حمیدرضا عابدیان

با قانون وفق نمی دهد!

در پی غیرقانونی شدن حزب توده ایران پس از ترور شاه در بهمن ماه سال بیست و هفت و دستگیری سران حزب، وقتی احمد قاسمی، یکی از رهبران این سازمان که از زندان تهران به زندان های جنوب منتقل شده بود، نظر دکتر مصدق را در خصوص جابجایی زندانیان سیاسی جویا می شود،پاسخ زیر را از او که در آن هنگام، نماینده ی مجلس شانزدهم بوده است، دریافت می کند:

“راجع به نظر اینجانب در خصوص اعزام محبوسین سیاسی به زندان ولایات عرض می کنم که عمل دولت در حکم تبعید است و تبعید بر طبق ماده ی 8 قانون مجازات عمومی،یک مجازات مستقل خاصی ست که باید طبق حکم محکمه ی صالحه نسبت به اشخاص اجرا شود.بنابراین دور کردن محبوسین سیاسی از اقامتگاه آنها بدون اینکه محکوم به این مجازات شده باشند،با قانون وفق نمی دهد.” [روزنامه شاهد ۲۹/۵/۲]

از مشروطه به این سو که ایران دارای مجلس شده است، به ندرت انتخاباتی با معیارهای دموکراتیک به معنای واقعی کلمه داشته ایم با این حال، در بعضی از مجالس، یک اقلیت مستقل که در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی ایستادگی کند، وجود داشته که به مجلس آبرو می داده است نظیر همین دکتر محمد مصدق در مجالس پنجم، ششم، چهاردهم و شانزدهم.

در شرایط کنونی اما، مساله ی ملی، علاوه بر ناتوانی در استقرار و برپایی یک مجلس دموکراتیک، در فقدان نیروهای پارلمانتاریست به معنای دقیق کلمه نیز هست به نحوی که انتظار نمی رود کسی از نمایندگان مجلس حاضر، به جابجایی و یا به قول دکتر محمد مصدق، تبعید زندانی سیاسی نام آشنای این سالها، نرگس محمدی، از زندان تهران به زندان زنجان اعتراض کرده و از مقامات مربوطه در این خصوص توضیح بخواهد!

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله