30اقتراح
#دهسالگیجنبشسبز
#نوشتهبیستوهفتم
کلمه:چرا سالیان گذار از جنبشی سرکوب شده و رهبرانی همچنان محصور، در سرنوشت و روزگار ما موثر است و چرا باید به آن اندیشید و از اندیشیدن بدان چه مقصودی در پی است؟ این پرسش ها، مسائل اساسی نسل امروز در قبال پدیده ای تاریخی یا راهی پیموده شده یا رخدادی جاری و زنده همچون جنبش سبز است که بنا به هرکدام از معانی اش در انتظار پاسخ هایی است: در برابر این پرسش که چرا همچنان در ایران امروز با تمام تغییر و تحولات رخداده و سرنوشت هولناک و سخت ملت، از جنبش سبز سخن میگویید و برای آن اهمیت قائلید، چه پاسخی داریم؟
کلمه مسئله فوق را در قالب یک اقتراح با مخاطبان خود در میان گذارده و پاسخ نویسندگان و فعالان و صاحبنظران را در روزهای آتی که جملگی ایام موسوم به شکل گیری و ریشه دوانی جنبش سبز ملت ایران است، منتشر می کند. همچنین این باب گشوده است تا تمامی نویسندگانی که خود را مخاطب این پرسش ها می یابند و برای آن دغدغه یا مسئله ای دارند پاسخ خود را برای ما ارسال کنند تا رنگین کمان ملت که در خرداد 88 برآمد و آن جنبش بیافرید، سهم خود و حق خود را در نقش آفرینی در تولید متون و ادبیات دهمین سالگرد جنبش سبز ادا کند.
متونی که در ایام آتی ذیل مسئله فوق در کلمه منتشر می شوند حاوی نکاتی سرنوشت ساز و تذکراتی بنیادین اند؛ برخی از نویسندگان بر شکل گیری مجمعی ملی برای نجات ایران از قید و بند استبداد سیاه حاکم بر آن تاکید کرده اند. دسته ای خواهان مشارکت زنده و موثر رهبران جنبش، بویژه مهندس میرحسین موسوی در قبال مسائل و رخدادهای حیاتی پیشاروی کشور و ملت شده اند و جمعی از اصلاح بنیادین قانون اساسی سخن رانده اند. در تمامی متون فوق آنچه به چشم می خورد دغدغه منافع کشور و حقوق ملت و رهایی ایران در کنار انتقادات اساسی به جنبش و نحوه پیش برد و سرکوب آن نهفته است و کلمه بی کم و کاست و ذره ای قضاوت یا دخالت به انتشار آنهمه دست می یازد. این مرام مهندس موسوی و مشی حیاتی و زندگی بخش حاکم بر جنبش سبز است که مبتنی بر فراهم آوردن امکان مشارکتی معنادار و واقعی می کوشد بخشی از تمامی آنچه نویسندگان وطن دوست ایرانی در ذهن می پرورند و بر قلم جاری می سازند را در صفحات خود منتشر کند و محملی باشد برای یافتن راه رهایی کشور و آزادای ملت و سعادت ایرانیان.
بدان امید
سعید مدنی
هر روز و به بهانه ای خاطره جمعی جنبش تجدید میشود. در هر انتخاباتی ، در هر 16آذری، در هر خردادی نام محصور شدگان و جنبش سبز بار دیگر بر زبانها نقل میشود. در این صورت چگونه میتوان از مرگ جنبش سخن گفت؟ کابوس سبز برای مخالفان جنبش و سرکوب کنندگان پایانی ندارد. مطمئن باشید اگر جنبش زنده نبود بلافاصله ماجرای حصر هم خاتمه پیدا میکرد. در شرایطی که نظام دچار بحران های جدی شده و موقعیت هژمونیک خود را از دست داده ، هر روز بر حجم نارضایتی عمومی به دلیل اشتباهات در محاسبه، خطاهای استراتژیک ، سیاست های نادرست و ناکار آمدی نظام افزوده میشود، وجود نیروی آلترناتیو بسیار اهمیت دارد. و در میان طبف گسترده استراتژی ها و نیروها با هویت متفاوت به نظر من جنبش سبز حرف های جدی تری دارد و راهی را که برای پیشبرد تغییر پیشنهاد میکند برای ملت ایران کم هزینه تر است
اکنون، به سال ۱۳۹۸ تاریخ جنبش سبز ملت ایران ده سال را پشت سر میگذارد. تاریخ سرکوب آزادی و اراده ملت و حبس آزادیخواهان و بیش از هشت سال حصر سه همراه بزرگ و نستوه آن جنبش، میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد. در این ده سال بر جنبش سبز چه رفته است؟
در متن سئوال شما آنچه بر جنبش سبز رفته آمده است. از خرداد 88 تا امروز این جنبش سبز بوده که با جان سختی به حیات خود ادامه داده و هنوز هم یکی از مهمترین نگرانی ها و دغدغه های اقتدارگرایان، پوپولبستها ، فرصت طلب ها و مفسدین است. جنبش در هر فرصتی به خیابان آمده و هر زمان امکان بروز و ظهور نداشته به ترویج و تعمیق هویت سبزش پرداخته و به این ترتیب به حیات خود ادامه داده است. گفته میشود مرگ جنبش ها موکول به دست یابی آنها به اهداف شان است. پس هنوز دلابل زیادی برای بقا و حیات جنبش سبز وجود دارد.
از آن چه باقی است و اکنون واجد چه معنایی در اذهان ملت ایران است؟
معنای متبادر از جنبش ها حاصل تداوم هویت آنها است. هویت حاصل پیوند گذشته، حال و آینده است. معنایی که امروز از جنبش در اذهان وجود دارد از آنچه در سال های 88 و 89 میرحسین و بیانیه های 17 گانه اش و بالاخره منشور جنبش سبز در ذهن ها نشاند متفاوت نیست. البته آن معنا باز تولبد ، ترویج و تعمیق شده است. همان طور که “ماریو دیانی” از نظریه پردازان جنبش های اجتماعی گفته”جنبش های اجتماعی شبکه های تعامل غیر رسمی افراد، گروهها و سازمانهای درگیر در یک برخورد سیاسی یا فرهنگی مبتنی بر یک هویت جمعی مشترک “هستند. از سال 1388 تا امروز انبوهی از شبکه های اجتماعی رسمی و غیر رسمی با هویت سبز شکل گرفته اند. که امکان برخورد با همه آنها نیست زیرا به تعبیر میرحسین مثل سایه میمانند و برخورد با آنها جنگ با سایه ها است. منظورم این است که این روابط از یک سو چنان درانبوه روابط روزمره زندگی جاری شده اند که تفکیک آنها ناممکن شده و از سوی دیگر این روابط با مفاهیم ،و ارزش ها پیوند خورده و در ذهن ها رسوب کرده و از این رو جستجو و شکار آن ناممکن است. بارها در زندگی روزمره به ویژه در دوره تبعید در کوچه و خیابان، در ادارات دولتی و حتی در نهادهای قضایی با افرادی مواجه شده ام که به شکل غیر منتظره ای با رد و بدل کردن چند جمله ، لبخند یا اظهار تاسف پیوند هویتی شان را با سبزها بروز داده اند. این هویت با نفی و انتقاد از وضع موجود از یک سو و مطالبه وضعیت مطلوب خودش را تعریف میکند. وضع مطلوب را هم با تاکید بر مولفه هایی مثل :آزادی و دمکراسی، عدالت، مخالفت با خشونت، تاکید بر ایران و هویت ملی، مدارا و تساهل، نفی تبعیض و نابرابری، نسبی گرایی، حقوق بشر، امید و امثال آن ترسیم میکند.همه اینها در کنار هم کلیتی به نام هویت سبز را در اذهان و افکار شکل داده است.
آیا جنبش به راستی زنده است؟ در وقایع وقت ملک و ملت موثر است و آیا همچنان میتوان و میشود از آن سخن گفت؟ و چرا باید به آن اندیشید و فراموش نکرد؟
وقتی یک کنش جمعی تداوم پیدا میکند، از روابط شبکه ای برخوردار میشود و بالاخره هویت پیدا میکند ، آن وقت در قد و قامت یک جنبش ظاهر میشود. این روندی است که تا آخرین روزهای سال 1389 و پیش از شروع حصر طی شد. در واقع به نظر من اصلا تصمیم به حصر برای توقف چنین فرایندی اخذ شد، اما دیر شده بود و حذف چنین موجودی پس از طی این فرایند به سادگی ممکن نبود. حتی نادیده گرفتن آن هم ناممکن بود. هر روز و به بهانه ای خاطره جمعی جنبش تجدید میشود. مثلا همین روزها با مصاحبه دکتر خاتمی و تاکید ایشان بر تقلب در انتخابات باز بحث سبزها به میدان آمده، بازهم مسئله حصر و غیرقانونی بودن آن مطرح شده. در هر انتخاباتی ، در هر 16آذری، در هر خردادی نام محصور شدگان و جنبش سبز بار دیگر بر زبانها نقل میشود. در این صورت چگونه میتوان از مرگ جنبش سخن گفت؟ کابوس سبز برای مخالفان جنبش و سرکوب کنندگان پایانی ندارد. مطمئن باشید اگر جنبش زنده نبود بلافاصله ماجرای حصر هم خاتمه پیدا میکرد. چرا بسیاری از افراد و شخصیت های سیاسی که مواضعی بسیار رادیکال تر از میرحسین و آقای کروبی دارند تحمل میشوند اما بعد از ده سال، حصرغیر قانونی را لغو نمی کنند؟ مگر غیر از این است که نگران دنباله و پیوستگی جنبش و محصوران هستند.
بنا براین همان طور که قبلا نیز گفتم مرگ جنبش ها زمانی رخ میدهد که آنها به اهداف خود دست پیدا کنند و در واقع دلیلی برای تداوم شان وجود نداشته باشد. گاه با تغییر قوانین یا سیاستهای دولتها ممکن است انگیزه بسیاری از افراد مشارکتکننده در جنبش تضعیف شود. حتی وقتی سازمان جنبشها از سوی دولتها به رسمیت شناخته میشود وآنها نهادینه میشوند (Institutionalization)، از اعتماد معترضان ناآرام به جنبش کاسته میشود و خطر افول وجود دارد. در واقع امتیاز دهی دولت به جنبشها، حتی اگر همه نارضایتیها و علائق مشارکت کنندگان را جبران نکند، موجب کسب رضایت یا تسکین بسیاری از افراد و فاصله گرفتن آنها از جنبش یا تاکتیکهای اعتراضی میشود. فعلا که در این ده سال همه چیز بر خلاف این رفتارها بوده و ما نه تنها کمترین انعطافی ندیده ایم بلکه سرکوب به قوت خود ادامه داشته است. بنا براین اتفاقا فرصتهای سیاسی پیش رو موجب فعال شدن بیشتر جنبش میشود .
جنبش ها عموماً متمایل به کسب هویتهای جمعی پایدار و آشکار دارند یا برای خلق آن تلاش میکنند. چگونه در حالی که مطالبات سبزها مشخص است، در حالیکه میدانیم “ما” و “آنها” که هستند و چه تفاوت ها و تمایزاتی دارند، میتوان زنده بودن و تداوم جنبش را انکار کرد؟ در عین حال هویتهای جمعی به طور معمول و یکبار برای همیشه کسب نمیشوند، بکه آنها تحت تأثیر شرایط فرهنگی ایجاد شده و دایماً بازسازی میشوند. به این معنا باید پذیرفت که جنبش سبز 98 و 88 تفاوتهایی دارند.
چرا سالیان گذار از جنبشی سرکوب شده و رهبرانی همچنان محصور، در سرنوشت و روزگار ما موثر است و چرا باید به آن اندیشید و از اندیشیدن بدان چه مقصودی در پی است؟ این پرسش ها، مسائل اساسی نسل امروز در قبال پدیده ای تاریخی یا راهی پیموده شده یا رخدادی جاری و زنده همچون جنبش سبز است که بنا به هرکدام از معانی اش در انتظار پاسخ هایی است: در برابر این پرسش که چرا همچنان در ایران امروز با تمام تغییر و تحولات رخداده و سرنوشت هولناک و سخت ملت، از جنبش سبز سخن میگویید و برای آن اهمیت قائلید، چه پاسخی داریم؟
از دو زاویه میتوان به سئوال شما پاسخ داد. از یک زاویه باقی ماندن پروبلماتیک “ایران” است. ده سال پیش جنبش برای پاسخ به بحران هایی شکل گرفت که هنوز به قوت خود باقی هستند. اتفاقا حالا و بعد از گذشت ده سال و بر زمین نشستن گرد و غبار شرایط صحت ادعاها و ضرورت نگرانی های جنبش و میرحسین و دیگران بیش از هر زمان دیگری اثبات شده است. بنا براین ضرورت وجودی جنبش پابرجا است. اما از زاویه دیگر نیروهای حاضر در صحنه سیاسی هریک پاسخ متفاوتی به بحران میدهند. راست افراطی و تند رو برای عبور از بحران سرکوب و کودتا را پیشنهاد میکند، اصلاح طلبان رفرم را یعنی مدعی هستند که اگر ما به قدرت برسیم درهمین ساختار کارها را روبراه میکنیم و نظام به سلامت بحران را پشت سر میگذارد. سلطنت طلب ها و رضا پهلوی سرنگونی نظام را توصیه میکنند و مدعی هستند تنها راه ساقط شدن نظام با فشار خارجی است. دیگر نیروهای برانداز هم با وجود تفاوت دیدگاه رویکرد مشابهی را دنبال میکنند. در این میان جنبش سبز هم تاکید دارد که برای عبور از بحران نیاز به اصلاحات ساختاری هست اما در مسیری به دور از خشونت و به اتکای جنبش اجتماعی با حساسیت جدی و مخالفت نسبت به هر گونه مداخله خارجی و با تاکید بر حفظ تمامیت ارضی و منافع ملی و بسیاری اصول دیگر که در منشور جنبش سبز آمده است. همه این نیروها بالقوه آلترناتیو هستند. به نظر من در شرایطی که نظام دچار بحران های جدی شده و موقعیت هژمونیک خود را از دست داده ، هر روز بر حجم نارضایتی عمومی به دلیل اشتباهات در محاسبه، خطاهای استراتژیک ، سیاست های نادرست و ناکار آمدی نظام افزوده میشود، وجود نیروی آلترناتیو بسیار اهمیت دارد. و در میان طبف گسترده استراتژی ها و نیروها با هویت متفاوت به نظر من جنبش سبز حرف های جدی تری دارد و راهی را که برای پیشبرد تغییر پیشنهاد میکند برای ملت ایران کم هزینه تر است.به همین دلیل همه کسانی که بر حفظ تمامیت ارضی، استقلال ، تحول درونزا ، منافع ملی و پرهیز از خشونت اصرار میورزند به جنبش میندیشند.