تقی رحمانی

بحران دستگاه سازی یا نظریه کلان فکری در ایران 1

مقدمه: بحران دستگاه سازی فکری که از تولید اندیشه در هر حوزه تمدنی بر می خیزد به شرایط مادی و عینی آن جامعه بستگی دارد. با اراده گرایی نمی توان اندیشه و دستگاه نظری وارداتی و التقاطی تدارک دید که وضع جامعه را تغییر دهد. این کم بضاعتی شرایط عینی و مادی جامعه ما چگونه تغییر می کند؟ آیا روشنفکران و حتی روحانیون و نظریه پردازان سلطنت در تاریخ معاصر راه را درست رفته اند؟
مشکل خلق تفکرخلاق و راهگشا در جامعه کوچک نیست. دستگاه فکری قدیم جواب نمی دهد دستگاه فکری جدید هم چون مقلد است پاسخگو نیست و لذا در این شرایط متقلبان موفق تر عمل می کنند.
در دوران معاصر اکثر روشنفکران ایرانی که غرب را دیدند هوش و عقل از سرشان رفت. اما در تلاش عقلی برای خلق کردن دستگاه فکری در ایران مدهوشانه یا مقلدانه به غرب تمسک جستند در حالیکه غربیان اول در اجزا، و شرایط عینی تغییر به وجود آوردند و بعد دستگاه کلی یا دستگاه های فکری کلی ساخته شد.
در میان روشنفکران التقاطی جور ما (نه ناجور) شریعتی سودای متد هندسه ای برافراشت تا از جهان بینی به ایدئولوژی برسد و بعد به جامعه و به انسان نمونه نائل گردد. چنین سودایی باعث شد اجزا سازی فکری و نظری او چندان مهم تلقی نشود. برای مثال، توجه او به شناخت تاریخ اسلام و توجه اش به شیعه (البته نه راه حل وی برای شیعه ) مهم تر از دستگاه فکری او بود چرا که چنین دستگاه سازی بضاعت حوزه تمدنی می خواست که این بضاعت عینی و مادی در ایران معاصر هنوز خلق نشده است. (بضاعت تمدنی را در مقاله ای دیگر توضیح خواهم داد)
بضاعت فکری ایرانی (اگر معطوف به تقلید نباشد) پرداختن به آنچه که اجزاء نامیده می شود است. البته با سپهر کلی هدف شناسی و نه ادعای دستگاه سازی فکری که لوازم آن را نداریم. اگر هم به ترجمه روی آورده شود، ترجمه جلوی تفکر را می گیرد.
کافی است به تمام ادعاهای کلی در میان مذهبیون ایرانی توجه کنیم که نا موفق عمل کرده اند البته کم نگذارم که نگارنده دیدگاه های سکولار را دارای التقاط ناجور می داند که برد راهبردی مهمی در جامعه نداشته اند لکن از سویی دیگر تلاش دستگاه سازی ایرانی به خصوص مذهبی و ملی نیز کامیاب نبوده است.
اما فقط مشکل ما روشنفکران نیستند. تلاش روحانیون با ولایت فقیه باز تولید حکومتی که باید نشان از حکومت امامان داشته باشد نبوده است. تمام تلاش فقهی خمینی و دیگران در توجیه ولایت مطلقه چیزی بدتر از حکومت های استبدادی شبه مدرن شده است.
داستان زمانی تلخ تر می شود که تلاش برای بازسازی نظام سلطنتی که در ایران ریشه دار بوده است نیز به کاریکاتوری از سلطنت چون پهلوی ختم می گردد.
به عبارتی چون نیک بنگریم همه در مانده از دستگاه سازی نظری قوی شده ایم که سیاست و فرهنگ و اقتصاد و جامعه ما را توجیه کند.
این نکات را آوردم که باز بگویم روشنفکران ما هنوز از یک کل به کلی دیگر سیر می کنند و دستگاه فکری وارداتی عوض می کنند بدون توجه به اینکه بضاعت خلق نظری جامعه دستگاه سازی کلان نیست بلکه باید از تغییر اجزاء درپرتو سپهر ایده کل شروع کرد.
نکته دیگر تلاش برخی از روحانیون رفورم گرا است که تلاش می کنند نظریه فقهی توجیه حکومت دینی و ولایت فقیه را با ابزار مدرن ساز و هموار کنند لکن این عمل غیر ممکن است و روحانیون رفورم گرا زمانی می توانند موفق شوند که اجزای احکام مدنی و احکام فقهی را به زمانه نزدیک کنند. این تلاش موثرتر است چرا که نظریه حکومتی ولایت فقیه تا وقتی برای برای توجیه دینی خود باید به احکام شرع توجه کند، باید قتل فرزند به دست ولی را هم توجیه کند و زمانی که به حقوق زن و مرد توجه می کند باید نا برابری این حقوق را اصل حکومتی اعلام نماید.
تجربه نشان داد مسئله احکام ثانویه که نوعی تلاش اما ندیدن پشتوانه قوی تاثیر گذار فقه سنتی در حوزه است و هم نظریه مصلحت نظام برای حفظ نظام، چاره ساز مشکلات احکامی و فقهی در امور اجتماعی و سیاسی نیست. این تلاش ها به نوعی لاپوشانی نا موفق و عقب ماندن فقه از زمانه منجر شد.
تجربه ولایت فقیه، تجربه ناموفق بازسازی نظریه سلطنت و تجربه روشنفکران مقلد در دستگاه سازی تماما می توانند عبرت هایی باشند برای روحانیونی که بدون توجه به بضاعت خرد فقه به دستگاه سازی سیاسی برای حکومت دینی می پردازنند.
اما به نظر می رسد اول باید باور کرد که بضاعت حوزه تمدنی ما در حال حاضر دستگاه سازی نظری نیست تا بر اساس آن نظریه سیاسی کلان یا غیره برای راهبردی شدن در جامعه ایران بسازیم .
این بضاعت البته بدست می آید اگر از اجزاء و شناخت اجزاء و تغییر آن شروع کنیم تا به کل دست یابیم. اگرچه لازم به توضیح است که ایده داشتن را با دستگاه فکری داشتن نباید یکی دانست.
ایده داشتن لازم است و ضروری. اما فرق است میان عدالت خواهی با تحقق عدالت در جامعه. اولی را ایده و راهنما می گویند و دومی به راهبرد، متد، شرایط اجتماعی، نیرو سازی و توجیه نیاز دارد.
در خاتمه باید به این مهم اشاره کنم که نسل اول روشنفکری ما راه درست تری را برای خلق اجزا جدید پیمود اما فاقد سپهر کلی و ایده بود.
نسل دوم با ادعای دستگاه سازی و عدالت طلبی ایده را با تقلید از غرب در آمیخت. اما بضاعت خلق دستگاه فکری را نداشت. این نسل دو نمونه و بروز داشت؛ التقاط ناجور و التقاط جور. نسل سوم هم مانند نسل دوم است لکن با دید کلان فلسفی فکری به میدان امده است. هر 3 نسل روشنفکری ما تجربه و عبرت هستند اما الگو نیستند.

مطالب مرتبط

جمال کنج*

وقتی آن حسابرسی فرا برسد، مورخان مسیر را ردیابی خواهند کرد که نشان می‌دهد چگونه قوی‌ترین ملت روی زمین اجازه داده است قدرت نظامی و سیاست خارجی‌اش برای خدمت به یک کشور خارجی برون‌سپاری شود

تاملی بر راهبرد سیاسی - نظامی و نگرش ژئوپولیتیک ایران و اسراییل

سران جمهوری اسلامی بنابر تحلیل هایی که کارشناسان سیاست بین المللی آن ارائه می دادند، از درک شکل گرفتن فضای نوین زور و قلدری غافل ماندند و در عمل بی توجه به واقعیت های ژئوپولیتیک نوین و غافل از اهمیت اصل موازنه نیروها بودند، و بر این پایه از یکسو به گسترش شبکه «محور مقاومت» و آوردجویی با حریفان مختلف دست زدند، و ازسوی دیگر بی محابا به فعالیت نگرانی آفرین غنی سازی در سطح بالا ادامه دادند.
افسوس که جمهوری اسلامی توانایی عبرت گرفتن از شکست های خود را ندارد، و شکست را پیروزی قلمداد می کند، و تحقیر شدن را سربلندی وانمود می نماید.

مطالب پربازدید

مقاله