د. كمال القصير |مترجم : علی سرداری

به سوی راه اندازی موج جدیدی از اندیشه در منطقه

 

این منطقه در قرن بیستم شروعی اشتباهی داشت ، پس از سقوط امپراتوری عثمانی، از نظر شکل و ساختار، و پیش از یک قرن قبل آن از نظر ماهیت و محتوا سقوط کرده بود

این سقوط موجی از تفکر را در منطقه در مورد چگونگی ساختن آینده ایجاد نکرد. بلکه موجی از واکنش‌ها و قهقرایی‌های محلی و ملی را به وجود آورد . مردم از چهارچوب وسیع خارج  و در داپره باریک قرار گرفتند ، تفکر درداخل  مرزهای کشور محصور گردید و برخی در چارچوب واکنش به آن زمان عکس العمل نشان دادند  عده ای  ضرورت احیای خلافت را که از ابتدا پیش از سقوط آن وجود نداشت مطرح کردندبرخی دیگر گفتند که باید از همه چیزهایی که قبلا داشته اند و تاریخ انها گذشته، قطع رابطه نمود. عامل مشترک بین دو طرف ،منطق واکنش بود. صادقانه بگویم، شرایط منطقه اجازه تولد طبیعی موج فکری را نمی داد ، به دلیل فشار بیرونی استعمار که منطق تفکر را در اندیشه و سیاست با واکنش به غرب تقویت کرد و این منجر به سیلی از نوشته‌های اسلامی و سکولار شد، که یا با گزاره‌های غربی مقابله می‌کرد، یا آن‌ها را در طرف مقابل می‌پذیرفت. در نتیجه قرن بیستم و قرن پس از آن عکس العملهای سطح روشنفکری  در مقابل غرب بود.

 

تکیه بر تفکر انتزاعی

 

در حال حاضر، تداوم و تکیه بر بسیاری از تولیدات فکری که در دهه سی قرن گذشته پدیدار شد، در ادامه تفکر از طریق منطق واکنش ها یا عکس العمل ها صورت می گیرد. من به بسیاری از متفکرانی که از دهه چهل قرن گذشته در جهان عرب واسلام ظهور کردند، احترام می گذارم. اما ایده‌های آن‌ها به درجه‌ای از انتزاع رسیده بود که تبدیل آن‌ها به برنامه‌ای برای اقدام جامعه ملی یا آگاهی عمومی از عموم مردم غیرممکن بود.

صحبت نخبگان آن زمان در مورد خلافت و حکومت اسلامی انتزاعی بود. برای بسیاری، در خاکی با منشأ متفاوت خود ایده دموکراسی نیزانتزاعی بود،. ما در منطقه عربی بر اساس یک بینش انتزاعی با مفاهیم برخورد می کنیم، توافق و دموکراسی را در عمل نمی پذیریم، بلکه فقط به این صورت است که بدون پذیرش روح فرهنگی آن ایده ای است که خروجی های رسمی آن قابل تقلید است،  و برای مصرف سیاسی و رسانه ای استفاده می شود

نخبگان با مفاهیمی چون خلافت وحکومت اسلامی، عدل و حقوق، زمانی که در منابر مطرح می شد ، به عنوان اندیشه های انتزاعی و  نه به عنوان یک نظام عملی، برخورد می کردند. انتزاع یک منطق رایج در منطقه و نتیجه قانون حرکت از طریق واکنش است ، و ان نیز زمانی است که گروه های انسانی دید عملی ندارند.

پرسش رنسانس

رنسانس برای اکثر کسانی که در مورد مسئله رنسانس، موانع، روش ها و ابزارهای نظری آن نوشتند، مفهومی انتزاعی است. ما می توانیم با تعجب به حجم مطالبی که در مورد رنسانس اسلامی یا عربی نوشته شده است نگاه کنیم. اما یک فرد در ژاپن، ویتنام یا کره جنوبی، نیازی به ابداع چیزهایی ندارد که برای پیشرفت جامعه مناسب باشد

. اما یک انسان در ژاپن، ویتنام یا کره جنوبی، نیازی به ابداع چیزهایی ندارد که برای پیشرفت جامعه مناسب باشد

راه اندازی موج جدیدی از تفکر در منطقه نباید واکنشی باشد، در مورد از دست دادن هر یک از طرفین در روند سیاسی. این تفکر هدایدگر در مورد آینده اسلام و مسلمانان است.

 

مسئله رنسانس

 

اکنون بر اساس آگاهی نسبی از شکست اسلام گرایان یا احتمال بازگشت آنها و چگونگی انجام آن در آینده صحبت بسیاری می کنند، و این فراتر از انعکاس منطق واکنش ها نیست.

باید هشدار داد این واقعیت که اسلام گرایان به عنوان کانونی برای تحلیل واقعیت و آینده شکست خوردند، باعث نشود شما را در دام ایده اجتناب ناپذیر پیوند دادن اصلاحات در منطقه به اسلام گرایان بیاندازد و هرگونه احتمال ظهور نیروهای جدید متفاوت را از آنها از بین ببرنند . اسلام سیاسی در واقع یک پویایی و دگرگونی خاص از خود اسلام به عنوان یک دین است و لزوماً از نظر شکل با جنبش ها و سازمان هایی که از قرن بیستم گسترش یافته اند پیوند ندارد. در اینجا باید به خوبی به خاطر داشت که قبل از ظهور اسلام گرایان، علما و مؤسسات علمی مانند الازهر، القراویین، قیروان و الزیتونه رهبری امواج اصلاحات را بر عهده داشتند و درمراحل تاریخی نیز صوفیان را می یابیم که از رهبران اصلاحات بودند.

در حال حاضر ما در منطقه شاهد  از بین رفتن نمادها و اندیشه های بزرگ هستیم که در تاریخ مسلمانان اتفاق نادری است. اما می توان گفت اولین قدم،  پرهیز از فکر یافتن ظرفی جدید در قالب آیین نامه های جدید است . در عین حالی که باید توجه داشت  ساخت ایده و نماد هم بسیار  مهم به نظر می رسد.  دشواری راه اندازی موج فکری از فقر منطقه از نظر اندیشمندان آن سرچشمه می گیرد.

اگرچه اسلام گرایان و چپ ها در طول قرن گذشته یک پویایی اجتماعی را به راه انداخته بودند، اما اسلام گرایان در دهه های اخیر کمتر به فکر و فرآیند فکری علاقه نشان داده اند. در این راستا و بدون اینکه از زحماتشان کاسته شود، میراث فکری که بتوان بر آن و نتایج آن را تکیه کرد، بر جای نگذاشتند. این همان چیزی است که نسل بعدی را وادار می کند تا بار راه اندازی موج جدیدی از تفکر را در پرتو این خلأ عظیم بر دوش کشد.

 

جوامعی که به توتالیتاریسم روی می آورند

 

انقلاب ها معمولاً موجی از تفکر را با مفاهیم جدید به راه می اندازند، مانند انقلاب فرانسه که موجی از تفکر در مورد آزادی، برابری و عدالت را به راه انداخت. از سوی دیگر، انقلاب های عربی در دهه اخیر، مفاهیم و ایده های جدیدی را تولید نکردند. در عوض، بیشتر تأکید کردند که دموکراسی و اجماع ملی جایی برای آنها در زندگی مردم منطقه پیدا نمی کند.  این امر باعث انتخاب های رادیکال تری در آینده خواهد شد. انقلاب ها تنها تضادهای داخلی منطقه را چه از نظر سیاسی و چه از نظر احساسی منفجر کردند.

 

نمادهای نوین بیافرینید

 

عبور از ایده سازمانی و کار بر روی تهیه نمادهای اجتماعی به یک ضرورت تبدیل شده است. و البته ایجاد نمادهای جدید به دور از سیاست در آینده تاثیرگذارتر هم خواهد بود. فکر کردن به آینده برای نسل کنونی بسیار دشوار است و یکی از اشتباهات بزرگ این است که ما به دنبال موفقیت امروز باشیم با ابزار شکست دیروز

اسلام گرایان و سکولاریست هایی که شکست خورده اند، نمی توانند مبنای تفکر در مورد چیز جدیدی باشند. در مورد اسلام گرایان، آنها چندین سال در سرزمین سرگردان هستند. این ورطه ای است که گروه ها و افراد در تاریخ در لحظه شکست و ذلت تجربه کرده اند. در یک کلام، آنها در حال حاضر قادر به بازیابی مجدد حس بیداری خود نیستند. ورود با تاخیر به دوره برای بازگشت مجدد به صحنه به معنای توانایی پس از خروج از غار برای جذب تحولات جهانی نیست.

اصولاً بیداری مترادف با هیچ سازمان سیاسی خاصی نیست، بلکه یک احساس عمومی است که می تواند در منطقه نسبت به مسئله هویت و دین و میل به حضور در این جهان حاکم باشد. باید بدانیم که وضعیت عاطفی جوامع مقدم بر هر فکری است که در مورد یافتن قالب ها یا ظرفی که باید از طریق آن حالت بیداری را که تجربه می کنند نمایش دهند . اینکه الان مردم احساس بیدارینمی کنند  در چنین وضعیتی صحبت از احیای سازمان ها یا نهادها را به نوعی حماقت تبدیل می کند. ایجاد آگاهی اجتماعی حول ایده های بزرگ در حال حاضر مهمتر از هر اندیشه  دیگری است.

 

احساس بیداری

 

به نظر می رسد بازگشت به مفاهیم عمده اجتماعی می تواند نشاط و پویایی دوباره را در آینده به جریان بیندازد. بزرگترین مفاهیمی که باید روی آن کار کرد «اتفاق» است که منطقه از زمان سقوط امپراتوری عثمانی با همه ابعاد دینی، سیاسی و عاطفی از آن غایب بوده  و درباره ان غفلت کرده است.

خطر ناپدید شدن مفاهیم باعث می شود ایده ها برای مردم جذابیت کمتری داشته باشند. دولت کمونیستی قبل از تأسیس فقط یک ایده در یک تاریخ خاص بود. در آغاز، آن ایده به دنبال قالب و ظرف نبود، بلکه ظرف به واسطه رشد طبیعی مفاهیمی که پس از راه‌اندازی آن، از محدود شدن در ذهن انتزاعی خودداری وآن را در تاریخ جستجو می کرد ، ایجاد شد .

امواجی از ایده های جدید توسط دولت ها، گروه ها و افراد به راه افتاده است. به دلیل تغییر ماهیت دولت و کارکردهای فرهنگی آن و کنار گذاشتن مفهوم «دولت حامی»، در حال حاضر دیگر منبع مسئولی برای راه اندازی موج فکری در منطقه نیست. حتی  کشورهای بزرگی مانند ترکیه و مصر نیز نمی توانند این کار را انجام دهند.

———————–

 

منبع : القدس العربی

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله