادل‌های موجود در تاریخ انسان، عموماً از یک میزانی از ناامنی، بی‌عدالتی و ضدیت با آزادی حفظ می‌شوند و نهاد قدرت، به مدد ایدئولوژی، این تعادل را به شکلی پنهان و رویت‌ناپذیر، تحمل‌پذیر می‌کند. بدیهی است که در چنین نگاهی وسیع به سیاست، نهاد قدرت، شامل حکومت، بازار، رسانه و متعلقاتشان است.

هنرمند، مانند هر انسان دیگری، به شکل پیش‌فرض، بخشی از این وضعیت است. و زیستن‌اش، در چارچوب کشمکش‌های میدان سیاست، و درون آن، تعریف می‌شود. اما خودبیان‌گری هنرمند، عموماً علیه عوامل موثر در حفظ تعادل وضعیت (ایدئولوژی) است. چه، اگر چنین نبود، اساساً خودبیان‌گری هنرمند بی‌اهمیت بود! در خودبیان‌گری هنرمند، آنچه چسبِ وضعیت است ولی رویت‌پذیر نیست، برملا می‌شود.

بهتر است در یک دوگانه‌سازی اغراق‌آمیز میان “اثر هنری” و “محصول هنری” تمایز قائل شویم (می‌گویم اغراق‌آمیز چون در عمل چنین تفکیکی امکان‌پذیر نیست). اثر هنری را به سیاق آنچه تاکنون گفته شد در نظر می‌گیریم. اما محصول هنری را آن شی‌ء هنری‌ی در نظر گیریم که اگرچه به لحاظ تکنیک هنری تفاوتی با اثر هنری ندارد، اما عوامل بیرونی در شکل‌گیری آن نقش مستقیمی ایفا می‌کند. درواقع محصول هنری، نوعی بیرونیّت بیرونی‌شده است (درمقابل اثر هنری که بیرونیّتِ درونی‌شده‌ی بیرونی‌شده بود). محصول هنری تا جایی که علیه خودبیان‌گری و شکلی از خودسانسوری نباشد، از میزانی از مشروعیت (به‌عنوان محصول هنری، نه اثر هنری) برخوردار است. چون همانگونه که در بالا گفته شد، هنرمند بخشی از وضع موجود است، و برای امرار معاش و ادامه‌ی حیات، نیاز دارد که با تعادل موجود در تعامل باشد. اما آنجا که کار هنرمند آمیخته به سفارش نهاد قدرت باشد، محصول هنری در پروژه‌ی “سیاستِ زیباشناسانه” منحل می‌شود؛ سیاستی که پشت هنر سنگر می‌گیرد و آن را به بخشی از ایدئولوژی خود تبدیل می‌کند و کنش هنرمند را علیه خودبیان‌گری عَلَم می‌کند.

این توصیه که “سیاسی نباش”، سیاسی‌ترین توصیه‌ای است که می‌توان به یک انسان کرد. زیرا نهاد قدرت، در لباس ریش‌سفید، به فرد می‌گوید که به نفع تعادل موجود، بخشی از وجود خود را سانسور کند و وضعیت ایدئولوژیک موجود را دچار تنش نکند. خاصه آن که چنین توصیه‌ای از سوی یک چهره‌ی سیاسی-امنیتی خطاب به یک هنرمند باشد که حیات و ممات هنری‌اش در گرو بیانِ خود است. “سیاسی نباش” همانقدر یک توصیه سیاسی است که “سیاسی نیستم” یک موضع‌گیری سیاسی. موضع‌گیری‌ی که به نهاد قدرت اعلام می‌کند که “من حواسم به آنچه که بیان می‌کنم، هست. و خودخواسته مراقب هستم که منافع تو را به خطر نیندازم. متقابلاً تو هم کاری به در و دکّان من نداشته باش.” این شکل از مواجهه‌ی هنرمند با هنر نیز، او را به ورطه خودسانسوری می‌اندازد و از خودبیان‌گری فاصله می‌دهد، و تولید هنری را در بهترین حالت از اثر هنری به محصول هنری (کالای هنری که به قصد فروش در بازار هنر عرضه شده است) نزدیک می‌کند و در بدترین حالت، هنرمند را به عضوی از دستگاه سیاستِ زیباشناسانه بدل می‌کند.

مخلص کلام اینکه بر اساس نظریه خودبیان‌گری هنری می‌توان به نسبت سیاست و هنر فکر کرد. می‌توان میزان هنری بودن یک اثر را سنجید و بازتاب امر سیاسی (به‌معنای گسترده) را در اثر هنری فهمید. می‌توان به این اعتبار، سه‌لته‌ی تصلیب فرانسیس بیکن، این شاهکار هنری را به‌عنوان کنش سیاسی در نظر گرفت. همچنان که می‌توان پرفورمنس دختر خیابان انقلاب را به‌عنوان یک اثر هنری فهمید. و می‌توان از سعید حجاریان و هر سیاستمدار دیگری پرسید که در نگاه‌شان به هنر، کجای این میدان ایستاده‌اند؟

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله