بیست سال از رحلت زنده یاد مهندس مهدی بازرگان، انسانی وارسته، مصلح دینی، سیاست مدار اخلاقی و استاد دانشگاه میگذرد. با گذشت سالها، شرایط داخل کشور و استبداد دینی گسسته از تاریخ و ارزشهای دینی این مرز و بوم نیاز جامعه ما را به اندیشه های او در زمینه سیاست، آزادی و حکومت بیشتر کرده است. صدای او در پشت تریبون مجلس در نکوهش استبداد دینی بیش از پیش برای بسیاری صدای آشنایی شده است. نسلی که به او بیمهری نمود، بیش از هرزمان دیگر خود را نیازمند به او و اندیشه او میداند. دین او و قرائت دینی او که به کرامت انسانها و آزادیشان احترام میگذاشت امروز در مقابل دین حکومتی و قرائتی استبدادی از دین قرار گفته است. مردان مستبدی که بر کشور حکومت میرانند، نه تنها به حریم کرامتهای انسانی تجاوز مینمایند، بلکه هر روز بنام دین گسستن این حریمها را افزون مینمایند. نسل امروز که در تکاپوی اصلاح جامعه است، در او و اندیشه او توان، قدرت، پویایی و سرچشمه زلالی مییابد که جامعه را از استبداد و فساد مردان قدرت پاک نماید.
برای شناخت بازرگان میبایست به ابعاد چهارگانه شخصیت او رجوع نمود. بازرگان یک استاد موفق دانشگاه و مردیست که در حرفه و تخصص خودش بسیار مؤثر بوده است. او یک مصلح دینیست که کار تحقیقی خودرا برای غبار زدایی و پاک سازی دین از تحجر شروع نموده است. او در زندگی فردی بسیار پاک زیسته و به ارزش های انسانی در بین خانواده خود و دوستانش سخت پایبند بوده است. او یک سیاستمدار اخلاقیست که تا پایان عمر به ارزشهای دموکراتیک سیاسی احترام گذاشته است.
بازرگان در سال ۱۳۱۳ پس از گذراندن تحصیلات عالی خود از فرانسه به ایران باز میگردد. در سال ۱۳۱۵ در دانشگاه فنی دانشگاه تهران به تدریس مشغول گردیده و در دو دوره متوالی ریاست دانشکده فنی را در اختیار دارد. شاگردان او میگویند که اگر دانشجویی میخواست ترمودینامیک را خوب بفهمد میبایست بر سر کلاس او مینشست. در سال ۱۳۳۰ توسط رهبر جنبش ملی، دکتر محمد مصدّق، به ریاست هیئت مدیره و مدیریت عامل شرکت ملی نفت ایران انتخاب گردید. در این مقام موفق گردید تا با همّت متخصصین کشور، صنایع نفت را راه اندازی نماید. در سال ۱۳۳۱، مسئول احداث شبکه لوله کشی آب تهران گردید، که با موفقیت این پروژه را به ثمر رسانید. بعد از کودتای سلطنتی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به دلیل اعتراض به انتخابات فرمایشی مجلس شورای ملی، از تمامی خدمات دولتی و استادی دانشگاه محروم گردید. بازرگان از این تاریخ وارد بخش خصوصی گردیده و با ایجاد چندین شرکت در زمینه تولیدات صنعتی خلاقیت قابل توجهی از خود نشان میدهد. او مخترع چندین ابتکار صنعتی در تخصص خود، مهندسی مکانیک، میگردد. برای تشکیل چندین انجمن حرفه یی در حرفه خود همّت خودرا بکار میگیرد. او “کانون مهندسین” را بعنوان یک نهاد حرفه یی و مجله “صنعت” را بعنوان یک نشریه علمی صنعتی بنیان گذاری مینماید. کتابهایی در زمینه حرفه خود نظیر “ترمودینامیک صنعتی” و “آینه صنعت در ایران” چاپ مینماید. مدیریت او در صنعت نفت، احداث لوله کشی آب تهران، و در بخش خصوصی بسیار عالمانه و مدّبرانه است. کارمندان و مهندسان انگلیسی شرکت نفت او را مدبر، عالم و بدور از هیجانات ردیکالیستی ناسیونالیسم بعد از ملی کردن صنعت نفت توصیف مینمایند. این توصیف مدیریتی فقط مخصوص به اوست، زیرا بسیاری از همراهان بازرگان برای خلع یاد چنین ارزیابی مثبتی از دشمن خود دریافت نمیدارند.
بازرگان یک مصلح دینیست. یک پا در اندیشه غرب و پای دیگری در سنت دارد. زمان جوانی او، زمان پرتلاطم سیاسی تاریخ کشور ماست. جنبش و ایدئولوژی مارکسیستی طرفداران فراوانی در بین تحصیل کردههای ایرانی پیدا کرده است. حکومت شاه بعد از بازگشت به قدرت و نهادینه کردن استبداد با مارکسیستها بطور سیاسی برخورد مینماید. آنان را به زنجیر میکشد اما تئوریسینهای او نه توان آنرا دارند که با این ایدئولوژی غیر وطنی برخورد نمایند و نه اصولاً میفهمند که چنین برخوردی باید صورت پذیرد. روحانیت سنتی که کاملا جاهل به این پدیده است توان آنرا ندارد که در عرصه ایدئولوژیک در مقابل مارکسیسم عرض اندام عقیدتی نماید. بازرگان و دوستانش، طالقانی و سحابی، با سخنرانی، نوشتن مقاله و ایجاد نهادهای مدنی وارد این کارزار میگردند. نه تنها برخوردی عالمانه با ایدئولوژی غیر وطنی مارکسیسم در صدر کارهای فکری او قرار میگیرد، که تفسیر و تعبیر جدیدی از مذهب و مفاهیم دینی تا پایان عمر او را بهخود مشغول مینماید. بازرگان با بیش از ۳۵۰ اثر بشکل کتاب، مقاله و سخنرانی تا پایان عمر در این کارزار میماند. در نوشتههایش ایدئولوژیهای وارداتی، دین متحجر سنتی و فقه و فقیهی که نمیتواند زمان و زمانه را درک کند به نقد کشیده میشود. یکی از اولین اثرات او مقاله ایست در کتاب “مرجعیت و روحانیت” که بطور روشن از انتقادات خود از طبقه روحانیت سنتی پرده برداشته و انتظارت دیگری را از این گروه مطالبه مینماید.
بازرگان به عنوان یک مصلح دینی پای در عرصه کار اجتماعی میگذارد اما بزودی وارد سیاست کشوری استبداد زده میگردد. او در جریان جنبش ملی ایران به رهبری زنده یاد دکتر محمد مصدق وارد سیاست جنبش آزادی خواهی و ضد استبدادی کشور میگردد. بزرگترین انگیزه خود برای ورود به صحنه سیاست ایران را انگیزه دینی میداند. اما این انگیزه نه بخاطر ثواب و عقاب یک برداشت سنتی از دین است، که بازرگان با برداشت دینی خود از انسان و نقشی که او میتواند بهعنوان یک مخلوق آزاد و با کرامتهای خدادادی برای ساخت و احیای ارزشهای انسانی نظیر آزادی و عدالت اجتماعی ایفا نماید، وارد سیاست برای تغییر جامعه خود میگردد. بازرگان در دو کتاب “راه طی شده” و “انسان و خدا“ بطور بسیط به موضوع انسان پرداخته است. او انسان را بهعنوان پدیده ای محصول طبیعت دارای احترام، ارزش و شرافت میداند. با این بحث فرادینی، بازرگان کوشش مینماید تا زمینه را برای ارائه منطق دینی و منطقی بودن استدلال دینی از انسان هموار نماید. در کتاب “انسان و خدا” او مئگوید “انسان دارای چنان مقام والایست که خداوند تمام فرشتگان و قوا و عوامل خلقت را در اختیار و استخدام او گذارده است.” از پیامبر نقل میکند “من عرف قدره، هلک آمرو لم یعرف قدره،” (لطف خدا شامل انسانیست که قدر خود بشناسد، که انکسیکه قدر خود نشناخت به تباهی رفت). این تعریف بازرگان از انسان شروع ایست تا او مبنای تئوری سیاسی خودرا بر آزادی و استقلال انسان بنیان نماید. این نگرش با نگرش سنتی ولایت فقیه که مردم را محجور و صغیر میداند و کفالت آنهارا واجب بسیار مختلف میباشد. بر پایه این تعریف از انسان، بازرگان در کتاب “راه طی شده” بحث میکند که مردم از نظر حقوق انسانی با یکدیگر مساوی بوده، “در برخورداری از حق مساوات و وظایف اجتماعی، یکسان میباشند…هیچ فردی حق حاکمیت و تسلط و تحکم بر فرد دیگر را ندارد و حکومت مردم باید به دست مردم باشد.”
در کتابها و مقالات ”سازگاری ایرانی،” “بازی جوانان با سیاست،”، “تعریف حکومت از پایین” و “چرا ما مخالف استبداد هستیم” به خلقیات ایرانیان در عدم آمادگی آنها برای کار دست جمعی و عدم همکاری با یکدیگر میپردازد. او مئگوید، “چون راه و راسم همکاری را بلد نیستیم و اصولا مرد کار و اثر نمیباشیم، در اجتماع امان نتیجه گرمی نمیبینیم؛ بنابر این بزودی از هم میپاشیم.” در “چرا با استبداد مخالف هستیم،” بازرگان مئگوید، “مشکل ما اینست که نمیتوانیم دور هم جمع شویم و با یکدیگر همکاری و همراهی نماییم. ما زندانی فردیت خود هستیم. از اینرومواهب طبیعی، در آمدهای ملی، دانش و فنّ، هوش و بینایی، و حس تشخیصهای سیاسی، هیچکدام مرهمی بر زخم تیره روزی ما نخواهد بود و درد ما را درمان نخواهد کرد.” عدم حس همکاری را در اجتماعی نبودن ایرانیان دانسته و دو عامل خود بینی و زندگی فردی را علت عدم اشتیاق به همکاری و همراهی در جامعه ایرانی میداند. اما بازرگان هرگز بهخود تردیدی راه نمیدهد که جامعه ایرانی با تمام این نقاط ضعف بطور حتم شایسته و سزاور داشتن یک نظام دمکراتیک بوده که مردم بر مردم حکومت میکنند. برای حل مشکل عدم اشتیاق به همکاری، بازرگان آموزش و پرورش و نهاد سازی در جامعه را توصیه مینماید. بازرگان تا پایان عمر پر برکت خود با تعلیم و تربیت و نهاد سازی میماند. او کوشش میکند که با نهاد سازی اجتماعی، صنفی، دینی و سیاسی و همچنین ایجاد نهادهای آموزشی و تعلیم و تربیتی به این دو نقیصه در جامعه ایرانی پاسخ گوید. و نسل امروز با گنجینهای از میراث پر ارزش او برای اصلاح دین، جامعه و سیاست روبروست.
بازرگان آزادی را صرفاً در غالب یک مفهوم سیاسی ارزیابی ننموده، بلکه آنرا بعنوان یک ارزش دینی که رشد و تکامل انسان به آن بستگی کامل دارد، معرفی مینماید. او استدلال میکند انبیأ منادیان راستین آزادی بشمار رفته و هدف آنها آن بوده است که انسان را از سر سپردن به هر معبودی غیر خدا رها ساخته و او و زندگی اورا به خدا محوری بودن و شدن دعوت نمایند. در کتاب “بازیابی ارزشها” آزادی انسان را در رابطه با خدا، جامعه، خویشتن و حکومت به ارزیابی میگذارد. او دینداری را کاملا یک امر اختیاری برای انسان میداند. در رابطه با خدا، او اعتقاد دارد که انسان در قبول دین کاملا آزاد است و طبق اصل ”لا اکراه فی الدین” این آزادی بطور مطلق از طرف خدا به انسان اعطا شده است. او میگوید “قرآن ارتباط خدا با انسان را یک رابطه رهایی و آزادی میداند که از روی رحمت و حکمت با منتهای لیبرالیسم به او اعطا فرموده، در دوراهی شکر و کفر اختیار و امکان و ارشادش داده است تا سازندهٔ خود و سرنوشتش بشود.” در کتاب “بعثت و آفات رسالت” به کسانیکه در ردای دین خودرا مسول ارشاد و ایمان مردم میدانند سخت اعتراض نموده و میگوید، “اگر در جامعهای اسلامی ملحدها یا سست ایمانان و بی تقواها را مورد تکفیر و تعزیر یا اعدام قرار دهند، در حقیقت اصل لا اکراه فی الدین را نقض کرده اند.” آنچنان به آزادی و حق انتخاب پایبند است که نفی آنهارا در جامعه یی اسلامی نیز مغایر با اصول قرآنی دین میداند.
در راستای آزادی انسان و جامعه، بازرگان اعتقاد دارد که فرد در مقابل جامعه مسول بوده و نباید فرد منافع جامعه و یا آزادی مردم را مورد تهدید قرار دهد. در عین حال اعتقاد دارد که جامعه نمیتواند ازای فردی افراد را فدای جامعه نموده و خصوصا دولت تحت هیچ شرایطی نمیتواند به حریم فردی افراد و حقوق و آزادی های آنها تجاوز نماید. او بین فرد و جامعه رابطه ارگانیکی برقرار نموده که هرکدام میبایست زمینه را برای شکوفایی مهیّا نموده و باعث خیر و رشد دیگری قرار گیرند. در رابطه با خود، بازرگان اعتقاد دارد که انسان خدا محور به تزکیه نفس روی آورده تا خودرا از تمامی قیود و ٔبتها آزاد گردانیده و در خدمت خودسازی و جامعه سازی قرار گیرد.
اما در رابطه انسان و حکومت، بازرگان تمامی عمر سیاسی خود را بعنوان یک مصلح اجتماعی بپای پیمودن راه برای تشریح و تبیین دموکراسی و مبارزه با استبداد که برای انسانها حقوقی در سیاست و جامعه نمیشناسد میگذارد. این بخش از تلاش اجتماعی بازرگان بعنوان یک سنت ماندگار و اندیشه منسجم گنجینه گرانبهاییست که بر جنبش اصلاح طلبی ایران تاثیر بسزایی گذاشته و در آینده نقش بسیار تعیین کننده ای، خصوصاً در رابطه با تعامل دین، حکومت و آزادی خواهد داشت.
بازرگان آزادی را یک موهبت الهی دانسته که انسان بدون آن نمیتواند خدا محور بوده و بعنوان یک موجود قابل احترام و شریف زندگی مؤثر و مفیدی بلحاظ شخصی و اجتماعی داشته باشد. او همچنین اعتقاد دارد که گرایش انسان به آزادی ذاتی است و بر مشی الهی و نظم طبیعی جهان استوار میباشد. از آنجایکه برای انسان یکی برای محصول طبیعت بودن احترام قائل است و دیگری بخاطر شریف بودن، آزادی را نیز جزئی از طبیعت دانسته که در ذات انسان از طرف خدا به امانت گذشته شده است. بازرگان انسان را در مسیر تکامل طبیعی و عقلی خود نزدیکتر به درک حقیقت و گذار به عقلانیت و خرد ورزی مییابد. او برای انسانها مراحل گذار از طفولیت فکری تا دست یافتن به عقلانیت فردی و اجتماعی در دنیای متمدن امروز را تصور مینماید. در گذار به کسب این عقلانیت جدید و تکامل یافته، استعداد رهبری و توقعات انسان از رهبری نیز دستخوش تحولات بنیادین گردیده است. رهبری از حالت “اکتشاف” و یا تحمیل به “انتخاب” رسیده است. رهبری تحمیلی و غیر انتخابی در اندیشه بازرگان رهبری دوران طفولیت فکری انسانهاست؛ دورانی که انسان به خرد نوین فعلی دست نیافته و استعداد پذیرش یک رهبر انتخابی را نداشته است. بازرگان این دوران طفولیت را، دوران حیوانی بودن انسان نیز نامیده است. در این دوران، رهبری تحمیلی استبدادی که محصول اندیشه بسیار محدود و غریزی انسانهاست، به نیازهای یک جامعه بسیار ابتدایی بدور از تمدن، عقلانیت و خرد جمعی پاسخ میگوید. در این اندیشه، استبداد محصول برایندیست از طفولیت فکری یک جامعه ایکه انسان حیوانی در آن زندگی میکند و تصور و توقع دیگری بجز برآوردن یک سری نیازهای محدود از رهبری تحمیلی نیست. با این نگرش به استبداد و رهبری استبدادی، بازرگان اعتقاد دارد که رهبران نظامهای استبدادی بخاطر اینکه با انتخاب و بدنبال عقلانیت و خرد جمعی یک جامعه در موقعیت رهبری یک جامعه قرار نگرفته و به آن تحمیل شده اند، نه تنها در بستر طبیعی تکامل فکری یک جامعه در آن مقام جای نگرفته که از روش و تعالی یک جامعه جلوگیری نموده تا آن جامعه به عقلانیت تکامل یافته خود دست نیابد. از این رو، بازرگان استبداد را باعث اضمحلال سیاسی، فکری و اجتماعی دانسته و اعتقاد دارد که انسانها در زیر چنین حکومتهایی نمیتوانند به تکامل و شکوفایی فکری دست یابند.
بزرگترین سند نکوهش استبداد، “دفاعیات” او در دادگاه رژیم پهلویست. بازرگان میگوید، “استبداد بزرگترین دشمن انسان و اسباب کار شیطان بوده برای بر دو نوع است. یکی استبداد مدیر و مهربان و دیگر استبداد بی بند و بار آدم خوار. اولی استبدادیست که در عین اعمال زور و انحصار قدرت خود را موظّف به تامین خوراک و مسکن و ما یحتاج ملت و حتی تربیت و ترقیات مملکت میداند… و دومی استبداد عیاش جبّار است.” او استبداد را عامل بی ثباتی اجتماعی، عدم استمرار تاریخی، فساد اخلاقی، نفی ایمان فردی و عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میداند. بازرگان در “دفاعیات” میگوید، “منظور ما در این بحث استبداد، هرگونه حکومت یا طرز اداره ایست که برحسب تشخیص و تصمیم یک فرد یا افراد خاصی، بدون مشورت و رضایت حکومت شوندگان اجرا گردد، خواه اسماً و خواه رسما چنین باشد، یا ظاهر و عنوان دیگری داشته، عملا اینطور باشد. همچنین اعم از اینکه این فاعل ما یشایی از روی حسن نیت و دعوی خیر و احیانا در جهت خیر و خدمات صورت گیرد، در جهت اصلاح و ترقی عمل شود یا از روی منافع و اغراض خصوصی و با ظلم و فساد اعمال گردد.” برای او استبداد همچنان استبداد است اگرچه افرادی پیدا شوند که بخواهند در جهت خیر مردم نظام ولایت فقیه و یا دیکتاتوری صلحا اقامه کنند. برای بازرگان یک حکومت فقط اگر به آرای مردم رجوع کند میتواند غیر استبدادی باشد.
وقتی به تاریخ گذشته ایران برمیگردد، تمامی حکومت هارا مستبد میداند که استبداد را با درجات مختلفی در سیاست کشور نهادینه سازی نموده اند. بازرگان این پدیده تاریخی را به نگرش صاحبان قدرت و دیدگاه آنها نسبت به مردم ارتباط داده و میگوید، “بدیهیست آنجا که آدمی دارای ارزش و حقوق نبود، قرار و قانونی حکومت نکرد و برای مردم حافظ و حامی وجود نداشت…..دیگر پایمال شدن حقوق اشخاص و از بین رفتن مال و جان آنها مستقیماً از ناحیه کسان و بزرگان یا مأمورین او عادی میشود. عزل و نصب ها، حق و نا حق ها، تماماً در آن جهت واحد تنظیم میگردد.” استبداد را ویرانگر اجتماع و شخصیت انسانی میداند. او اعتقاد دارد که در یک جامعه استبدادی مردم به ریا و تزویر روی آورده، اخلاق اجتماعی و شخصی سقوط نموده و فساد بشکل وسیع جامعه را احاطه میکند. مردم و اخلاق اجتماعی قربانی نظام استبداد میگردند. او میگوید، “در محیط استبدادی برای آنها که نخواهند بکلی تسلیم گردیده، شخصیت خودرا از دست دهند و ضمنا حاضر به فدا شدن و مقاومت و مقابله هم نباشند یک راه فرار وجود دارد….در محیطهای استبدادی دروغ و تزویر و کلاه گذاری بعنوان راههای دفاعی حفظ نفس و مال یا تمهید منافع و مقامات پایدار میشود. ناگفته نماند که تن دادن به دروغ و ریا و تقلب و تزویر هم مستلزم محو و یا لاقل ضعف شخصیت است….وقتی از انسان شخصیت رفت همه چیز رفته است. ”
در “مدافعات” بازرگان به کتاب آیت الله نائینی نیز رجوع نموده تا به نکوهش استبداد دینی نیز بپردازد. او میگوید، “آب دین و استبداد هیچگاه در سرچشمهٔ، در یک جوی نرفته و نخواهد رفت. این تعارض و جنگ همیشه وجود داشته و خواهد داشت. نه خدا میتواند فرمانروایی سلاطین و فرمانبری مردم را اجازه دهد و ببیند و نه حکومت استبدادی و طاغوتهای قدیم و جدید میتوانند قبول طاعات و اعتقاد مردم را به چیزی جز به اوامر و منافع خود بنمایند.” استبداد سلاطین سکولار و استبداد دینی روحانیون در زیر ولایت فقیه هردو استبداد و حکومت استبدادی میباشند. در “کتاب بعثت و آفات رسالت” مینویسد، “ادغام دین در سیاست عملا به صورت ادغام روحنیت و حکومت در میاد. یعنی حاکمیت روحانیون بر کلیه شون مادی و معنوی جامعه و مردم.” او باز ادامه میدهد، “آخوندها یا روحانیون و متولیان دین هستند که سخنگوی خدا میشوند و از جانب دین امر و نظر میدهند و یا عمل مینمایند، و چون کسی جرات و حق ندارد و درست هم نیست که بالای کلام خدا و حکم دین (نظر روحانیون) حرف بزندهم راههای اظهار نظر و انتقاد و اعتراض و اصلاح به آنچه گفته و کرده میشود مسدود میگردد و آزادی و مشورت و نظارت و حاکمیت مردم منتفی میشود، و هم به طور منطقی و طبیعی و دیر یا زود نظام دینی یا اسلامی منجر و مترادف با دیکتاتوری علما میگردد…در دیکتاتوری و استبدادی که با پشتوانه الهی و دینی ادعایی، مطلق العنان تر و وحشتناکتر از همه استبدادها از آب در میاید، بدون آنکه صدای کسی در آید؛ جهل عین علم میشود، باطل جای حق را میگیرد، ظلم لباس عدل را میپوشد، دروغ جلوه گری حقیقت را مینماید و اسارت عین آزادی میگردد.”
تلاش بازرگان در مبارزه با استبداد دینی روحانیون تشنه قدرت در فضای دیگری بعد از انقلاب دنبال میگردد. در این فضای جدید احساسات زده بعد از انقلاب اجازه داده نمیشود که هشدارهای او برای جلوگیری از بزمین نشستن نهال دیگری از استبداد بگوش نشیند. روحانیت تشنه قدرت که براحتی میتوانست از فضای جدید بهره گیرد تا پایههای استبداد نظام ولایت مدار روحانیون را استوار نماید، از احساسات انقلابیگری گروهی بهره گرفت و بذر استبداد را دوباره پاشید. اما بازرگان و یاران او در این فضا که انتقاد و صدای اصلاح گری را بر نمیتافت به مبارزه و انتقاد از استبداد روحانیون ادامه دادند. در حیات رهبر انقلاب، نــهـضـت آزادی ایران و مهدی بزرگان به نوشتن و چاپ کتابی همّت گماردند که نظام ولایت فقیه را استبداد دیگری قلمداد نمود. با سخن، نشر اعلامیه و چــاپ کتاب، بازرگان همچنان به نقد استبداد، مستبد و نظام استبدادی روحانیون ادامه داد. در کتاب، “تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه“، او نوشت، “ولایت فقیه بر مردم با عقد قرارداد و بیعت بین مردم و رهبر منعقد نشده است بلکه نصب فقها بولایت بصورت یکطرفه از بالا انجام میشود. یک ایقاع یک طرفه است و رضا و قبول مردم شرط نیست. فقیه در برابر مردم تعهدی ندارد، وکیل مردم نیست و از طرف مردم اعمال ولایت نمیکند و لذا مردم نمیتوانند او را عزل کنند. زیرا ولایت را مردم باو نداده اند و اصولا چنین اندیشه یی “مردم صغیر و مهجورند و”- نمیتوانند حق حاکمیت سیاسی داشته باشند. نه حق انتخاب ولی را دارند و نه میتوانند فقیه متخلف را از ولایت عزل نمایند. تنها پشتوانه ولایت فقیه تعبد است، تعبد شرعی و بدون حق سوال و چون و چرا.” در پایان کتاب خلاصه میکند که، “اما از نظر اجتماعی-سیاسی ولایت مطلقه فقیه چیزی جز خودکامگی یا استبداد دینی و دولتی نبوده، موجب محو آزادی و شخصیت و استقلال میگردد.”
در جای دیگری از همین کتاب میخوانیم، “حاکمیت کنونی توانسته است قدرت را یک پارچه تصاحب نماید، اما با یک تفرقه و تنازع درونی بیمار گونه روبروست.” کتاب در سال ۱۳۶۷ نوشته شده است و ۲۷ سال پس از انتشار آن، پیشبینی خردورزانه آن موقعیت استبداد نظام ولایت فقیه را بخوبی ترسیم مینماید. اگرچه روحانیون تشنه قدرت، با تصاحب حکومت و بسط استبداد، اندکی سیراب گردیده اند، اما نهال استبداد مطلق ولایت فقیه همچنان لرزان و نتوانسته بر خاک ریشه یی سخت زند. بذر اندیشه بازرگان بیش از هر زمان دیگر بر زمین نشسته است و فردای سبزی را نوید میدهد.
دکتر عبدالکریم سروش در وصف او نوشت، “در سپهر دینداری معیشت اندیش عالمانه، به زحمت میتوان الگویی پاکیزه تر و پیراسته تر از بازرگان یافت. قرآن در مرکز دین آگاهی او قرار داشت. از روایات کمتر استفاده میکرد، دینش را به فلسفه و عرفان نیامیخته بود، بر دین بار زیاد نمینهاد، انتظاراتش را از دین بسیار کاسته بود، رشد سرطانی فقه را مینکوهید، به حکم تکلیف شرعی با استبداد ستیزه میکرد، مفتون و مرعوب چپ نماییها و غرب ستیزیها نبود. اهمیت علم و تکنولوژی رای عالمانه میفهمید، به صلح و اصلاح راغب تر بود تا به جنگ و انقلاب. در مقابل روحانیت و سلطنت خاضع نبود، و به علم تنها قانع نبود و علاوه بر کار ذهنی کار دستی هم میکرد. سقف معیشت را بر ستون شریعت نزد و پرستش را از عشق جدا ننشاند و با دین بازرگانی نکرد. فراتر رفتن از سپهر وی جهد و جهادی خطیر میطلبد که گمان ندارم اغلب نقادان وی آماده خطر کردن آن باشند. رحمت خدا بر او باد که آزاده و سربلند و پارسا زیست.
در بخشى از آن یادداشت آمده است: «چه خوب بود اگر این حقیقت را می فهمیدیم و معتقد می شدیم که دموکراسی یک لفظ یا یک روپوش یا تابلو نیست که تا بر سر چیزی یا جایی زدند از حالت و خواص قدیم به وضع جدید درآید. اگر تمام مردم مملکت در یک رفراندوم آزاد طبیعی جمع شده تومارها امضا کنند که ما طرفدار دموکراسی و آزادی هستیم باز هم تا واقعاً و عملاً عوض نشده باشند آن حکومت و مملکت، دموکراسی نخواهد شد. دموکراسی در جنبه اخلاقی و اجتماعی آن یعنی اینکه مردم حقیقتاً به یکدیگر علاقه و احترام داشته برای سایرین از صمیم قلب حق نظر و آزادی و مخصوصاً ارزش قائل باشند، و به این نکته وقوف یافته باشند که تا همفکری و همکاری عمومی نباشد و افراد دست از خودبینی و خودخواهی برندارند موفقیتی نصیب اجتماع و افتخاری نصیب شخص نخواهد شد».
———————————————————————–
توضیح: تمامی کتب اشاره شده در مقاله فوق در مجموعه آثار کامل مهندس مهدی بازرگان و اسناد نهضت آزادی ایران موجود است.
منبع: ندای آزادی