در یک یادداشت کوتاه ارزیابی چهل سال از عمر یک انقلاب بسیار دشوار است؛ چرا که ارزیابی نباید سیاه و سفید باشد. انقلاب ایران هم دستاوردهایی در کنار آسیبهای بزرگش داشته اما اگر از من بخواهند بزرگترین آسیبش را بنویسم در یک عبارت می توانم خلاصه کنم: «حاکمیت بر آمده از انقلاب ایران با رویکرد اسلام فقاهتی در قالب نظریه ولایت فقیه هویت ملی و مذهبی ایرانیان را تضعیف کرد.» برای این گزاره چه استدلالهایی است؟
اول اینکه ادغام دین در ساختار حاکمیت هم کشور را از “حکمرانی خوب” دور کرد و هم به دین به عنوان یکی از مقوّم های اجتماعی که می تواند در ساختاری غیر حکومتی عاملی برای تحکیم اخلاق و ترمزی برای جلوگیری از عوارض مدرنیسم شتابناک باشد ضربه اساسی وارد کرد. خدایی که جمهوری اسلامی برای تداوم حاکمیت فقها معرفی کرد آن خدای آسمانی به عنوان تکیه گاه معنوی و ناظر بر اعمال فردی را به “شی” تبدیل کرد. خدایی در دسترس اصحاب قدرت که هر لحظه می تواند ابزار شود. به عبارتی نمایندگان خدا جای خدا را گرفتند و بسیاری از جوانان که دین خود را در قالب الگوی فقاهتی و نه نواندیشی دینی می دیدند دین گریز شدند.
امروز جامعه ایران اعوجاجی از سنت و مدرنیسم است، جامعه ای که نه می توان سنتی نامیدش و نه می توان مدرن، جامعه ای که بخواهد حرف برای گفتن داشته باشد باید هویت ملی قوی داشته باشد. اما سیاست های جمهوری اسلامی هم مبانی سنتی جامعه را لرزان کرد و هم اجازه داد در ضعف این مبانی، عوارض منفی مدرنیسم بر سر جامعه ایران آوار شود. دین که می توانست معرف چند فرهنگی و تنوع مذهبی در ایران باشد با ادغام در ساختار حکومت ضربه اساسی خورد. جمهوری اسلامی از همان ابتدا ملی گرایی را هم تکفیر کرد و این تکفیر اگر چه دامنه اش امروز کم شده اما همچنان ادامه دارد. اینکه تلاش حاکمیت فقه مدار برای قطع ارتباط کامل جامعه ایران با سنت های ملی اش شکست خورد به علت ریشه دار بودن این سنتها بوده اما نفی و تکفیر بسیاری از سنت های پیشا اسلامی ارتباط ایرانیان به خصوص جوانان را با تاریخش تضعیف کرد. در حالی که این نمادها می توانند در ایجاد ارتباط جمعی بین نسلهای متفاوت ایرانی و در نتیجه ایجاد روحیه کار جمعی موثر باشند. جمهوری اسلامی از همان دهه شصت در صدد انکار زیبایی های فرهنگ های قومی و محلی بود. بر هم زدن عروسی ها به بهانه آرامش همسایگان، ممنوعیت پخش ابزار آلات موسیقی در صدا و سیما تنها دو مصداق از این رویکرد مخرب هستند.
بزرگترین آسیب جمهوری اسلامی در این گزاره خلاصه می شود که ذهنیت محافظه کار حاکمیت، تکثر فرهنگی زبانی قومی دینی در ایران را درک نمی کند و به جای اینکه این تکثر غنی و زیبا را حول محور ایرانیت گرد هم آورد به سرکوب این تکثر پرداخته است. تبعیض مذهبی ، ناتوانی در استفاده از ظرفیت های فرهنگی قومی دو شاخصه اصلی این سیاست مخرب هستند که به واگرایی دامن می زنند. در حالی که این تنوع می تواند حول محور ایرانیت ظرفیت های توسعه در ایران را بالا ببرد.
جامعه ایران نیازمند تعادل است. در کنار قرآن، شاهنامه می خواهد. در کنار اعیاد مذهبی توجه به سنت های ملی اش را می خواهد. در کنار نامه علی به مالک اشتر، منشور حقوق بشر کورش را می خواهد. در کنار تاکید بر ایران گرایی، شکوفایی فرهنگی قومی و تنوع مذهبی می خواهد، در کنار پذیرش مدرنیسم توجه به سنت های اصیل و قوام بخش را می خواهد. در کنار موسیقی پاپ، موسیقی سنتی را می خواهد. مادامی که این تعادل در جامعه برقرار نشود انسجام ملی و همبستگی ملی پایدار که شرط اصلی توسعه است محقق نخواهد شد.
امروز بسیاری از هم نسلهایم را می بینم که با افتخار می گویند “سنتی نیستیم ومدرنیم” بدون اینکه تعریفی مشخص از مدرنیسم داشته باشند. برای توسعه باید هم سنتی باشیم و هم مدرن. مدرن شدن بدون سوار شدن بر پایه های سنت اصالت ندارد. برای گفتگو در دنیای امروز باید هویت ملی قدرتمندی داشته باشی. در غیر این صورت هیچ حرفی برای گفتن نخواهی نداشت. آسیبی که ساختار حکومتی جمهوری اسلامی به ایران زد تضعیف این هویت جمعی بوده است. جایی که “حب وطن” به عنوان یکی از ریسمان های محکم اجماع ملی کمرنگ شده و دین به عنوان یکی از تعادل بخش های شتاب تغییرات مدرن جایگاهش تضعیف شده است.
ایرج سبحانی، استاد علوم پزشکی دانشگاه کرتی پاریس، فرانسه
در سالهای اخیر، نظم بینالملل که روزگاری بر پایه احترام به قواعد و گونهای اخلاق جمعی بنا شده بود، با بحران بیسابقهای مواجه شده است. نه تنها ارزشهای مشترک مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون تضعیف شده، بلکه نهادهای جهانی که وظیفهی پاسداری از این ارزشها را داشتند، به شدت مورد بیاعتمادی و تردید قرار گرفتهاند.
- 1404/04/10